“کودتای ۵۳” نام یک فیلم مستند است که به کودتا در مرداد ۱۳۳۲ با دخالت قدرتهای خارجی علیه محمد مصدق، نخستوزیروقت ایران میپردازد. این فیلم محصول ۲۰۱۹ «امیرانی مدیا» است و به تازگی، چهارشنبه شب ۱۹ اوت ۲۰۲۰ (۲۸ مرداد ۱۳۹۹)، پخش عمومی شد. سیاوش رنجبر دائمی، تاریخپژوه که به عنوان کارشناس حضور کوتاهی در این مستند دارد، در یادداشت زیر به مرور آن میپردازد. اصل این مقاله به زبان انگلیسی است. متن انگلیسی را در سایت انگلیسی زمانه مییابید.
تیزر فیلم “کودتای ۵۳” اثر تقی امیرانی
معرفی فیلم
“کودتای ۵۳” (کودتای ۱۳۳۲ هـ.ش.) یک شرح مفصل و تصویری از برافکندن حکومت محمد مصدق، نخستوزیر ایران در مرداد ۱۳۳۲ ارائه میدهد؛ موضوعی که هنوز هم در جامعه ایران طنینانداز است. سایهی دراز و عمیقاً تأثیرگذار عملیات برکنارکردن مصدق با رهبری بریتانیایی−ـامریکایی از آن زمان صحنه سیاست ایران را متأثر کرده و برای دههها در حوزههای مختلف حیات عمومی ایران، توجه بسیاری به خود جلب کرده است.
با نزدیکشدن هفتادمین سالگرد عملیات بریتانیا و ایالات متحده برای برکناری مصدق، داستان فرآیند پیچیدهای که به رویدادهای ۲۸ مرداد / ۱۹ اوت منتهی شد، کماکان توجه پژوهشگران، هنرمندان و فیلمسازان را به خود جلب میکند. در سالهای اخیر انبوهی از کارهای آکادمیک درباره کودتا منتشر شده است ــ از تکنگاریهای مخصوص پژوهشگران برجسته و همدل با مصدق همچون یرواند آبراهامیان و علی رهنما، تا شرح وقایع با موضع سلطنتطلبانه از سوی بوروکراتهای دوران شاه همچون غلامرضا افخمی و داریوش بیاندر، برخوردهای رویزیونیستی همچون شرح عباس میلانی بر واقعه در بخشی از زندگینامهاش درباره شاه، یا بحثهای گسترده در بررسیهای وسیعتر از تاریخ ایران که اخیراً عباس امانت، علی انصاری و هما کاتوزیان تهیه دیدهاند. در مقایسه، شمار فیلمهایی که به کودتا اختصاص داده شده اند، نسبتاً محدود است. “کودتای ۵۳” نخستین تلاش در تقریباً یک دهه اخیر است؛ پس از فیلم کوتاهتر مازیار بهاری به تهیهکنندگی «آف سنترز» که آن را بی بی سی در سال ۲۰۰۹ پخش کرد.
“کودتای ۵۳” محصول ۱۰ سال پژوهش است و مفصلترین فیلم درباره این موضوع تا کنون. پژوهش این فیلم آن قدر گسترده بود که ــ همانطور که کارگردان در ابتدا اشاره میکند ــ شماری شخصیت مهم حاضر در این فیلم همچون حسین شاهحسینی، یک چهره سیاسی حامی مصدق و موسی مهران، محافظ مصدق پیش از تکمیل پروژه درگذشتند.
“کودتای ۵۳” از ابتدا شبیه یک سفر شخصی آغاز میشود. این فیلم هم تلاشی است برای توضیح رویدادهای آن روز سرنوشتساز در تاریخ معاصر ایران، و هم روایتی تقویمی است از تلاشهای فیلمساز و تیماش برای پرده برداشتن از اسناد جدید و بالقوه افشاگر درباره آن. در مورد آخر، تقی امیرانی به جمع قابل توجهی از پژوهشگران و محققان و فعالانی میپیوندد که برای دههها تلاش کردهاند راهی برای عبور از دیوارهای بلند برافراشته به دست حکومتهای اصلی درگیر در این اتفاق ــ یعنی ایالات متحده و بریتانیا و حکومتهای قبل و بعد از انقلاب در ایران ــ در برابر منابع اطلاعاتی و حکومتی مربوطه بیابند. تماشاگران در این دوساعت با خلاصهای روشنگر از محدودیتها، اعصاب خُرد کردنها و نیز موفقیتها و کامیابیهای یک پژوهش متعهد در هنگام کار بر کودتای اوت ۱۹۵۳ مواجه میشوند. سفرهای مکرر امیرانی در جستوجوی اسناد مربوط چاپی و تصویری به مکانهایی همچون واشنگتن دی سی، منچستر، یورکشایر شمالی، پاریس و احمدآباد (دهکدهای که مصدق پس از کودتا در آنجا حصر خانگی بود و بالاخره در همانجا به خاک سپرده شد) گواهی است بر پیچیدگیهای کار کردن بر موضوعی که فاقد منابع آرشیوی جامع متمرکز و در دسترس است و مخفیکاری و محدودیتهای تحمیلشده از تمام طرفین درگیر نیز در برابرش به طور جدی مانعتراشی میکند.
پژوهش درباره کودتای ۲۸ مرداد
جستوجو برای دسترسی به یک توضیح جامع و مانع درباره کودتا در چند دهه اخیر به شکل قابل توجهی شتاب گرفته است. خاطرات هرچند ناسره اما مهم افسران اطلاعاتی بریتانیا و ایالات متحده حاضر در کودتا که دهه ۱۹۸۰ منتشر شدند، و مقاله برجسته مارک گاسیروفسکی (۱۹۸۷) بر اساس گفتوگوهای شفاهی با اعضای بازمانده تیم عملیاتی سیا در تهران و واشنگتن در دوران کودتا، در سکوت رسمی پیشین درباره نقش دو متحد غربی در برکناری مصدق رخنه ایجاد کرد. انتشار تاریخ تشریحی کودتا نوشته دونالد ویلبر توسط نیویورکتایمز (۲۰۰۰) سرآغازی بر دو دهه انتشار تدریجی اسناد آرشیوی هر چه بیشتری از سیا دراینباره بود که باید آن را حاصل تلاش «آرشیو امنیت ملی» در واشنگتن و مالکولم بیرنه دانست. نقش بیرنه به طور خاص در روایت مستند کودتای ۱۹۵۳ برجسته شده است.
مجموعه مقالهای که در ۲۰۰۳ با ویراستاری گاسیروفسکی و بیرنه منتشر شد، یک نقطه عطف در این دوره بود. اداره تاریخنگاری وزارت خارجه ایالات متحده در ۲۰۱۷ نسخه کاملتری از کتاب روابط خارجی ایالات متحده درباره ایران ۱۹۵۱ ـ ۱۹۵۴ را منتشر کرد که انتشار آن در دولت اوباما به خاطر نگرانی از تأثیرات آن بر مذاکرات هستهای وقت بین جمهوری اسلامی و غرب به تعویق افتاد. اسناد جدید عمدتاً سیر عمومی رویدادها را تأیید کردند و اطلاعات بیشتری درباره رفتار برخی از بازیگران کلیدی ارائه دادند که نقششان در هالهای از عدم قطعیت و جنجال پوشانده شده؛ کسانی همچون آیتالله العظمی بروجردی که از میان کاراکترهای اصلی فیلم مورد نظر ما نیز حذف شده است.
پژوهش درباره نقش بریتانیا
علیرغم مانعتراشیهای مداوم سیا که سند مهمی از کودتای ۲۸ مرداد را بدون حذف اطلاعات منتشر نمیکند، حجم زیادی از اسناد اطلاعاتی و حکومتی آمریکا دراینباره در فضای عمومی در دسترس است و فیلم نیز از آنها بهره برده. وضعیت در مورد بریتانیا بسیار متفاوت است. فقدان مفاد کافی در قانون آزادی دادههای بریتانیا برای انتشار اسناد اطلاعاتی و نیز سرسختی زیاد سرویسهای مخفی بریتانیا در جلوگیری از انتشار اسناد مربوط به کودتا به این معنا بوده که از دهه ۱۹۵۰ تا کنون، اتفاقی اساسی دراین حوزه رخ نداده است. شایعههایی درباره وجود یک گزارش جامع از کودتا نوشته طرف بریتانیایی در آرشیو وزارت خارجه این کشور مطرح است اما حتی صرف وجود چنین سندی نیز تا کنون رسماً تأیید یا تکذیب نشده است.
همانطور که امیرانی پی برده، هر گونه تلاش برای روشنکردن نقش امآیسیکس (MI۶) در کودتای ۲۸ مرداد باید از جای دیگری به جز وستمینیستر (مقر حکومت بریتانیا در لندن) نشأت بگیرد. مواجهه او با متن خلاصهشده و سپس کامل مصاحبههای سازندگان یک مستند تلویزیونی «پایان امپراتوری» (End of Empire) در دهه ۱۹۸۰ ــ که بخشی راجع به کودتا داشت ــ با نورمن داربیشایر، مأمور اصلی بریتانیا در سازماندهی کودتا، آغازگر روندی میشود که باید آن را یکی از مضمونهای اصلی “کودتای ۵۳” شمرد: روایت تقویمی تلاشهای فعالانه برای پیدا کردن ردی از تصویرهای برداشتهشده از مصاحبه داربیشایر و دلایل پشتپردهای که مانع نمایش تصویر او در آن مستند شد.
امیرانی در این تلاش طولانی و پیچیده به اعضای سازنده «پایان امپراتوری» نزدیک میشود و برای گرفتن مجموعه مصاحبههای انجامشده برای این مستند از انستیتو فیلم بریتاینا اقدام میکند، هرچند در نهایت به تصویرهای برداشتهشده از داربیشایر دست نمییابد. اگرچه دو تن از اعضای تیم سازنده فیلم پایان امپراتوری مصاحبه با داربیشایر را به خاطر نمیآوردند، امیرانی در نهایت فیلمبرداری را پیدا میکند که میگوید از آن مصاحبه فیلم گرفته و به اتاقی در هتل ساووی لندن میرسد که این فیلمبرداری ظاهراً آنجا انجام شده بود.
راه امیرانی برای دور زدن این محدودیت این بود که رالف فینس، یک بازیگر معروف، شخصیت داربیشایر را بازی کند و قسمتهای مهم متن مصاحبه او را درست در همانجایی که جاسوس بریتانیایی در هتل ساووی نشسته بود، روبروی دوربین بخواند. حرفهایبودن فینس و تعهد مشتاقانهاش به این پروژه غریب کار میکند و شرحی دراماتیک و هیجانبرانگیز از فعالیت داربیشایر در کودتای ضدمصدق را به صحنه درمیآورد. شیوه خواندن میخکوبکننده فینس با تصاویری ترکیب میشود که برای «پایان امپراتوری» برداشته شده بود اما نهایتاً پخش نشد. خوانش و تصاویر در کنار هم شرحی سهبعدی از عزم بریتانیا در مجازات «گناه» بزرگ مصدق ــ ملیسازی صنعت نفت ایران ــ را ارائه میدهد؛ در واقع، عزم حکومت بریتانیا به طور کلی و حامیان آمریکاییاش حول ایدهی بیرون راندن نخستوزیر ایران از قدرت.
اینکه بخش داربیشایر تا کجا اطلاعات بدیعی در اختیار ما قرار میدهد، قابل بحث است. ما امیرانی را در حال بازدید از استفان دوریل، یک دانشگاهی میبینیم که در ۲۰۰۲ شرحی انتقادی از فعالیتهای مخفیانه امآیسیکس در سرتاسر جهان بهویژه در خاورمیانه منتشر کرد. حالا درمییابیم که دوریل نسخه درزکردهای از متن کامل مصاحبه داربیشایر با یک ژورنالیست «آبزرور» را در اختیار دارد که مقالهای درباره «پایان امپراتوری» با حضور این جاسوس بریتانیایی در ۱۹۸۴ آماده کرده بود. یرواند آبراهامیان نیز در کتاب کودتا (۲۰۱۳) بارها به این متن ارجاع میدهد و احتمالا در آرشیو متن مصاحبههای این مستند در کتابخانه بودلین در دانشگاه آکسفورد موجود است.
عناصر اصلی خاطرات داربیشایر
بحث درباره داربیشایر در کتاب دوریل شامل نکتههای اصلی بازخوانیشده توسط فینس در “کودتای ۵۳” میشود که از تلاشهای امآیسیکس از نیکوزیا در قبرس پس از قطع روابط ایران و بریتانیا به دست مصدق در اکتبر ۱۹۵۲ روایت را پی میگیرد. عناصر اصلی خاطرات داربیشایر، یعنی تماس رادیویی با برادران رشیدیان به عنوان مأموران کلیدی او در ایران، و ادعایش که منابع بریتانیایی پول قابل توجهی برای گردآوردن جمعیت در خیابان در ۱۹ اوت به آنها دادهاند، و نیز توضیحاتاش درباره پشت پرده قتل فجیع رئیس پلیس محمود افشارطوس، همگی تا حدی با جزئیات توضیح داده شده اند. بازخوانی فینس از ماجرای قتل افشارطوس به خوبی با تصاویر و شرحی از پوشش «باختر امروز» از کشف جسد او همراه است. کلوزآپ روی تصاویر فجیعی که خاکی از شکنجه شدید رئیس پلیس دارند، تردیدهای جدی درباره این ادعای داربیشایر برمیانگیزند که افشارطوس را یک سرباز با شلیک ناگهانی یک گلوله و به خاطر توهینهای او به شاه ازپا درآورد. پرسش دیگری که مطرح میشود، این است که دیگر بخشهای خاطرات داربیشایر تا چه حد پس از راستیازمایی و بررسی دقیق قابل اتکا خواهند بود؟ شرح گهگاه نامنسجم داربیشایر شاید به این نیت ارائه شده بود که محققان پرسشگر را گمراه کند.
کمبودها در فیلم
“کودتای ۵۳” هیچ اشارهای به این موضوع نمیکند که آیا تلاشی برای دستیابی به مدارک مربوط در این زمینه در ایران و راستاییآزمایی دیگر نکتههای روایت داربیشایر انجام داده یا خیر. بیشتر اسناد حکومت و دستگاه اطلاعاتی ایران درباره کودتا اکنون به شکل کتابهای گردآوریشده از بخشهایی از آرشیو ساواک و اسلاف آن در دسترس پژوهشگران است. در سه دهه گذشته، واحدی در وزارت اطلاعات ایران با نام «مرکز بررسی های تاریخی » شماری مجلد موضوعی درباره چهرههای کلیدی در روایت داربیشایر منتشر کرده است. به برادران رشیدیان به طور خاص در سه مجلد پرداخته شده که یک بخش ناگفته قابل توجه دارند: هیچ سندی در این مجموعهها نیست که بین ۱۳ اسفند ۱۳۳۱ و ۱۸ فروردین ۱۳۳۵ تهیه شده باشد . این حذف در برگردان تاریخی مانعی بزرگ برای فهم بهتر روابط بین رشیدیانها و داربیشایر و نیز روابط بین این دو برادر و گسترهای از بازیگران داخلی است که در متن مصاحبه داربیشایر نام آنها برده میشود.
هزینهی مالی مورد ادعای داربیشایر و دیگران نیز جای بحث دارد. دوریل بودجه بریتانیا برای این کار را ۷۰۰ هزار پوند تخمین میزند اما شرح آمریکاییها از ماجرا ــ همچون روایت کرمیت روزولت ــ به بودجه یک میلیون دلاری آمریکا برای ساقط کردن مصدق اشاره میکند درحالیکه هزینه واقعی انجامشده به مراتب کمتر بوده: بر اساس مصاحبهای با روزولت که در فیلم به نمایش درمیآید، تنها ۶۰ هزار دلار صرف کودتا شده بود. بر اساس جدول ارائهشده در صفحه ۹۱۸ کتاب ویرایش جدید اداره تاریخنگاری وزارت خارجه بریتانیا، مجموعاً ۵ میلیون و ۳۳۰ هزار دلار آمریکا هزینه شده است که بخش قابل توجهی از آن پس از کودتا به زاهدی داده شده تا صرف «هزینههای جاری ضروری دولت» شود.
“کودتای ۵۳” یک روایت تصویری مسحورکننده از شهادت داربیشایر ارائه میدهد اما به جز آن، شرح یا توضیح چندان جدیدی درباره ماجرا در خود ندارد. فیلم برای حفظ تمرکز روایت بر داربیشایر و دیگر جنبههای دسیسهچینی بریتانیا و آمریکا در راستای کودتا، از پرداختن جدی به بازیگران سیاسی اصلی ایرانی و رویدادها در دورهای که به کودتا ختم شد، بازمیماند. از جمله این رویدادها میتوان به اتفاق ۹ اسفند ۱۳۳۱ و حواشی مربوط به رفراندوم خامدستانه برای لغو مجلس هفدهم در انتهای مرداد ۱۳۳۲ اشاره کرد.
فیلم تنها به شکلی اشارهوار به سیاست محمد مصدق، بهویژه امیدش به حمایت واشنگتن از حل دعوای نفتی تا پیش از دیدار با لوی هندرسون سفیر آمریکا در عصر روز ۲۷ مرداد میپردازد. این رویکرد باعث شده که کلیشههایی به مصدق نسبت داده شوند که باید نسبت به آنها محتاط بود. این ادعای تکرارشونده که مصدق «اولین نخستوزیر انتخابشده به شیوه دموکراتیک» بود، از نظرگاههای تاریخی گوناگون قابل نقد است. این ادعا عملاً رویکرد اسطورهپردازانهای را تکرار میکند که ساخته و پرداختهی بخشهایی از جبهه ملی در دهههای پس از سقوط دولت مصدق است. هرچند سابقه مصدق در موضوعات مربوط به انتخابات به اشتیاق و ابتکارعملهای ابتدایی او برای تغییر قوانین و مقررات انتخابات در راستای تضمین فرآیندی دموکراتیکتر اشاره دارد، شرایط انتخابات دورههای ۱۵ تا ۱۷ مجلس را نمیتوان به گونهای توصیف کرد که گویی در دل آن امکان انتخاب یک نخستوزیر به صورت «دموکراتیک» وجود داشت. ساختار نظام مشروطه به این معنا بود که انتخاب نخستوزیر به دست محافل خودی در مجلس صورت میگرفت و نه از سوی جامعه به طور کلی.
کمتوجهی فیلم به حزب توده ایران و نیز ضعف جبهه ملی
هرچند فیلم دوران پیش از کودتای ۲۸ مرداد را دورانی «دموکراتیک» توصیف میکند، باید اشاره کرد که بزرگترین و سازمانیافتهترین حزب آن دوران یعنی حزب توده ممنوع شده بود و تنها میتوانست از خلال شماری سازمان صوری به فعالیت ادامه دهد و از داشتن نماینده هم محروم شد زیرا حکومت انتخابات مجلس هفدهم را در برخی مناطق ــ مثلاً رشت که پیروزی محمدعلی افراشته، نامزد حزب به نظر قطعی بود ــ معلق کرد.
“کودتای ۵۳”، شاید به خاطر اینکه میخواهد ساقط کردن دولت مصدق را «کودتای بریتانیای-آمریکایی» تصویر کند، هر گونه بحث نظاممند درباره نیروهای داخلی سیاسی و اجتماعی را که در آستانه بیرون راندن مصدق از قدرت در برابر یکدیگر قرار گرفتند، کنار میگذارد و تنها نیمنگاهی به مهمترین آنها یعنی حزب توده میاندازد. نگرانی ادامهدار حزب توده از احتمال وقوع کودتا برای بیرون راندن مصدق از قدرت ــ که از خلال سازمان نظامیاش به آن پی برده بود ــ به هفتههای متعاقب قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱بازمیگردد و بارها با حرارت در نشریه حزب نیز آشکار میشود؛ درست تا خود کودتای ناموفق نصیری (۲۵ مرداد) .
فیلم به علاوه به ضعیفشدن جبهه ملی و تلاطم در آن در دوره پس از ۳۰ تیر نمیپردازد. متحدان اصلی سابق مصدق پس از قیام ۳۰ تیر جبهه ملی را به تدریج ترک گفتند. فهم ما درباره رویدادهای اوت ۱۹۵۳ هرگز کامل نخواهد شد مگرآنکه حفرههای مربوط به نقش رشیدیان در مجموعه کتابها و اسناد پر شوند و سابقه و انگیزه بازیگران سیاسی هزارلایه این ماجرا ــ از حزب توده گرفته تا روحانیت ــ از وضعیت ابهامبرانگیز کنونی بیرون بیاید و به طور کلی، با تمرکز و جامعیت بیشتری به بخش ایرانی آن پرداخته شود. تنها در این صورت است که میتوان توضیحی جامع یافت برای این سوال: چگونه یک تعداد محدود افسر ماهر و مصمم بریتانیایی و آمریکایی توانستند به دورهای چندصدایی و بیهمتا در تاریخ مدرن ایران پایان دهند؟
فقدان تمرکز بر تصمیمگیریهای سرنوشتساز مصدق و بازیگران دیگر
یک نتیجه دیگر تلاش برای متمرکزکردن روایت بر جنبه بریتانیایی-آمریکایی کودتا، این است که فیلم از تمرکز بر تصمیمگیریهای مصدق یا انبوهی از بازیگران داخلی در دوره سرنوشتساز بین کودتای ۲۵ مرداد تا ۲۸ مرداد باز میماند.
تأثیرگذارترین و مهلکترین تصمیم مصدق، منع تمام راهپیماییهای بدون مجوز در خیابان در ۲۷ مرداد بود که کاملاً از روایت بیرون مانده. در طی سالیان، توجیهات زیادی برای این تصمیم ارائه شده است که باعث شد صبح ۲۸ مرداد خیابانها از حامیان حکومت خالی بماند. اسناد وزارت خارجه بریتانیا و سیا اشاره میکنند که این ممنوعیت پس از دیدار مصدق با لوی هندرسون، سفیر ایالات متحده در بعدازظهر ۲۷ مردادصادر شد. نگارنده اما مدارکی در روزنامههای تهران یافته که نشان میدهد حکم ممنوعیت انواع تظاهرات در تهران −که پیش از صدور از سوی رهبری ارتش تأیید نشده بود − صبح آماده شد، ۲ بعدازظهر در رادیو تهران مخابره شد و سپس در روزنامههای نوبت عصر باختر امروز، اطلاعات و کیهان به چاپ رسید: یعنی ساعتها پیش از آنکه هندرسون شش عصر با مصدق دیدار کند. کاظم حسیبی، یکی از اعضای کلیدی حلقه مشاوران مصدق، در خاطراتاش این زمانبندی را تأیید میکند که به کودتاچیان برای گردآوری جمعیت قابلملاحظه برای روز بعد زمان زیادی داد.
بر حسب شرح وقایعی که در مجله «ترقی» چند روز پس از کودتا منتشر شد، نیروهای امنیتی با خشونت خیابانها را تخلیه کردند و برای اجرای حکم فرماندهی ارتش، از گاز اشکآور و شلیک تیر هوایی بهره بردند. فعالان «نیروی سوم» که به عنوان پیشگامان حامیان دولت مجسمههای سلطنتی را یک روز قبلتر پایین کشیده بودند، از حکم مصدق یکه خوردند و برای مشورت نزد رهبری حزب رفتند که نتیجهای نداد . به زبان یک افسر نظامی سابق حزب بوده، محمدعلی عمویی، «هیچ چیز بهتر از این نیست که برای کودتا خیابان ها خلوت بشه”.»
دلیل اصلی منع تظاهرات هراس فزاینده مصدق از رادیکالشدن حامیان اصیل و وفادارش و نیز حزب توده بود. هر دو جبهه ضدشاه صبح ۱۸ اوت مواضع تندتری در راستای برقراری یک جمهوری گرفته بودند و دو روزنامه حامیان سرسخت مصدق، «نیروی سوم» و «حزب مردم ایران»، آشکارا خواهان پایان سلطنت شدند و «مردم»، نشریه ارگان مخفی کمیته مرکزی حزب توده نیز اعلامیه رسمی و بلندبالای کمیته مرکزی را منتشر کرد که خواهان تشکیل یک «جمهوری دموکراتیک» شده بود.
برخی بیدقتیها و کمبودهای دیگر
تیم “کودتای ۵۳” به برخی از مصاحبههای مجموعه تاریخ شفاهی «انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران (RAIOH) به کارگردانی حمید احمدی دست یافت که جزئیات مهمی در این مورد داشت، به ویژه شهادت امیر پیشداد، عضو برجسته جنبش «نیروی سوم» که درباره پیروی پرتردید حزباش از دستور مصدق گفته بود، هرچند در فیلم از آن استفاده نشده است.
این مجموعه تاریخ شفاهی همچنین شامل اطلاعاتی میشود که میتواند یکی از رازهای جنجالی و حلنشده درباره دوره بین ۲۵ تا ۲۸ مرداد را روشن کند: یعنی انسجام، اقدامات و تأثیر نهایی «دستههای سیاه»، جمعهایی از فعالان ضدشاه تقلبی در کسوتهای گوناگون ــ به ویژه حزب توده ــ که ریچارد کوتام از سیا و داربیشایر هر دو ادعا میکنند سازماندهی و تأمین مالی آنها را برعهده داشتهاند.
در فیلم عنوان میشود که این جمعیتها رهبری به زیر کشیدن مجسمههای شاهان پهلوی و حمله به مغازهها و اماکن عمومی را برعهده داشتند. با این حال، این داستان جنبه مهم دیگری نیز دارد که همان برنامه مصدق و حامیان راستینش برای پایینکشیدن مجسمهها است. حسیبی به خاطر میآورد که چگونه بخشهای مرکزی بازمانده از جبهه ملی، از جمله بازاریها به طور نظاممند در به زیر کشیدن مجسمهها نقش داشتند تا جلوی ابتکارعمل تودهی ها را در این زمینه را بگیرند و به جمعیت اصیل ضدشاه بپیوندند که در خیابانها خشمشان نسبت به او را فریاد میزدند.
عباس عاقلیزاده، عضو دیگر نیروی سوم ــ که در فیلم به اشتباه عضو حزب توده معرفی میشود ــ در مصاحبه با انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران لحظهای را به یاد میآورد که سر قطعشده یک مجسمه از شاه به مقر فرماندهی نیروی سوم آورده شده بود .
در مجموع، درحالیکه دستههای سیاه وجود داشتند، میزان تأثیرگذاری آنها و مشارکتشان در تصمیمگیریها هنوز محل بحث و تردید است.
لحظه کلاسیک پیروزی یک کودتا، یعنی اشغال ایستگاه رادیو و انتشار نخستین اعلامیهها درباره ظهور نظمی جدید، در “کودتای ۵۳” به تصویر کشیده نمیشوند. توالی و محتوای دقیق بیانیه کودتاچیان پس از اشغال ساختمان رادیو روشن نیست و هنوز آرشیو کامل مخابرات بعدازظهر آن روز در دسترس عموم قرار نگرفته است. بهترین منابع که گزارشهای نظارتی آمریکاییها و بریتانیاییها است، به دلیل مشکلات مربوط به مخابره ناکاملاند . با این حال، آشکار است که ساختمان رادیو پیش از تسخیر اقامتگاه مصدق، اشغال شده بود و اخبار کذب درباره برخی اعضای کابینه ــ از جمله قطعهقطعهکردن حسین فاطمی وزیر خارجه ــ که همان سخنگوهای ابتدایی و به طور خاص سید مهدی میراشرفی بر زبان راندند، احتمالاً در کاهش روحیه مقاومت باقیمانده در برابر کودتا نقش داشت.
بر اساس مخابرههای «خلاصه خبرهای جهان» بیبیسی و گزارشهای اداره تاریخنگاری وزارت خارجه بریتانیا، نخستین اعلامیهها در حمایت از زاهدی ۳ و ۳۳ دقیقه بعدازظهر از رادیو تهران مخابره شد، درحالیکه خود زاهدی در نهایت ۴:۵۵ عصر میکروفون را در دست گرفت. اقامتگاه مصدق حدود ساعت ۶ عصر به کنترل مهاجمان درآمد.
گزارشهای نظارت بر عملیات نیز دو مخابره رادیویی در حمایت از آیتالله کاشانی را فاش میکنند که در فاصله کمی پس از سخنرانی زاهدی پخش میشوند. «نماینده بینام فدائیان اسلام» پیام کاشانی را به گوش ملت میرساند و پیش از او نیز مصطفی، پسر آیتالله چنین میکند و میگوید: «مصدق قانون اساسی را زیر پا گذاشت. او مردم ایران را به بدبختی کشاند. هیچ خیانتکاری نباید در امان بماند. جاوید شاه! » این مداخلات در دیوار بلندی که هنوز حول نقش و موضع آیتالله کاشانی در آن ساعتهای بحرانی وجود دارد، رخنهای میافکنند . کاشانی یا آنطور که مدارک سیا تلویحاً نشان میدهند، فعالانه در کودتا دخالت داشته، یا فرصتطلبانه پس از تسخیر مرکز تهران به دست نیروهای حامی شاه، قدرت گرفتن فضلالله زاهدی را فوراً به رسمیت شناخته است.
پس از کودتا
فیلم به دوره پس از کودتا نیز میپردازد و روایتهای تأثیرگذاری از بستگان بازمانده مصدق و پزشک شخصیاش درباره آخرین سالهای اندوهناک عمر او در حبس خانگی در احمدآباد ارائه میدهد. بر اساس این تصویر، مصدق در آن سالهای آخر به طور کامل از تحولات سیاسی جدا شده بود. از سوی دیگر، نخستوزیر سابق در ظهور و سقوط جبهههای ملی دوم و سوم نقش داشت زیرا وزرا و معاونان سابقاش میخواستند در دهه ۱۳۴۰ با استفاده از او برند حزبی را دوباره قدرتمند کنند. فیلم با ارجاعی اجباری به آنچه که تأثیرات بلندمدتتر کودتا دانسته میشود، به پایان میرسد: از مستحکمشدن اتحاد پهلوی و ایالات متحده به شکلی اقتدارگرایانه، سرنگونی چهرههای ضدامپریالیست دیگر در جهان سوم، و سقوط دیرهنگام سلطنت در ایران در انقلاب ۱۳۵۷، تا دیدارهای صمیمانه دونالد ترامپ، ملک سلمان عربستان سعودی و عبدالفتاح السیسی مصر در ریاض در ۱۳۹۶.
شکی نیست که سقوط مصدق عقبگردی جدی در توسعه دموکراسی در ایران و در مسیر کشور به سوی استقلال در جهان نوظهور پسااستعماری بود. اما شاید پرداختن به مواردی همچون موارد روبرو شایستهتر میبود: مقاومت رخداده در برابر نظم جدید پس از کودتا، سرکوب حامیان رادیکالتر مصدق که به اعدام یا مرگ در حبس روزنامهنگار شجاع کریمپور شیرازی، وزیر خارجه حسین فاطمی یا افسران توده ای انجامید، یا حواشی برگزاری یادبود بزرگ برای مصدق از سوی حامیان و میراثداران سیاسیاش در روز ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ در احمدآباد. پابرجایی اسطوره مصدق در میان جامعه ایرانی داخل کشور و اجتماعات مهاجرتکرده ایرانی گواهی است بر اهمیت ادامهدار نام و کردار او.
“کودتای ۵۳” با استفاده از حس سینمایی و بازیگری فینس و تصویرسازی عریان برخی صحنههای درگیری بین دسیسهچینهای سلطنتطلب و حامیان مصدق، روایت داستانی جذابی از وقایع منجر به بیرون راندن مصدق از قدرت ارائه میدهد که همیشه دقیق نیست. امید آن است که این فیلم بستر را برای پروژههای در راهی فراهم کند که بیشتر با ابعاد داخلی کودتا درگیر شوند و از مسیر بارها پیمودهشده روایتهای مبتنی بر اقدامات آمریکا و بریتانیا منحرف شوند. شاید روزی چنین فیلمی بتواند از اسنادی بهره برد که در غرب و در ایران تا کنون از چشم عموم مخفی نگه داشته شدهاند.
پانویسها
Maziar Bahari, “An Iranian Odyssey”.
درباره مبلغ دادهشده از طریق رابین زهنر، مأمور اطلاعاتی برجسته بریتانیایی به برادران رشیدیان، ارتباط آنها با داربیشایر، شرح قتل افشارطوس و توصیف ابتکار عمل مید ــ داربیشایر در مورد شاهزاده اشرف پهلوی ــ که از متن «پایان امپراتوری» تحت تملک دوریل ظاهراً حذف شده ــ به ترتیب نگاه کنید به:
Stephen Dorril, MI6: Inside the Secret World of Her Majesty’s Intelligence Service, Fourth Estate, 2002, p.564, p.578, p.585و p.588
Transcript of Interview with Norman Darbyshire for End of Empire, c. 1985 (uncut)
مصاحبه داربیشایر شامل اطلاعات غلط و گمراهکنندهای نیز هست مثل اینکه مصدق یک عضو حزب توده را به کابینهاش «معرفی کرد». چنین چیزی نه در اسناد ایرانی موجود است و نه هیچ پژوهشگر دیگری به آن اشاره کرده
جلد نخست رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی های اسناد تاریخی، ۱۳۷۹
Volume 1 of Rashidianha be Revayat Asnad Savak, Central for the Analysis of Historical Documents, 2000.
داربیشایر مدعی است که شخصاً 700 هزار پوند حین کودتا خرج کرده و به باورش زهنر نیز بیش از 1,5 میلیون پوند در تلاش شکستخوردهاش در کودتا علیه مصدق خرج کرده که بیشتر آنها را به برادران رشیدیان داده.
توطئه قتل مصدق
See “The Third Period”
حزب توده در روز ۱۶ شهریور ۱۳۳۱ نسبت به تلاش قریبالوقوع برای براندازی مصدق در روزنامهاش رزمآوران هشدار داد و فراخوان داد که این کودتا به«جنگی علیه کودتاچیان» بدل شود.
مقالههای نگارنده: درباره حرکت جمهوریخواهی ۲۵-۲۸ مرداد ۱۳۳۲
. یادداشت های حسیبی مندرج در محمد علی موحد, خواب آشفته نفت, نشر کارنامه۱۳۷۸.
همایون کاتوزیان, خاطرات سیاسی خلیل ملکی, شرکت سهامی انتشار, ۱۳۶۹, ص.۱۰۴.
اظهارات عمویی در Iranian Odyssey..
یادداشت های کاظم حسیبی مربوط به روز ۲۶ مرداد ۱۳۳۲, در موحد, خواب آشفته نفت, صص.۸۱۴-۸۱۵.
باید اشاره کرد که تنها رویداد ویژه حزب توده در آن روزها، تظاهرات جمعیت ملی مبارزه باعلیه استعمار در بعدازظهر ۲۵ مرداد16 اوت از کافه شهرداری (اکنونتیاتر شهر فعلی) به سمت میدان توپخانه بود اما مجسمه رضاشاه در میدان دست نخورد. پایین کشیدن این مجسمه کار «نیروی سوم»، جریانی ضدتودهای بود.
مرحله نخست این مخابرات رادیویی بدون متن ازپیشتهیه شده و آشوبناک بود. بر اساس ادعای روزنامه آتش که طرفدار کودتا بود، بشیر فرهمند، رئیس رادیو در دولت مصدق از اقامتگاه او به یک تکنیسین هوادار مصدق زنگ زد و خواست تا در جریان مخابره اخلال ایجاد کند و موفق به این کار شد. تا اینکه «مهندسان» از داخل جمعیت بیرون ساختمان رادیو توانستند مشکل ایجادشده را حل کنند.
بر اساس گزارشهای آتش و داد، روزنامههای طرفدار کودتا در روزهای پس از سرنگونی مصدق، این شخص بینام محمود شروین بوده، یکی از نزدیکان کاشانی و شمس قناتابادی که به اشتباه نماینده فدائیان اسلام در این ماجرا خوانده شده بود. نگارنده از علی رهنما به خاطر روشن کردن وابستگی شروین سپاسگزار است.
Foreign Broadcast Information Service (FBIS) Daily Report No.162, 19 August 1953, p.QQ4.
کتاب دوجلدی «روحانی مبارز ابوالقاسم کاشانی» که از اسناد ساواک تهیه شده، فاقد هرگونه اسناد مربوط به روزهای کودتا میباشد و به این دلیل نقش او را در دوران کودتا آشکار نمیکند.
سیاوش رنجبر دائمی , رادیو زمانه: