آیا لبنان، تنها یک “پهنه جغرافیایی” است؟
از چند روز بدین سو بازیِ کنترل شده ولی خطرناکی در مرز میان لبنان و اسرائیل در جریان است. این بازی در واقع از زمان جنگ ۲۰۰۶ آغاز شده و تا کنون بر اساس تئوری نظامی «بازدارندگی متقابل» میان حزب الله و اسرائیل و بر پایه محاسبات ژئوپلیتیک، میان ایران و اسرائیل، جریان دارد.
در این بازی نه به قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت توجهی صورت میگیرد و نه به نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (یونیفل) و نه به ارتش لبنان وقعی گذاشته میشود. دولت لبنان هم از دایره این بازی بیرون است، هرچند با پوشش دادن دیپلماتیک آن ایفای نقش میکند، اما مردم لبنان تنها طرفی هستند که هزینه آن را میپردازند.
حزب الله جنگ سال ۲۰۰۶ را که منجر به ویرانی بزرگی برای لبنان گردید، نصرت الهی نامید و تلآویو، آن را عاملی برای آرامش مرزهای شمالی اسرائیل خواند، اما پیامدهای استراتژیک آن را آیت الله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بیان کرد؛ وی گفت: جنگ ۲۰۰۶ در هندسه جدید قدرت در منطقه نقش اساسی ایفا کرد.
منظور خامنهای از این سخن، افزایش نفوذ منطقهای رژیم ایران در عراق، سوریه، لبنان و غزه است. ایران با استفاده از همین نفوذ توانست در سوریه مداخله مستقیم نظامی و اقتصادی کرده، اعتراضات مسالمت آمیز دموکراتیک ۲۰۱۱ در سوریه را به جنگ داخلی مبدل کند. بارزترین و نیرومند ترین ابزار ایران برای دفاع از رژیم سوریه، ورود نیروهای حزبالله در این جنگ داخلی بود.
بنابر این، آنچه در این روزها در مرز میان لبنان و سوریه، میگذرد، از تبعات و آثار وضعیتی است که در سوریه جریان دارد؛ زیرا تهران مصمم است، برای خود و حزب الله در جنوب سوریه موازی با منطقه جولان اشغالی، پایگاه های نظامی ایجاد کند، تا بتواند اسرائیل را از یک جبهه واحد در لبنان و سوریه، مورد تهدید قرار دهد، در حالیکه اسرائیل برای آنچه که نتانیاهو جلوگیری از تمرکز نظامی ایران در سراسر اراضی سوریه مینامد، به حمله بر پایگاههای ایران در سوریه، ادامه میدهد.
این درحالی است که ایران نمیخواهد از خاک سوریه به حملات اسرائیل پاسخ دهد، و اگر بخواهد هم نمیتواند دست به اقدام قابل ذکری بزند؛ زیرا روسیه مانع آن میشود؛ از این جهت حزب الله که به قوانین بازی در جنوب لبنان پایبند است، در ازای هر حمله اسرائیل در سوریه که به کشته شدن عضوی از حزب الله منجر شود، در خاک لبنان واکنش نشان میدهد، (چنانکه اخیرا یکی از جنگجویانش به نام محسن کامل در حمله اسرائیل کشته شد)، اما قرائن حاکی از آن است که واکنش حزب الله طوری خواهد بود که هم قوانین بازی رعایت شود و هم تنشها افزایش نیابد. از جانب دیگر اقدام نظامی اسرائیل نیز به گونهای بود که به افزایش تنش نینجامد؛ چون هر دوی آنها خواهان افزایش تنش نیستند، همچنان که واشنگتن و تهران به تنشافزایی تمایل ندارند.
قابل توجه است که دشمنی میان ایران و اسرائیل به سود هر دو طرف است؛ زیرا تلآویو بدون دشمن نمیتواند زندگی کند، همچنان ایران اگر پرچم دشمنی با اسرائیل را بلند نکرده بود، هرگز نمیتوانست در جهان عرب رخنه کرده و بر چهار پایتخت عربی تسلط یابد.
از همین رو، مقامهای ایرانی همواره در مقابل اسرائیل رجزخوانی میکنند؛ چنانکه احمدی نژاد چندین بار تهدید به نابود کردن اسرائیل از نقشه جهان کرد و یکی از روحانیون بلند پایه از ویران کردن تلآویو در هفت و نیم دقیقه سخن به زبان آورد. به همین ترتیب ژنرال حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران، اخیرا ابراز داشت: «ویران کردن اسرائیل تنها یک آرزو نیست، بلکه هدفی است قابل تحقق.».
اما رسوایی «ایران گیت» در زمان رئیس جمهور ریگان، روشن کرد که اسرائیل ایران را به سلاح مجهز کرده بود تا علیه صدام حسین بجنگد. از جانب دیگر، هیچ نشانهای وجود ندارد که تصمیم ورود در یک رویارویی مستقیم در دستور کار اسرائیل و ایران وجود داشته باشد. در حقیقت دشمنی میان ایران و اسرائیل، مصداق همان بیت قسطنطین کفافی (کونسنتانتین کافافی) شاعر یونانی مصری است که در ضمن چکامه «در انتظار بربرها»، گفته بود: «بدون بربرها سرنوشت ما چگونه خواهد بود؟ وجود آنها جزئی از راه حل [مشکل] ما به حساب میرود».
در هر صورت امکان درگیری میان حزب الله و اسرائیل در هر لحظه وجود دارد، اما هزینه آن را لبنان باید بپردازد که خود با انواعی از مشکلات و گرفتاری ها دچار است. لبنانی که از دیدگاه تلآویو پایگاهی محسوب میشود برای ایران، اما در پروژه منطقهای ایران تنها یک ساحه جغرافیایی شمرده میشود برای جنگ، نه سرزمین ملتی که بر علیه اسرائیل میرزمد و در عین حال ضد تسلط ایران نیز هست و میخواهد آزاد زندگی کند و از اقتصاد شکوفایی برخوردار باشد.
رویهمرفته لبنان در وضعیت بسیار خطرناکی بسر میبرد؛ آیا جز لبنان کشوری در جهان وجود دارد که تصمیم گیری در باره جنگ و صلح را به یک حزبی واگذار کند که متعلق به یک مذهب خاص و وابسته به ولایت فقیه باشد؟ آیا دولتیکه نیروهای مسلح را در اختیار ندارد و وظیفه دفاع از قلمرو کشورش تنها بر عهده انحصاری ارتشش نیست، دولتیکه در چارچوب آن گفتوگو در باره استراتژی دفاعی مُجاز، اما مذاکره در باره خلع سلاح گروههای مسلح ممنوع است، آیا چنین نظامی شایستگی این را دارد که نام دولت بر آن گذاشته شود؟
افزون بر آن، آیا این درست است که ما خود در دریایی از مشکلات اقتصادی، سیاسی و میهنی غوطهور باشیم، اما مسئولیت حمله به کشورهای عربی و غربی و بیرون راندن آمریکا از غرب آسیا را بر عهده داشته باشیم، تا منافع تهران برآورده شود؟ البته هرگز نه! زیرا لبنان بدون شک سزاوار وضعیت بهتری هست.
ایندیپندنت فارسی: