– مشکل جمهوری اسلامی در مذاکره با آمریکا نیست بلکه از یکسو عقیدتی- ایدئولوژیک بودن و در نتیجه ناکارآمدی و عدم همخوانی آن با «روح زمان» و از سوی دیگر جامعهی جوانیست که آن را نمیخواهد. مشکل این جامعه را مذاکره با آمریکا تنها زمانی حل خواهد کرد که جمهوری اسلامی دیگر آنچیزی نباشد که هست! یعنی دیگر جمهوری اسلامی نباشد!
– مذاکره جمهوری اسلامی با آمریکا هرگز مایهی نگرانی براندازان آزادیخواه و مدافع دمکراسی و حقوق بشر نیست زیرا در این مذاکره مانند سران جمهوری اسلامی و همچنین براندازان مشابه رژیم، نه بقای نظام بلکه سود مردم را میسنجد.
– مذاکره در خلاء و بر سر موضوعات انتزاعی روی نمیدهد. اگر قرار باشد حاصل مذاکره با آمریکا برداشته شدن تحریمها، نه به سود جمهوری اسلامی بلکه به نفع اقتصاد کشور و حل مشکلات مردم باشد، در این صورت به ساز و کار سیاسی و اقتصادی در کشور نیاز است که بتوان از «فرصت» احتمالی پس از مذاکرات استفاده کرد. اما نظام جمهوری اسلامی اساسا فاقد چنین ساز و کاریست!
– آمریکا برای اسلامیستها از هر فرقهای که باشند، از جمله زمامداران جمهوری اسلامی، فقط یک کشور نیست! غرب بطور کلی و آمریکا بطور ویژه، نماد تغییر و تحولات آزادیخواهانهی جامعه بشریست که جمهوری اسلامی و تمامی بنیادگرایان اسلامی و همچنین چپهای سنتی لنینیست و استالینیست و مائوئیست و… زوال محتوم خود را در آینهی آن میبینند.
احمد زیدآبادی فعال ملی- مذهبی در کانال تلگرامی خود دو پرسش از یک جنس از سران جمهوری اسلامی و اپوزیسیون برانداز مطرح کرده است.
بگذریم از اینکه در چنین شرایط فلاکت و نکبتی که حاصل کشورداری جمهوری اسلامی در شرایطی است که ۴۱ سال تمامی امکانات کشور از همه نظر در اختیار و انحصار این رژیم بوده، چرا میبایست موجودیت «اپوزیسیون برانداز» به پرسش کشیده شود!
با تأکید بر این نکته که طرح درست مسئله خود بخشی از حل آن است و این دو پرسش هر دو کلیشهای و مبتنی بر تبلیغات مزمن و بیمحتوای سیاسی- رسانهای جمهوری اسلامی هستند، به چند نکته باید اشاره کرد.
کلید بقا در ایران است و نه آمریکا!
درباره پرسش مربوط به سران جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه «اگر به فرضِ محال حفظ و بقای نظام در مذاکره و توافق با آمریکا «متعیّن» شود، آیا آنان تن به مذاکره و توافق خواهند داد؟» اگرچه روشن است که کسی از آنها به این پرسش احمد زیدآبادی پاسخی نخواهد داد، نکات زیر یادآوری میشود:
یک؛ جمهوری اسلامی پیش از این نیز تن به مذاکره و توافق اعم از پیدا و پنهان داده است. بارزترین آن برجام است که پس از آنکه سالها مذاکره با کشورهای اروپایی ناکام ماند سرانجام با نقشآفرینی آمریکا به سرانجام رسید. بنابراین موضوع بر سر نفس مذاکره با آمریکا و یا حتی توافق نیست بلکه بر سر مضمون مذاکره و محتوای توافق است!
دو؛ شواهد کافی وجود دارد، و خود این فعال ملی- مذهبی هم به آن اشاره کرده، که جمهوری اسلامی برای «بقا» به هر چیزی تن میدهد و «حرام» را هم «حلال» میکند چه برسد به انجام مذاکره با آمریکا با هر رئیس جمهوری که میخواهد باشد؛ ترامپ یا بایدن. اما محاسبات نظام درباره «بقا» غلط است! این را مردم دستکم از سال ۸۸ به بعد ثابت کردهاند.
سه؛ این بار اما مضمون مذاکره و توافق، حتی اگر بایدن هم روی کار بیاید، به اندازهای حیاتی است (اتم، موشک، تروریسم، شبهنظامیان وابسته و…) که اگر جمهوری اسلامی به آن تن بدهد در عمل چیزی از آن باقی نمیماند و این با «مذاکره برای بقا» که کلیدش در دست جامعه است، تناقض دارد. این نکته از چشم «سران جمهوری اسلامی» پنهان نیست.
چهار؛ مشکل جمهوری اسلامی در مذاکره با آمریکا نیست بلکه از یکسو عقیدتی- ایدئولوژیک بودن و در نتیجه ناکارآمدی و عدم همخوانی آن با «روح زمان» و از سوی دیگر جامعهی جوانیست که آن را نمیخواهد. مشکل این جامعه را مذاکره با آمریکا تنها زمانی حل خواهد کرد که جمهوری اسلامی دیگر آنچیزی نباشد که هست! یعنی دیگر جمهوری اسلامی نباشد! پس در هر شکل، بقای جمهوری اسلامی قطعا در مذاکرات فرضی نیست!
تا جمهوری اسلامی هست، براندازان مدافع دمکراسی نیز باقی میمانند!
درباره پرسش از اپوزیسیون برانداز نیز مبنی بر اینکه «اگر به فرضِ محال جمهوری اسلامی با آمریکا وارد مذاکره شود و با آن به توافق رسد، فردای آن روز از این اپوزیسیون چه چیز مشخصی باقی میماند؟» نکات زیر یادآوری میشود:
یک؛ برخلاف جمهوری اسلامی که همه وابستگان و دلبستگانش همگی در همه جناحین در عمل مدافع یک نظام مذهبی فاشیست و سرکوبگر هستند (توجه بفرمایید: در عمل! از جمله با نمایش انتخابات و طرفداری از اصلاحات)، اپوزیسیون برانداز اما یک طیف وسیع و متنوع است.
دو؛ در اپوزیسیون برانداز افراد و جریاناتی هرچند اندک وجود دارند که عکس برگردان جمهوری اسلامی هستند و حتی اگر شعار آزادی و دمکراسی و حقوق بشر هم بدهند اما قدرت را در عمل برای ضربه زدن به ایران و همچنین فقط برای این میخواهند که دیگران و هر آنکس را که مانند آنها نیست از میان بردارند. به نظر میرسد، و امیدوارم، جامعه ایران از چنین گردابی که در سال ۵۷ به آن فرو افتاد عبور کرده باشد.
سه؛ اما طیف وسیع اپوزیسیون برانداز چه در داخل و چه در خارج مدافع دمکراسی و حقوق بشر است و از ایران و حقوق ایرانیان در برابر جمهوری اسلامی به عنوان دشمن واقعی که درخانهی مردم لانه کرده دفاع میکند. رواج و جا افتادن مفهوم «براندازی» و «سرنگونی» به گونهای که دیگر خود رهبر جمهوری اسلامی و مقامات و حامیان پیدا و پنهان نظام نیز آن را به کار میبرند، مدیون همین طیف دموکراسیخواه است؛ وگرنه آن طیف عکسبرگردان جمهوری اسلامی سالهاست در حال براندازیست!
چهار؛ مذاکره جمهوری اسلامی با آمریکا هرگز مایهی نگرانی براندازان آزادیخواه و مدافع دمکراسی و حقوق بشر نیست زیرا در این مذاکره مانند سران جمهوری اسلامی و همچنین براندازان مشابه رژیم، نه بقای نظام بلکه سود مردم را میسنجد.
پنج؛ مذاکره در خلاء و بر سر موضوعات انتزاعی روی نمیدهد. اگر قرار باشد حاصل مذاکره با آمریکا برداشته شدن تحریمها، نه به سود جمهوری اسلامی بلکه به نفع اقتصاد کشور و حل مشکلات مردم باشد، در این صورت به ساز و کار سیاسی و اقتصادی در کشور نیاز است که بتوان از «فرصت» احتمالی پس از مذاکرات استفاده کرد.
شش؛ اما نظام جمهوری اسلامی اساسا فاقد چنین ساز و کاریست! تجربه چهل و یک ساله گذشته نشان داده است که حتی با نفت بشکهای صد و اندی دلار نیز این نظام قادر به اداره و مدیریت کارآمد کشور بر اساس منافع ملت و مملکت نیست.
هفت؛ واقعیت این است که اگر آمریکا از برجام بیرون هم نمیرفت، و حتی اگر دوباره نه با توافق جدید بلکه به همان برجام نیز بازگردد، باز نه به دلیل عوامل خارجی بلکه به دلیل ساختارهای درونی، یعنی نظام مافیایی و فاسد و سپاهی- آخوندی برجام هرگز به فرجام نمیرسید و نخواهد رسید. چنانکه در نزدیک به دو سال برجام نیز مقامات جمهوری اسلامی با سفر تبلیغاتی و نمایشی به سراسر دنیا فقط خرج روی دست مملکت گذاشتند بدون آنکه توانسته باشند اندکی سرمایه زیرساختی و تکنولوژی خارجی وارد کشور کنند.
دلایلاش روشن است:
نبود امنیت برای سرمایه!
نبود بخش خصوصی مستقل در ایران!
انحصار منابع تولیدی و مالی کشور در دست گروههای فاسد و مافیایی آخوندی- سپاهی
چهل سال تخریب اقتصاد و مناسبات تولیدی!
در شرایطی که سرمایهداران و کارآفرینان ایرانی در تمام سالهای گذشته قبل و بعد از برجام ترجیح دادهاند سرمایههای خود را نه در ایران بلکه اگر شده در افغانستان و جمهوریهای پس از فروپاشی شوروی سرمایهگذاری کنند، ادعای سرمایهگذاری خارجی در جمهوری اسلامی (به عنوان یکی از نتایج برجام و هر مذاکره احتمالی دیگر) که از اصلیترین شریانهای تزریق خون به پیکر بیجان اقتصاد ایران است، بیشتر به شوخی میماند.
هشت؛ حال به فرض محال که جمهوری اسلامی با آمریکا مذاکره کند و به توافق هم برسد (چه توافقی؟! فعال ملی- مذهبی این را توضیح نمیدهد!) و «تضمین امنیتی» بگیرد. این ماجرا اصلا موضوع تازهای نیست. از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی این نظام در حال گدایی تضمین امنیتی از غرب است! برجام را هم فکر میکردند تضمین امنیتی است!
با اینهمه، فرض کنیم چنین شود! آیا جمهوری اسلامی و مقاماتش با این توافق فرضی و این تضمین امنیتی:
ناگهان دانا و آگاه و کارآمد نیز میشوند؟!
آیا شبکههای مافیاییاش برچیده و فساد تا مغز استخوانش درمان میشود؟
آیا سانسور و سرکوبش محو شده و فاشیسم مذهبی از کشور رخت بر بسته و مردمی که از دیماه ۹۶ فریاد میزنند: «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» و «جمهوری اسلامی نمیخوایم نمیخوایم» خوابنما شده و همهی این رویدادهای به ویژه چهار سال اخیر را فراموش میکنند و به خانههایشان میروند؟
آیا جیب کارگران و کارمندان و کشاورزان ورشکسته و بازنشستگان و بیکاران و خانوارهای زیر خط فقر پر میشود؟!
نُه؛ مشکل بزرگ همه جناحین نظام اعم از اصولگرا و محافظهکار و تندرو و اصلاحطلب و عدالتخواه و میانهرو و تحولخواه و نامگذاریهای دیگر (مثل نامگذاریهای سالانهی علی خامنهای) که همگی در عمل از فاشیسم مذهبی و یک نظام ضدبشری دفاع میکنند این است که در عین «استقلال» که این نظام مدعی آن است همه چیز را به «مذاکره با آمریکا» گره زدهاند!
مذاکره با آمریکا (نماد غرب) راه حل یا حتی بخشی از راه حل هم نیست بلکه خودِ مسئلهای است که حکومت اسلامی نه ۴۱ سال پیش بلکه با مشروعهخواهان در انقلاب مشروطه (در برابر آزادی و تجدد)، با فداییان اسلام در دهه بیست و سی (با غربستیزی) و با خمینی در دهه چهل (نماد مجسم ارتجاع) آن را به عنوان «آلترناتیو» در برابر مدرنیته مطرح کرد و در سال ۵۷ فکر کرد مسئله را حل کرده است: قطع رابطه با آمریکا!
ده؛ آمریکا برای اسلامیستها از هر فرقهای که باشند، از جمله زمامداران جمهوری اسلامی، فقط یک کشور نیست! غرب بطور کلی و آمریکا بطور ویژه، نماد تغییر و تحولات آزادیخواهانهی جامعه بشریست که جمهوری اسلامی و تمامی بنیادگرایان اسلامی و همچنین چپهای سنتی لنینیست و استالینیست و مائوئیست و… زوال محتوم خود را در آینهی آن میبینند.
نتیجه
تحمل آزادی و موجودیت دیگران، پیوستن به جامعه جهانی و دنیای آزاد به ظرفیتها و تواناییهایی نیاز دارد که نظام قرون وسطایی جمهوری اسلامی نه تنها از آنها بیبهره است بلکه سرکوبگر آنهاست!
جمهوری اسلامی سرکوبگر دانش و تواناییهاست! برخی از دلبستگان نظام اسلامی در ایران فراموش میکنند که جمهوری اسلامی یک نظام عقیدتی- ایدئولوژیک است که رسالت تشکیل یک دولت جهانی را برای خود قائل بوده و اگر در دوران ضعف عقبنشینی کرده و مذاکره هم بکند فقط برای این است که دوران نقاهت را پشت سر بگذارد و با جمعآوری نیرو با چنگ بیشتر و دندان تیزتر به حمله بپردازد. درست همانگونه که بنیانگذارش در موضع ضعف قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت تا روزی که برنامه اتمی برای ادامه جنگی که با عراق آغاز شده بود آماده شود.
اما ایران یک تفاوت بزرگ با سی سال قبل و حتی ده سال و چهار سال پیش دارد: اعتصابکنندگان، معترضان، تجمعکنندگان برای مسائل صنفی و معیشتی، این نظام نادان و ناتوان و ناکارآمد را نمیخواهند. حتی اگر با مذاکرات فرضی تمام سرمایهها و امکانات جهان به ایران سرازیر شود، با این نظام و این سران و این افرادی که در سه قوه و نهادهای کشوری و لشگری نشستهاند، هیچ چیز درست نخواهد شد.
از این رو، اپوزیسیون برانداز آزادیخواه و مدافع دموکراسی و حقوق بشر، چه در تمام سالهای گذشته که نادیده گرفته میشد و انگار که ایرانیان فقط «اصلاح طلب» و «اصولگرا» هستند، چه این سالها که خود را به عنوان «برانداز» به رژیم و وابستگان و دلبستگان آن تحمیل کرده است و چه در روزهایی که جمهوری اسلامی با آمریکا مذاکره بکند یا نکند، «مشخص»ترین و بیابهامترین صدای رسای مردم بوده و هست و خواهد بود تا خواست خود را، خواست مردم را، یعنی جایگزینی جمهوری اسلامی با حاکمیت ملی در یک نظام پارلمانی متکی بر اختیار و انتخاب مردم را به کرسی بنشاند.
آنکه با مذاکره یا بیمذاکره دورانش به پایان رسیده و هیچ «توافق» و «تضمین امنیتی» از آمریکا آن را نجات نخواهد داد، جمهوری اسلامیست و آنکه «باقی میماند» مردم و اپوزیسیون براندازیست که ایران را پس گرفته و با تکیه بر دموکراسی و حقوق بشر به آبادی آن در آزادی خواهند پرداخت.
الاهه بقراط, کیهان چاپ لندن: