با انتشار نامه سرگشاده سیدمحمد موسویخوئینیها به رهبر جمهوری اسلامی ایران، موجی از واکنشها توسط فعالان سیاسی شکل گرفت. در این میان آن چه به وضوح مشخص بود، احتیاط و محافظهکاری بسیاری از اصلاحطلبان و همگرایی برخی از آنها با جناح راست حاکم. موضوع قابل توجه صفبندی مجدد گروههای سیاسی درون حاکمیت، در قالب سنتی جناح راست و چپ سابق بود. به نحوی که مواضع برخی از اعضای حزب کارگزاران به لحاظ سیاسی به هسته سخت قدرت نزدیکتر شدند و سکوت برخی از اصولگرایان میانه در برابر نامه موسویخوئینیها، به حمایت تلویحی آنها از نقد مدیریت آیتالله خامنهای تعبیر شد.
در نخستین واکنش و بلافاصله پس از انتشار نامه، حسین شریعتمداری مدیر مسؤول روزنامه کیهان که توسط شخص آیتالله خامنهای منصوب میشود و اساسا مواضع موردنظر بیت رهبری را منعکس میکند، شدیدا در برابر انتقادات و کنایههای موجود در نامه موضع گرفت. او با مقایسه رفتار موسویخوئینیها با طلحه و زبیر، مواضع رهبر را «حق» و انتقادات وارد شده در نامه را «باطل» دانست. شریعتمداری در بخشی از پاسخ خود با اشاره به این جمله موسوی خوئینیها که «در ذهن این مردم باورهایی که پشتوانه استحکام و نیز مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی بود به گونهای روزافزون آسیب دیده و میبیند» چنین مینویسد: «ایشان توضیح نمیدهد که این بیاعتقادی نسبت به اسلام و نظام و انقلاب است یا عملکرد برخی از مسؤولان نظام؟! اگر بیاعتقادی نسبت به اصل نظام است، در مقابل دهها نمونه اخیر که مردم با حضور چند ده میلیونی خود بر وفاداری و اعتقاد راسخ خویش به اسلام و انقلاب و مخصوصاً رهبر انقلاب تاکید ورزیدهاند چه پاسخی دارند؟! مثلاً درباره حضور چند ده میلیونی ملت از همه طیفها در سوگ سپهبد شهید سردار سلیمانی چه پاسخی دارند؟! حمایت همهجانبه آنان از اقدامات نظام در مقابل باجخواهی آمریکا و متحدانش را چگونه تفسیر میکنند؟! و… ما هم بر این باوریم که اعتقاد مردم آسیب دیده است اما اعتقادشان به کدام مقوله با آسیب روبهرو شده است؟!»
شریعتمداری بدون اشاره به سرنوشت منتقدان قبلی رهبر که همگی اکنون در زندان به سر میبرند، در ادامه سعی میکند با فرافکنی، نسبت به کنایههایی که موسویخوئینیها به ضعف مدیریت آیتالله خامنهای بیان کرده، پاسخ دهد و از رهبر سلب مسؤولیت کند. او به این نقل قول از آقای موسویخوئینیها که میگوید: «بر زبان بسیاری از مردم در کوی و برزن و در برخی محافل و مجالس، سخنانی میرود که از عمق بیاعتقادی و بیاعتمادی نسبت به مدیریت کلان و مدیران کشور حکایت میکند» اینطور پاسخ میدهد: «باز هم توضیح نمیدهند کدام مدیریت کلان مورد نظر ایشان است؟! کدام یک از مسؤولان نظام صدها وعده به مردم دادهاند که حتی به یکی از آنها نیز عمل نکردهاند؟! کدام یک از مدیران ارشد نظام هر روز یک دروغ تازه بر زبان آورده و حتی زحمت یک عذرخواهی خشک و خالی هم به خود ندادهاند؟! اگر تصور میکنید که مردم این طیف از مسؤولان دروغگو و لافزن را نمیشناسند، خود را فریب دادهاید و اگر میدانید که نام و نشان و مسؤولیت این عده را میدانند، چرا جرأت بیان آن را ندارید؟!»
اما مساله جالب، همصدایی محمد قوچانی سردبیر روزنامه سازندگی و پدرخوانده نشریات زنجیرهای حامی لیبرالیسم با حسین شریعتمداری است. اگرچه ورود این دو نفر به بحث از دو زاویه متفاوت است، اما نتیجه نهایی یکسان است. قوچانی با حمله به اصلاحطلبانی نظیر سعید حجاریان و علیرضا علویتبار، تلاش آنها برای تغییر ریشهای را به باد انتقاد گرفت. قوچانی که حامی وضع موجود است و به شکل تمامقد از سیاستهای اقتصادی هاشمی رفسنجانی و روحانی دفاع میکند، بدون اشاره به شرایط اقتصادی و سیاسی و نابودی آزادیهای اجتماعی در دوران مدیریت لیبرالیستی این دو نفر، حمایت از تغییرات بنیادی را تندروی عنوان میکند. در حالی که در انتخابات مجلس، تحریم انتخابات میزان مقبولیت و مشی افکار عمومی را به خوبی آشکار کرد، قوچانی همچنان معتقد است که موسویخوئینیها سعی دارد تا با رادیکالیسم، رهبری اصلاحات را در دست بگیرد. او معتقد است که روش میانه و سکوت خاتمی بهتر از رادیکالیسم مورد نظر طیف چپ است. او با یادآوری فعالیتهای دهه ۶۰ ، طیف نزدیک به موسویخوئینیها را مسبب بسیاری از مشکلات امروز کشور عنوان میکند. اما قوچانی نمیگوید چطور در دوران هاشمی و روحانی که اتفاقا از روابط بسیار نزدیکی با رهبر و هسته سخت قدرت برخوردار بودند، هیچ تغییر مثبتی صورت نمیگیرد و قدرت بیش از پیش متمرکز میشود. مگرنه اینکه لیبرالیستهای اعتدالگرا باید حامی تقسیم قدرت بیشتر با مردم باشند. چرا وقتی بحث به تقسیم اقتصاد میرسد همراستا با نیروهای امنیتی و قدرت متمرکز عمل میکنند. در حالی که شایعاتی مبنی بر نزدیکی نزدیکان او با امنیتیهای دولت به گوش میرسد، قوچانی در بخشی از مقاله خود مینویسد: «با وجود این حاکمیت مطلقه جناح چپ خیلی طول نکشید. با درگذشت رهبر انقلاب اسلامی و با وجود شانسی که برخی در جناح چپ برای رهبری حاج سیداحمد خمینی فرض میکردند، آیتالله خامنهای که در دوران ریاستجمهوریشان از این جناح فاصله بسیاری داشتند به رهبری انتخاب شدند و هاشمیرفسنجانی هم به ریاستجمهوری برگزیده شد. مشهور است که موسویخوئینیها یکی از اعضای مجلس خبرگان رهبری بودند که به رهبری آیتالله خامنهای رای ندادند هرچند که پس از رهبری آیتالله خامنهای ایشان موسویخوئینی را بهعنوان مشاور سیاسی انتخاب کردند اما با انتخاب شیخ محمد یزدی به ریاست قوه قضاییه جناح چپ کلیه کرسیهای حاکمیتی را از دست داد و مجلس چهارم هم از دست آنها خارج شد.»
در ادامه قوچانی دلایل نزدیکی گفتمانی خود و حزب کارگزاران با جناح راست سابق و اصولگرایان فعلی را بیان میکند. اگرچه کارگزاران از ابتدا هم اصلاحطلب تلقی نمیشدند و جبر سیاست آنها را به آن سو سوق داد. در زمانهای که هاشمی رفسنجانی خود بخشی از جناح راست بود، حزب کارگزاران با اشاره او شکل گرفت و به دلیل حمایت از خاتمی و در حالی که انتظارش را نداشت با توفیقی اجباری ناچار شد با اصلاحطلبان همراه شود. قوچانی در این مورد مینویسد: «اما اختلاف میان چپ رادیکال و راست مدرن در جبهه اصلاحات اختلافی تاکتیکی و حتی راهبردی نیست؛ اختلافی گفتمانی است که در بیرون از لایههای تشکیلاتی و سیاسی این جبهه قابل ردیابی است. دو مناظره راهبردی در نوروز ۱۳۹۹ اوج این نزاع گفتمانی بود: اول- مناظره شفاهی غلامحسین کرباسچی و سیدمصطفی تاجزاده در «سازندگی سال» و دوم مناظره کتبی موسی غنینژاد و علیرضا علویتبار در فصلنامه «سیاستنامه» که تلقی متفاوت دو جریان از توسعه و دموکراسی را نشان میدهد.»
فراموش نکنیم که آیتالله خامنهای در دهه ۶۰ عضو جناح راست بوده است. با توجه به سابقه حمایت او از بازار و حمایتهای صریح او از کاهش نفوذ دولت در اقتصاد، به نظر میرسد نوعی پیوند استراتژیک بین کارگزاران و جناح راست سابق شکل گرفته است. این صفبندی جدید که در حمله به موسوی خوئینیها و حمایت از رهبر نمود پیدا کرده است، نشانگر تغییر صفبندیهای سیاسی در درون حکومت است. تحریم انتخابات مجلس توسط مردم و سلب مشروعیت حاکمیت، باعث شد تا اعتبار سیاسی برخی از احزاب تکنوکرات خدشهدار شود. از این رو و به دلیل از بین رفتن پایگاه مردمی، آنها ترجیح دادند تا خلاف ادعاهای ایدئولوژیک مبنی بر ارزش افکار عمومی، به جای تکیه بر آرای اکثریت، به بخش انتصابی نزدیک شوند. بخشی که با استفاده از ابزار اطلاعاتی، نیازی به پاسخگویی نمیبیند. این مسیر دقیقا همراه با دولت امنیتی حاکم است.
در ادامه حملات به موسویخوئینیها، احمد خاتمی نیز مسیر یکسانی با قوچانی و شریعتمداری برگزیده است. وی با اشاره به انتقادات وارد شده به رهبر میگوید: «از برخی بیانها و قلمها به صراحت بوی انتقام از رهبری به مشام میرسد که چرا در برابر آمریکا ایستادهای؟ چرا خط امام را که میگفت: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، دنبال کردی؟ چرا همچنان در این کشور شعار مرگ بر آمریکا را زنده نگه داشتهای؟» خاتمی هم بدون اشاره به مسؤولیت آیتالله خامنهای در شرایط فعلی کشور، سخنان موسوی خوئینیها را مقدمهای برای تظاهرات و اعتراضات آتی کشور بیان میکند. وی میگوید: «این نامه و امثال این نامهها، آتش تهیه برای آشوبهای بعدی است، این که مقام معظم رهبری نسبت به فتنههای آینده هشدار دادند، یک مصداق است، اینها میخواهند با شکستن حریم ولایت، کشور را به آشوب بکشند و با شکستن حریم ولایت به اهداف ناکام خودشان در فتنه ۷۸ و فتنه آمریکایی اسراییلی ۸۸ برسند.»
در این راستا مصطفی تاجزاده، فعال سیاسی اصلاحطلب در پاسخ به احمد خاتمی در توییتر چنین نوشت:
سیداحمد خاتمی: «طبق قانون، رهبری مسئول مشکلات اقتصادی کشور نیست، اما با مدیریت ایشان، کشور در مرتبه هفدهمین اقتصاد برتر جهان قرار گرفته است.» عجبا! مدیریت #رهبر در #اقتصاد کشور نقش استراتژیک داشته، ولی در مشکلات و معیشت مردم هیچ نقشی نداشته است!
— مصطفی تاجزاده (@mostafatajzade) July 2, 2020
درنهایت به نظر میرسد فشارهای حداکثری خارجی و ناکارآمدی مدیریتی داخلی، چنان با هم گره خوردهاند که هیچ کس حاضر نیست مسؤولیت آن را برعهده بگیرد. آنان که از رانت اطلاعاتی، قضایی و اقتصادی برخوردارند در یک جبهه قرار گرفتهاند و آن دیگرانی که دیوارها را فتح میکردند، امروز قلعه را در حال تسلیم میبینند. اگرچه گروه دوم نیز مسؤول بخشی از شرایط فعلیاند و سعی دارند خود را با افکار عمومی همراه کنند تا شاید موج جاری آنها را غرق نکند.
ایندیپندنت فارسی: امیر سلطانزاده