محمدتقی فاضل میبدی
دیروز یکشنبه یکی از محافل قضایی مرا احظار کرد .فکر می کردم راجع به روزنامه کیهان و آیت الله سیستانی است که مطلبی نگاشته بودم و یا راجع به سخنان ناسنجیده امام جمعه اصفهان است که خواهان ناامن کردن فضا بر بدحجابان است که مصاحبه تندی کرده بودم. که سلب امنیت از هر شهروندی شرعا و قانونا جرم محسوب میشود. رفتم دادگاه؛ هیچکدام نبود، قاضی اتهام را که مطرح کرد، مانده بودم به حال این دستگاه قضا بخندم یا بگریم، گفت رئیس پلیس تهران از شما شاکی است.
آیا جریمه سنگین دارم و یا تصادفی داشته ام که خود خبر ندارم ؟
نخیر!
شما -محمد تقی فاضل میبدی – در مصاحبه ای گفتی دوچرخه سواری زنها اشکالی ندارد. واین فتوااست و شما حق فتوی نداری. مانده بودم چه بگویم. بقول ریاضی یزدی: «دیدم چه بگویم آه کردم» گفتم آن امام جمعه ای که می گوید دوچرخه سواری خانمها حرام است فتوا می دهد، علاوه براین که این حرمت هیچ مبنای شرعی و قانونی ندارد، امام جمعه نیز حق فتوا ندارد، این خود بدعت در دین است و من وظیفه دارم در برابر بدعت بایستم. خطاب قران که می گوید: چرا حلالهای خداوند را حرام می کنی، خطاب به این ملایان است. شما ها شاهد صدها حرام گویی و حرام خوری در جامعه هستی و ساکت مانده ای؛ درد این است که فاضل میبدی چرا گفته دوچرخه سواری خانمها بی اشکال است. بیاد حافظ افتادم:
ریا حلال شمارند و جام باده حرام
زهی طریقت و ملت زهی شریعت و کیش
بگذرم! دوساعت وقتم گرفته شد خود قاضی هم که تا حدودی با من همدردی کرد، گفت این ها را بنویس تا من وظیفه را انجام داده باشم. جناب پلیس تهران که شاهد هزاران جرم و آسیب در تهران بزرگ هست، اما جرم در نگاه او یعنی دوچرخه سواری زنان و این که کسی گفته چرابی اشکال است. شگفت این که در گزارش پلیس آمده بود که نیروهای ارزشی از ایشان شاکی هستند. بیاد مولانا:
چونکه زاغان خیمه در گلشن زدند/ بلبلان خامش شدند و تن زدند