در این میان شعار نه شرقی و نه غربی هم دستمایه منتقدانی قرار گرفته که میگویند آیا آرمانهای انقلاب اسلامی روح الله خمینی که ۴۱ سال پیش آن را پایهگذاری کرده بود با این قرارداد و همچنین سفر محمدجواد ظریف به مسکو که از توافقات تجاری دیگری خبر میدهد، کاملا بر باد رفته است؟ آیا کاشیکاری سردر وزارت خارجه ایران حالا فقط یک شوخی است؟
‘ایران و چین، دو قلوهای تمامیتخواه’
برایان هوک، مسئول ویژه امور ایران وزارت خارجه آمریکا و کیث کراچ، از بازرگانان سرشناس آمریکایی که اکنون معاون رشد اقتصادی، انرژی و محیطزیست مایک پومپئو در وزارت خارجه شده است، در یادداشتی مشترک که روز ۲۰ ژوئیه در وال استریت ژورنال منتشر کردهاند گفتهاند که باید به اهداف بلندپروازانه قرارداد ایران و چین “با شک و تردید” نگاه کرد چرا که عملی کردن آن “چندان هم آسان نیست”.
“سرتیتر اخبار در سراسر جهان از این قرار داد به عنوان یک “توافق و اتحاد بزرگ” یاد کردند و آن را “چالشی جدی” برای آمریکا قلمداد کردند. اما نباید خیلی شتابزده نتیجهگیری کرد… اول این که، این قرارداد پیمانی میان دو رژیم ناصادق است که اعتبارشان در گرو پروپاگاندا است. ابعاد این قرارداد و امکان عملیاتی و پیاده کردن آن شایسته تردید است. آیا چین توان و ظرفیت سرمایه گذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری در صنایع زیربنایی ایران را دارد؟ این کشور در ۱۵ سال گذشته توانسته تنها حدود ۲۷ میلیارد دلار در ایران سرمایه گذاری کند و تازه آنها در زمان قبل بحران اقتصادی ناشی از کرونا بوده است.”
برایان هوک و کیث کراچر در ادامه یادداشت خود این سوال را طرح کردهاند که حتی اگر چنین قراردادی میان تهران و پکن امضاء شود، شرکتهای خصوصی چین ممکن است از هراس تحریمهای آمریکا، جرأت ورود به ایران را پیدا نکنند چرا که در این صورت میلیاردها دلار سرمایه و فرصتهای اقتصادی در سایر نقاط جهان را به خطر خواهند انداخت.
“دلایل زیادی وجود دارد که احتمال عملی شدن این قرارداد را بعید میکند. بسیاری از شرکتهای خصوصی که در حقیقت دولت چین پشت و مالک آنهاست، به ویژه در حوزه انرژی، قادر به تحمل تحریمهای آمریکا که پس از ورود آنها به بازار ایران وضع خواهد شد، نیستند. علاوه بر این، اقتصاد ایران به شدت فاسد است و بخش عمده آن توسط سپاه پاسداران کنترل میشود که (آمریکا آن را) یک سازمان ‘تروریستی’ خارجی شناخته است. این دو عامل سوددهی و بازگشت سرمایهگذاری در ایران را بسیار بعید و دور از یقین میکند.”
برایان هوک و کیث کراچر نتیجه گرفتهاند که: “منطقی است اگر بگوییم این قرارداد پر از اهداف اغراق آمیز است. با این حال، این قرارداد حقایقی را درباره ایران و چین به ما گوشزد میکند. این که ایران، از سر ناچاری و استیصال به این شراکت روی آورده. چرا که رژیم به شدت ضعیف شده – که البته بخشی از آن ناشی از تحریمهای آمریکاست. این (قرارداد) نشان میدهد که چه طور آخوندها برای بقا آماده معامله با قدرتی یغماگر هستند. این که رژیم چه طور حاضر به در آغوش کشیدن حزب کمونیست چین است آن هم در حالی که پکن مسلمانان ایغور را در کمپهای اجباری محصور کرده. با چنین قراردادی، ملاها عملا عهد خود با پدر روحانی انقلابشان، آیتالله روحالله خمینی، را میشکنند؛ کسی که در سال ۱۹۸۱ گفته بود نظام اسلامی تازه پای او به دنبال “خشکاندن ریشه کمونیسم در تمام جهان است”. او از پیروانش بارها خواسته بود که با کمونیسم بجنگند و آن را نابود کنند. آیا انقلاب خمینی در ۴۱ سالگی مرده؟”
برایان هوک در یادداشت مشترک خود در وال استریت ژورنال درباره نیت چین از سرمایهگذاری کلان در ایران گمانهزنی کرده و نوشته از نظر او و کیث کراچر قرارداد ۲۵ ساله پکن با تهران در راستای رویای چین برای تبدیل شدن به ابرقدرت برتر جهان است.
“اشتیاق چین برای کمک و تقویت دولتی که بزرگترین حامی تروریسم در جهان و یک رژیم ضدیهود است، یکی دیگر از مجموعه تلاشهای پکن برای سودجویی از شرایط دوران همهگیری کرونا است. تلاشی که نشان میدهد پکن چه طور به عنوان یک عنصر بیمسئولیت ابتدا همهگیری کووید۱۹ را پنهان نگه داشت تا نتیجه آن به شیوع جهانی این اپیدمی انجامید و بعد سعی کرد با ارسال محمولههای کمکی شامل اقلام محافظتی چون ماسک تنفسی، خود را یک رهبر دلسوز و متعهد در جامعه جهانی جلوه کند؛ پس از آن به سراغ سرکوب هنگکنگ رفت و بعد هم آن درگیری خونین مرزی با هندوستان را رقم زد”.
این دو مقام وزارت خارجه آمریکا پس از تشریح دلایل خود مبنی بر “غیرعملی بودن” قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین و همچنین مقاصد پنهان دولت های دو کشور از آن، اظهار خوشبینی کردهاند که اقدامات کاخسفید از زمان خروج از برجام و همچنین بازبینی بازار جهانی از معامله کردن با پکن و ماندن در بازار چین، موانع جدی بر سر عملی شدن این قرارداد شود.
“خبر خوب این است که جهان دیگر بیدار و از خطرات سرمایهگذاری در ایران آگاه شده و همزمان گروههای اقتصادی آمریکایی به طور فزایندهای متوجه هزینهها و عقوبات فعالیت در چین شدهاند. در ایران، از زمان سرگیری تحریمهای آمریکا علیه این کشور در سال ۲۰۱۸، بیش از ۱۰۰ کمپانی بزرگ خارجی از ایران خارج شدهاند چرا که دریافتند که چه طور حتی خوشنیتترین سرمایهگذاران هم قادر نیستند مطمئن شوند که فعالیت آنها در ایران به تسهیل تروریسم کمک کرده یا نه. به همین علت است که کارگروه ویژه اقدام مالی، مستقر در پاریس -FATF- هم اخیرا ایران را در لیست سیاه قرار داد چرا که تهران حاضر نشد از حمایت مالی تروریسم و پولشویی دست بکشد.”
آیا ترامپ موجب قرابت تهران و پکن شده؟
یادداشت برایان هوک و کیث کراچر که روز ۲۰ ژوئیه در نشریه معتبر وال استریت ژورنال منتشر شد، در حقیقت پاسخی از سوی دستگاه دیپلماسی دولت دونالد ترامپ به انتقادهای بیشماری است که در چند هفته اخیر نزدیکی ایران به چین و روسیه را ناشی از سیاستهای رئیس جمهوری آمریکا دانستهاند.
روز گذشته، ۲۱ ژوئیه، شورای سردبیری واشنگتن پست در یادداشتی مفصل نوشت: “سیاست فشار حداکثری ترامپ شکست خورد مگر در سوق دادن ایران به سوی چین.”
شورای سردبیری واشنگتن پست در این سرمقاله نوشته که معتقد است سیاست فشار حداکثری دولت آقای ترامپ نه باعث جلوگیری از سیاست تهاجمی ایران در منطقه خاورمیانه شده و نه سقوط حکومت این کشور منجر شده، بلکه حالا ممکن است این سیاست ضربه شدیدی را به منافع ایالات متحده هم وارد کند؛ چرا که ایران تمایل یافته برای نجات اقتصاد خود به سوی چین گرایش پیدا کند و چین موقعیت مهمی در خاورمیانه خواهد یافت.
روز یکشنبه، ۱۹ ژوئیه، یعنی یک روز پیش از یادداشت آقایان هوک و کراچر هم سوزی طاهریان در نشریه فوربس یادداشتی تحت این عنوان نوشت: “ایران و چین توافق ۲۵ تنظیم میکنند و آمریکا به کنار رفتن از صحنه جهانی ادامه میدهد”.
خانم طاهریان در این یادداشت که بیشتر از منظر اقتصادی به سیاستهای ملیگرایانه و متضاد با ایده جهانی شدن در دولت آقای ترامپ پرداخته، چهار رویه در سه سال اخیر را علت وضعیت فعلی دانسته است.
“قرارداد ۲۵ ساله میان ایران و چین که هنوز مفاد و جزییات آن علنی نشده، موقعیت آمریکا در خاورمیانه را تضعیف خواهد کرد. آمریکا دو سال پیش از برجام که یک توافق چند جانبه بود خارج شد. آمریکا به تازگی از سازمان جهانی بهداشت هم خارج شد تا به روند کنار کشیدن از صحنه جهانی ادامه دهد. برای نخستین بار از زمان قبل جنگ جهانی دوم، جایگاه و نقش رهبری جهانی آمریکا رو به کاهش گذاشته است. رشد صادرات آمریکا از سال ۱۸۷۰ تا همین دهه پیش، به رشد شاخص تولید ناخالص ملی (جیدیپی) از ۲.۵ درصد به ۱۴ درصد شده بود و این موجب رشد اقتصاد جهان هم شده بود. این رشد به تقویت جایگاه اقتصادی و سیاسی آمریکا در صحنه بینالمللی هم کمک کرده بود. اما چهار رویه اخیر طی سه سال گذشته اکنون در حال معکوس کردن این جریان رشد است؛ اتفاقی که به ضرر آمریکا و به نفع چین است.”
نویسنده یادداشت نشریه فوربس چهار علت مورد نظرش را چنین عنوان کرده: اول. سیاست خارجی و ترک معاهدات بینالمللی.
“آمریکا از نفتا، برجام، معاهده پاریس و معاهده تجاری ترنس پاسفیک خارج شده. با متحدان خود و چین وارد جنگ تجاری و تعرفهای شده، از ناتو فاصله گرفته و به دنبال توافقات دو جانبه است. این در حالی است که بقیه جهان در حال ادامه توافقات چند جانبه خود هستند و بدون آمریکا به کار خود ادامه میدهند. ژاپن در سال ۲۰۱۸ با اتحادیه اروپا توافق تجاری امضاء کرد تا بزرگترین بلوک تجاری جهان شکل بگیرد. پیمان تجاری اقیانوس آرام بدون آمریکا به کار خود ادامه داده و چین نقش پررنگتری پیدا کرده و توانسته با کشورهای امریکای لاتین بیشتر مراوده تجاری ایجاد کند”.
سوزی طاهریان که میگوید یادداشتهای او پیرامون موضوعات مورد نیاز و علاقه مدیران صنعتی است، دلیل دوم خود برای نقد سیاستهای کاخ سفید را تمایل چین برای افزایش حضور و استیلای جهانی عنوان کرده و از قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین به عنوان یکی از نمونههای این افزایش حضور در خاورمیانه یاد کرده و ادامه داده است.
“کمپانیهای چینی بزرگترین سرمایهگذاران در قاره آفریقا هستند. پکن ۱۴۰ میلیارد دلار در آمریکای لاتین سرمایهگذاری کرده و در سراسر آسیا و اروپا هم به دنبال احیای جاده ابریشم است – با نامی جدید ‘یک راه، یک کمربند’. چین به نحوی استراتژیک در صنایع مهمی چون نیروگاههای برق، جادهها و پلها و منابع طبیعی سرمایهگذاری کرده است… همگام با چین، دیگر کشورها هم در همین مسیر حرکت میکنند. مکزیک هم در سالهای اخیر به شدت به دنبال شرکای جهانی است. مکزیک بعد از نفتا که نخستین نسخه آن در سال ۱۹۹۲ امضاء شد، توانسته با ۵۰ کشور دیگر جهان قرارداد تجاری امضاء کند. برای همین هم اکنون مکزیک در جهت جذب سرمایهگذاری خارجی رتبه ۱۵ در جهان را کسب کرده. بسیاری از کمپانیهای بزرگ اکنون مکزیکی هستند مانند کوکاکولا فیمسا که یک شرکت چندملیتی است و مقر اصلی آن در مکزیکوسیتی است.”
دلیل سومی که در این یادداشت مجله فوربس به عنوان علت تضعیف موقعیت آمریکا در برابر چین توصیف شده افزایش تمایل مصرفکنندگان به کالاهای بومی و محلی است. روندی که در صنعت غذا به “از مزرعه به سفره” معروف شده و بسیاری از مصرفکنندگان در سراسر جهان را متمایل به خرید و مصرف کالاهای بومی ترغیب کرده. حتی در سطح کلان هم به نوشته خانم طاهریان، ارجح دانستن بازارخرید آنلاین “علی بابا” به “ایبی” در چین، یا ترجیح سینمای بالیوود به هالیوود در هند، که عملا امکان صادرات و گسترش دامنه فعالیت کمپانیهای آمریکایی را محدود میکند.
و بالاخره دلیل چهارم که سوزی طاهریان در یادداشت خود برای نشریه فوربس، آن را به کووید ۱۹ مرتبط دانسته است.
“کرونا عامل بسیار مهمی بوده است. آمریکا مانند کشورهای دیگر محدودیتهای مسافرتی و رفت و آمدهای بینالمللی وضع کرده و این به شدت به ضرر کمپانیهای آمریکایی است که مواد اولیه را از خارج از این کشور تهیه میکنند و یا عرضه محصولات به مشتریان بینالمللیشان مختل شده. آمریکا بر خلاف سایر کشورها دیگر در نهادهای چندملیتی و همکاریهای چندجانبه برای مقابله با کرونا حضور ندارد. از سازمان جهانی بهداشت که خارج شده و در کنفرانس جهان واکسیناسیون هم شرکت نکرد. اعضای اتحادیه اروپا بسته یک تریلیون یورویی برای کمک به اقتصاد حوزه یورو تخصیص داد و چین گفته آماده عرضه جهانی واکسن کرونایی است که در حال ساخت در این کشور است. پکن همچنین ۲ میلیارد دلار به کشورهایی که از این همهگیری بیشترین آسیب را دیدهاند کمک خواهد کرد.”
خانم طاهریان نتیجهگیری کرده که کنار کشیدن آمریکا از معاهدات بینالمللی و مشارکتهای چندجانبه، موجب شده کشورهای دیگر جهان که به دنبال توافقهای جهانی و حضور بیشتر در عرصه بینالمللی هستند، در خلاء حضور آمریکا به فعالیت خود ادامه دهند و در این میان جایگاه چین به عنوان یک قدرت برتر و متمایل به حضور جهانی تقویت شود. و از همین منظر است که او قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین را ضربه دیگری به اقتدار آمریکا و نقش این کشور در خاورمیانه ارزیابی کرده است.