– در کشاکش آشفتگی کشورهای عربی و تلاش نیروهای اسلام سیاسی که به دنبال رهبری جهان عرب هستند، میتوان گفت که ترکیه و ایران جنبشهای اسلامگرایی را بین خودشان تقسیم کردهاند. ترکها برای حمایت از اخوان المسلمین از تونس گرفته تا مراکش و مصر گام برداشته و رژیم ایران از علویان حاکم بر سوریه، شبهنظامیان شیعه مانند حوثیها در یمن و حزبالله در لبنان و عراق وهمچنین برخی گروههای سنی رادیکال مثل حماس و جهاد اسلامی فلسطین حمایت میکند.
– از اوایل قرن بیست و یکم ما شاهد تلاش جدی کشورها برای بسط نفوذ و تسلط بر جهان عرب هستیم؛ این جنگ و نزاع برای تسلط بر کشورهای عربی نه تنها در سطح بازیگران بزرگ بینالمللی است بلکه در میان قدرتهای منطقهای پیرامون نیز آشکارا مشاهده میشود.
– در نگاه اول خیلیها فکر میکردند، «جمهوری اسلامی ایران» طرف برنده این بازی منطقهای خواهد بود اما شرایط و اوضاع داخلی آشفته رژیم ایران و به دنبال آن عراق، لبنان و سوریه که به نحوی مسیرشان به تهران گره خورده است، شکنندگی طرحهای رژیم ولایت فقیه را برای همه آشکار کرد.
– این آنکاراست که چراغ سبز را از آمریکا برای ایجاد تعادل در مقابل نفوذ روسیه در منطقه گرفته و با نظارت واشنگتن، در هماهنگی منافع با مسکو و بهرهگیری از خلاء ناشی از ضعف اتحادیه اروپا، خیز خود را در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا برداشته است.
اوضاع لیبی با دخالت مستقیم ترکیه و پیامدهای پروژه جدید توسعهطلبانه آنکارا که با رنگ و بوی اسلامگرایی سُنّی آغاز شده به شدت بحرانی شده و این بحران همچنان ادامه دارد. از سوی دیگر اوضاع عراق، لبنان و سوریه نیز شاهد بحرانهای شدید همراه با نوعی فروپاشی اقتصادی است که بیشک عامل اصلی این فروپاشی تمرکز رژیم ایران و ادامه روند توسعهطلبانه تهران در این کشورها است. به این ترتیب این دو کشور که سنگ فلسطین را بر سینه میزنند در حالی مشغول تقسیم جهان عرب به مناطق نفوذ خود هستند که دولت اسرائیل برای الحاق بخشهایی از کرانه باختری به منظور تکمیل برنامه خود برای پایان دادن به «توهم» راه حل تاسیس دو کشور فلسطین و اسرائیل مشغول است.
برنامه نفوذ در جهان عرب از مشرق آن عراق تا مغرب عربی یا شمال آفریقا در شرایط رقابتی یا هماهنگ که بسته به موقعیت و اندازه روابط میان ترکیه و ایران دارد بین آنها تقسیم میشود.
اگر گسترش نفوذ کشورهای غیرعربی یکی از نتایج سقوط رژیمهای منطقه جهان عرب بود، باید نتیجه بگیریم که این امر میسر نمیشد مگر با رویکردهای جدید قدرتهای بزرگ که فقط به اهداف و منافع خود میاندیشند.
درواقع این کشورهای بزرگ هستند که به کشورهایی چون ترکیه یا غیره اجازه میدهند تا از شرایط موجود جهان عرب که از خلاء یک نظام امنیتی ملی- عربی منسجم برای دفاع از منافع آنها رنج میبرند، به توسعهطلبی خود ادامه دهند و به عنوان جایگزین یک پروژه عربی بر جهان عرب مسلط شوند.
آنچه باعث تشدید بحران و درگیریهای مستمر در جهان عرب میشود، برخورداری از اهمیت اقتصادی و استراتژیک فوقالعاده این منطقه است. جهان عرب حدود ۶۲ درصد از ذخایر نفت جهان را دارد. علاوه بر این از ذخایر سرشار گاز و مواد معدنی برخوردار است. منطقه جهان عرب در مرکز کره زمین واقع شده و ۱۰٫۲ درصد از کل مساحت جهان را تشکیل میدهد. علاوه بر این کشورهای عربی بر همه اقیانوسها و دریاها و بنادر مهم مشرف است جمعیت زیادی نیز در این قلمرو مهم زندگی میکند.
یک قرن پیش امپراتوری عثمانی را لقب «مرد بیمار» داده بودند. پس از فروپاشی دولت خلف «مرد بیمار» بخش عربی از میراث آن امپراتوری توسط اروپاییان پیروز در جنگ جهانی اول تقسیم شد. اما امروز ما میتوانیم جهان عرب را «مرد بیمار» بدانیم. از اوایل قرن بیست و یکم ما شاهد تلاش جدی کشورها برای بسط نفوذ و تسلط بر جهان عرب هستیم؛ این جنگ و نزاع برای تسلط بر کشورهای عربی نه تنها در سطح بازیگران بزرگ بینالمللی است بلکه در میان قدرتهای منطقهای پیرامون نیز آشکارا مشاهده میشود.
در دوران «آشفتگی عرب» یا «بهارعربی» که در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، امیدوارم بودم که «موج دموکراسیخواهی عرب» نیرویی پویا و جدید ایجاد کند تا بتواند به عنوان نیروی بازدارنده یا نیروی سوم در خاورمیانه عرض اندام کند. نیرویی که در مقابل نفوذ کشورهای منطقهای، کفهای همتراز در خاورمیانه به وجود آورد که چشمانداز آیندهی آن از نظر نفوذ حکومتهای ترکیه و ایران، بتواند روی کشورهای عربی حساب باز کند؛ اما جنگهای داخلی سوریه و حوادثی که به دنبال «بهار عربی» رخ داد، کشورهای عربی را به میزان قابل توجهی تضعیف کرد به گونهای که در معرض خطر جدی ناشی از دخالتهای خارجی و تجزیه داخلی قرار گرفتند.
با نگاهی به تاریخ نه چندان دور در مییابیم که لرزههای بهار عربی در سال ۲۰۱۱ باعث آشفتگی و گسیختگی شدید صحنه سیاسی در خاورمیانه شد؛ یعنی دقیقا همان وضعی به وجود آمد که در سال ۱۹۱۹ پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول از بریتانیا و فرانسه اتفاق افتاد و در نهایت به تقسیم خاورمیانه عربی بین پاریس و لندن منجر شد که بریتانیا در آن زمان توانست سهم شیر را از آن خود کند. اما فرق مرحله کنونی این است که رقابت اکنون میان تهران و آنکاراست. رژیم اردوغان در ترکیه و جمهوری اسلامی در ایران تلاش میکنند با گفتمان اسلامگرایی اهداف خود را پیش ببرند. گاهی با رقابت مانند آنچه در اوایل بحران سوریه اتفاق افتاد و در برخی موارد به ویژه در باره مسئله کردها بطور خاص با هماهنگی عمل میکنند.
در نگاه اول خیلیها فکر میکردند، «جمهوری اسلامی ایران» طرف برنده این بازی منطقهای خواهد بود اما شرایط و اوضاع داخلی آشفته رژیم ایران و به دنبال آن عراق، لبنان و سوریه که به نحوی مسیرشان به تهران گره خورده است، شکنندگی طرحهای رژیم ولایت فقیه را برای همه آشکار کرد.
اگر به تحولات عراق پس از خیزش اکتبر ۲۰۱۹ و آنچه امروز در سوریه و دریای شرق مدیترانه و لیبی اتفاق میافتد، نگاه کنیم به نظر میرسد ترکیه طرف برنده بازیهای منطقهای کوتاه مدت خواهد بود. آنکارا چراغ سبز را از آمریکا برای ایجاد تعادل در مقابل نفوذ روسیه در منطقه گرفته و با نظارت واشنگتن، در هماهنگی منافع با مسکو و بهرهگیری از خلاء ناشی از ضعف اتحادیه اروپا، خیز خود را در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا برداشته است.
در کشاکش آشفتگی کشورهای عربی و تلاش نیروهای اسلام سیاسی که به دنبال رهبری جهان عرب هستند، میتوان گفت که ترکیه و ایران جنبشهای اسلامگرایی را بین خودشان تقسیم کردهاند. ترکها برای حمایت از اخوان المسلمین از تونس گرفته تا مراکش و مصر گام برداشته و رژیم ایران از علویان حاکم بر سوریه، شبهنظامیان شیعه مانند حوثیها در یمن و حزبالله در لبنان و عراق وهمچنین برخی گروههای سنی رادیکال مثل حماس و جهاد اسلامی فلسطین حمایت میکند.
در شمال آفریقا به دلیل عدم گرایشهای مذهبی وفادار به اسلام سیاسی شیعه، اخوانالمسلمین و دیگر حامیان اسلام سیاسی سُنّی به عنوان بازیگران اصلی منطقه ظاهر شده و دست «بیعت» به رجب طیب اردوغان اسلامگرای وابسته به حزب «عدالت و توسعه» شاخه اخوان المسلمین ترکیه دادهاند. حمایت این گرایشهای سنی که با کمکهای مالی و تبلیغاتی قطر همراه است به ترکیه قدرت و توانایی داده تا به عنوان کشوری قدرتمند در سطح منطقه مطرح شود.
ایران با شرایطی که برای ترکیه به وجود آمده نه تنها مخالفتی ندارد بلکه در برخی موارد مانند بحران سوریه، لبنان و حتی عراق در رابطه با کُردها با ترکیه هماهنگی کامل داشته است.
سناریو تقسیم نفوذ که اکنون در جهان عرب پیاده شده ممکن است در آینده بر لبنان هم منطبق شود؛ ترکیه هماکنون در تلاش است تا در برخی مناطق لبنان نیز متمرکز گردد و این لزوماً به معنای مقابله با حزبالله لبنان نخواهد بود بلکه آنکارا تلاش میکند تا از طریق جلب سنیهای لبنان نقش تاریخی عربها در لبنان را خودش به عنوان جایگزین ایفا کند.
اما در مورد مسئله فلسطین با وجود روابط بسیار خوب و نزدیک ترکیه و اسرائیل که از سال ۱۹۵۰ آغاز و تا ۲۰۰۲ که آنکارا تحت حاکمیت «حزب عدالت و توسعه» اخوانالمسلمین درآمد، همچنان ادامه دارد، آنکارا تلاش میکند در مسیرِ دغدغهی احساسات مذهبی مردم مسلمان منطقه بهخصوص عربها نسبت به مسئله فلسطین و منازعه اعراب و اسرائیل، به رویکرد جمهوری اسلامی ایران نزدیک شود و از این مسئله به عنوان یک برگ بازی به نفع خود در منطقه استفاده کند؛ به عنوان نمونه وقتی صحبت از حماس به میان میآید، بعضی اوقات بین آنکارا و تهران هماهنگی صورت میگیرد اما گاهی نیز با هم در این زمینه رقابت میکنند.
در اوایل سال ۲۰۱۱ با اوج گرفتن اعتراضات در سوریه و بحرانی شدن اوضاع این کشور، روابط میان ایران و ترکیه به تیرگی گرایید و اختلاف عمیقی میان آنکارا و تهران آشکار شد. جمهوری اسلامی از رژیم بشار اسد حمایت میکرد و در مقابل ترکیه از مخالفان اسلامگرای او پشتیبانی کرده و برای آنها پناهگاهی امن فراهم نمود. با وجود این پس از ورود مستقیم روسیه به جنگ سوریه در سال ۲۰۱۵ و تغییر معادلات نظامی به نفع رژیم اسد در مقابل مخالفان که تا حومه دمشق رسیده بودند، مشخص شد که سرنوشت سوریه دیگر از طریق جنگ تعیین نخواهد شد. ایران و ترکیه با درک این واقعیت تلخ با هم کنار آمده و ناچار در چارچوب روند صلح «آستانه» از دروازه روسیه که همه سرنخهای بازی سوریه را در دست دارد، وارد شدند تا حداقل حوزههای نفوذی خود را تحت نظارت مسکو حفظ کنند. به همین دلیل ممکن است ترکیه و ایران در آینده راهی برای محافظت از منافع استراتژیک خود در سوریه بدون در نظر گرفتن نوع رژیم حاکم بر این کشور بیابند.
در دو سال اخیر بهخصوص پس از رفراندوم کردستان عراق ما شاهد نزدیکی بیشتر رژیمهای ایران و ترکیه بر سر مسئله کردها و اوضاع عراق بودیم. همچنین در عملیات نظامی اخیر ترکیه در شمال عراق همکاری دو کشور آشکار بود زیرا آنکارا به دنبال گسترش هماهنگی نظامی سهجانبه خود با بغداد، تهران و سوریه است تا انرژی و تجارت را در چارچوب تقسیم نفوذ بین آنکارا و تهران در عراق و سوریه بگنجاند.
در مقابل، آنکارا به رژیم ایران جهت دور زدن تحریمهای آمریکا کمک میکند. بنابراین از بررسی و ارزیابی روابط ترکیه و ایران به وضوح در مییابیم که عوامل همگرایی بر اساس منافع مشترک بر عوامل درگیری میان دو کشور غالب است. دو حکومت برای دخالت، نفوذ و توسعهطلبی در کشورهای عربی با وجود تفاوت ایدئولوژیک میان دولت ولایت فقیه شیعی و اسلام سنی ترک که آخرین خلافت اسلامی را در آغوش گرفته بود و با وجود میراث پر تنش تاریخی عثمانی- صفوی، رجب طیب اردوغان به تمام جریانات اسلام سیاسی از جمله جریان اسلام سیاسی شیعه به رهبری رژیم ایران نزدیک شده است. از این نظر میتوان گفت که بازی منافع متقابل میتواند روابط بین دو همسایه را تنظیم کند بهخصوص که رهبران این دو کشور رؤیاى احیای افتخارات امپراتوریهای گذشته را در سر دارند.
*منبع: روزنامه العرب
*نویسنده: دکتر خطار ابودیاب
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن