بسیاری بر آنند که شرایط کنونی آماده است برای قدرت ستیزی نه برای دین ستیزی، چنانکه گویی شرایط مصیبت بار کنونی را میتوان تنها به سلطه ساختار قدرت نسبت داد بدون آنکه نقشی برای دین در نظر گرفت؛ و یا لزوما میتوان دین و قدرت و ستیز با آنها را از یکدیگرجدا ساخت. حال آنکه، زمانی میتوانی به ستیز با قدرت بر خیزی که آماده باشی که با دین نیز روی در روی قرار بگیری.
چون دین و قدرت در کیش اسلام یک واحدند و غیر قابل تشخیص از یکدیگراند، بویژه در دوران رسالت رسول الله، دورانی که محمد از الله وحی در یافت مینمود، از جمله در خصوص جنگ وصلح. آیا هنوز میتوانی باین سوال پاسخگویی که آیا محمد، پیام آور الله بود و برای هدایت بشر برگزیده شده بود و یا فرمانروای جنگجویی که در توسعه راه دین، شمشیر بر هر گردنی فرود میآورد؟ محمد، هم تجلی دین بود و هم قدرت. همچنانکه ولایت فقیه در دوران ما نماد دین و قدرت است.
42 سال از حکومت دین بر جامعه ما گذشته است، هنوز نمیتوانیم با یقین باین سوال پاسخ بگوییم که دشمن ملت، دین است یا قدرت و یا هر دو باهم. مثلا، آیا امریکا ستیزی که با گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا در سال 58 آغاز گردید و خسارات جبران ناپذیری ببار آورد، ادامه هشت سال جنگ پوچ و بیهوده و متعاقب آن ورشکستگی در همه عرصه های اجتماعی، ار عرصه اقتصادی و زیست محیطی گرفته تا عرصه معنویات و اخلاقیات را باید برخاسته از اراده معطوف بدین دانست و یا اراده معطوف بقدرت؟ همچنانکه هنوز ولی فقیه، برغم تحمل فشار حد اکثری و ورشکستگی اقتصادی در ادامه ستیز و خصومت با امریکا اصرار میورزد.
این سرگمی هنوز البته بجای خود مانده است. اگر به سخنان اخیر آخوند خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی که در دید با روسای سه قوا و دیگر دیگر اعضای شورای عالی هماهنگی اقتصادی (4 آذر) ایراد نمود، اجمالا نظری افکنیم، مشاهده میکنیم که بسادگی نمیتوان تعیین کرد که آخوند خامنه ای بنمایندگی از ساختار قدرت سخن میگوید و یا از جانب دین؟ از زبان یک فقیه عالم و مجتهد، یک آخوند خطبه خوان، از زبان دین سخن میگوید، یا از زبان یک فرمانروا، از زبان قدرت، وقتی که به پیروان خود میگوید برای “گشایش” نباید به نیروهای بیرونی امید بست. آنها که به گشایش از بیرون دل می بندند با ما دشمنی میکنند؟
همچنین، بدرستی روشن نیست که در همان سخنرانی پیامی که حضرت ولایت به بیرون و درون مخابره میکند: ادامه راه ولایت، ستیز با غرب و امریکا تا قیامت و نهادین ساختن تسلیم و اطاعت و فرمانبری در داخل، در خدمت ساختار دین است و یا قدرت؟ البته، آخوند خامنه ای از جهاد و شهادت، از ایثارگری و جانبازی در ادامه راه ولایت، سخنی بمیان نیاورد و بجای آن ها واژه های جدیدی همچون همت، شجاعت و اهتمام بکار گرفت، که خود تغییری ست پرمعنا در ادبیات ولایت؛ و خاطر نشان کرد که اینها آن توشه ایست که برای رو در رویی با مشکلات اقصادی نیاز داریم و گرنه کمبودی در راهکارهای اقتصادی، نداریم. همچنانکه وی تاکید نمود:
مشکل نداشتن یا ندانستن راهکار نیست بلکه نیازمند همت، شجاعت و اهتمام جدی و پیگیری هستیم.
البته، چگونه این کمبودها را جبران میتوان کرد، بی پاسخ میماند و اگر این مفاهیم، کلید موفقیت در خنثی سازی و غلبه بر تحریمات هستند، چرا زودتر بعمل در نیامدند، سوالهایی نیستد که ساختاردین و یا قدرت آماده پاسخگویی بدانها باشند. بنابرای بدشواری میتوان تعیین کرد که گفتمان ولایت بطور کلی و خصوصا در اخیرترین سخنانش، گفتمانی است در خدمت دین و یا قدرت. چه در اینجا از مفاهیمی سخن میگوید، مجرد و انتزاعی و بسادگی نه میتوان آنها را تعریف نمود و نه میتوان معیار مشخصی از آنها بدست داد که برای چرخش یک نظام اقتصادی وشکوفایی آن، چه مقدار همت و شجاعت و اهتمام لازم و ضروری است.
اینجا، بحث بر صحت و سقم سیاست نظام در ارتباط با تحریمات اقتصادی نیست، بلکه مهم آنست که توانایی خود را در شناسایی زبانی که آخوند بکار میگیرد مورد سنجش قرار دهیم که آیا رهبر نظام بزبان قدرت سخن میگوید و یا بزبان دین. همچنانکه زودتر اشاره شد این دو را در حکومت اسلامی نمیتوان از یکدیگر جدا ساخت. در نتیجه باید گفت که ولی فقیه هم نماد دین است و هم قدرت و این وحدت در گفتمان ولی فقیه بخوبی بازتاب مییابد و گفتمانی را تولید میکند از نوع گفتمان خدایی، گفتمانی ذاتا فریبکار و مسئولیت گریز. چه ولی فقیه از ضمیر جمع “ما” استفاده میکند بدون اینکه هیچ یک هرگز بگویند که چه کسانی جزو این “ما” چ میتوانند باشند. افزوده بر این هویت مخاطبین او ولی فقیه پیوسته مجهول و نا شناخته میمانند. یعنی که نمیتوان گفت که مخاطبین او بندگان اند و یا گله حیوانات.
این بدان معناست، که در دوران ولایت، نیز، نتوان به مصاف قدرت رفت بدون آن که در چهره ی دین و تجلیات آن در واقعیت عینی بنگری. اکنون نمیتوانی قدرت را به چالش بکشی و در برابر آن به مقاومت بر خیزی، اگر به درون خود عاری از تعصب باز ننگری و دین را از بافتها و سلولهای خود فرا نخوانی. و گرنه هرگز بر آلودگی آنچه مقدس پنداشته ای بینا نشوی.
42 سال دشمنی با امریکا را نمیتوان به سیاستی نسبت داد که بدست ساختار قدرت معماری شده باشد. چرا که تصمیم سازی در ساختار قدرت از محاسبه عقلانی سود و زیان بر میخیزد، در حالیکه آنجا که دین حاکم است، و یا آنجا که دین به ایدئوژی حاکم تبدیل میشود، تصمیم سازی در خدمت دفاع و یا توسعه یک جهان بینی با نظامی از ارزشها و باورهای متفاوت است. بعبارت دیگر، سیاست آمریکا ستیزی بازتاب دشمنی و نا سازگاری کیش اسلام است با “آزادی.” چون اسلام ذاتا دین فرمانراویی ست و فرمانبری.
اگر هم اکنون در چنگال استبداد ولایت فقیه گرفتار آمده ایم به آن دلیل بوده است که به ظهور دین بر مسند قدرت، خوشآمد گفته ایم. در این اندیشه که دامن امام پاک ترین دامن ها ست. وقتی که مردم ایران پذیرفتند که اسلام نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، نمیدانستند که در چنگال خشم و خشونت، باید در برابر الله تسلیم شده و از اراده و شریعت الهی در زیر برق شمشیر در تمام امور زندگی اطاعت کنند. این مهر دین، نهفته در دل مردمی که خود را مسلمان میدانستند، بود که آنها را به انفعال و تحمل و پذیرش بیش از چهل سال حکومت جبار دین کشاند. هم اکنون دوران رهایی فرا رسیده است. درهم شکستن ساختار قدرت از رهایی از یوغ دین گذر میکند.
اگرچه هم اکنون شرایط برای رویت چهره ی واقعی دین فراهم آمده است، با این وجود، دین را، یعنی آن چیزی را که مقدس میدانیم و می پرستیم، هنوز مسئول نمیدانیم، مسئول آنچه بر ملت و کشور ایران در طول تاریخ رفته است، مسئول تمام نگون بختی ها و سیه روزی هایی که ملت دچار آن شده است، مسئول تحکیم و تداوم فرهنگ استبداد پرور، نمیدانیم. هرگز نمیتوانی ساختار قدرتی را که بر دین بنیان گذارده شده است از جای خود تکان دهی و خود از غل و زنجیر شریعت رها سازی، اگر بار مسئولیت را از شانه دین بر گیری. فهمیدید چه میگویم؟
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/