این گزارش تنها چند روایت کوتاه از ممنوعیت ازدواج زرتشتیان با مسلمانان در ایران اسلامی است. من، نیلوفر رستمی، در یک خانواده زرتشتی به دنیا آمدهام و در همان سالهایی که کتابهای عاشقانه «فهیمه رحیمی» و «دانیل استیل» در دبیرستان دست به دست میشد، فهمیدم ارتباط برای من زرتشتی در دایره کوچکتری میگردد و به دلیل همان «نجس بودن، آتشپرست و کافر بودن»مان حالا باید در دایره عشق نیز محدود میماندیم.
تا چند سال پیش، ازدواج زرتشتیان با مسلمانان با مخالفت عمیق و شدید خانوادهها همراه بود و در این میان مشتی دلشکسته پشت سر باقی ماند. طبیعتا دل شکسته مهم نیست. مهم این است که در ایران اختلاف مذهب از انتخاب و ازدواج آزادانه جلوگیری میکند و خصوصیترین بخش زندگی هم به حکومت جمهوری اسلامی پیوند میخورد.
در ایران اسلامی اگر یک شهروند غیرمسلمان بخواهد با کسی که مسلمان است ازدواج کندباید تاوان بزرگی را پرداخت کند و علیرغم میل و اعتقادش، مذهبش را در زمان عقد تغییر دهد و به مذهب اسلام درآید. در واقع شریک مسلمان زندگیاش، مذهبش را نیز با خود شبیه به شروط ضمن عقد میآورد؛ شرطی که هر دو طرف میدانند جای چک و چانه زدن ندارد.
همه دیگر میدانیم که اگر یک شهروند مسلمان در ایران بخواهد در زمان عقد مذهبش را به مذهب شریک زندگیش تغییر دهد، به معنای این است که خونش مباح میشود و واقعا چه کسی میتواند در شروع سفر عاشقانه بخواهد که طرف مقابل قبول کند که جانش به فدای او و اگر کشته هم شد غمی نیست. طبیعتا اویی که مسلمان نیست مجبور است در زمان جاری شدن خطبه عقد مسلمان شود. این اتفاق فقط در ایران و شاید تنها چند کشور دیگر در جهان است که همچنان رخ میدهد؛ اجباری شبیه یک کمدی یا تراژدی عاشقانه.
در مقطع راهنمایی بودم که خبری مانند فرو نشستن موشکی بدون آژیر قبلی بر زمین، بر فرق سرمان نشست. «پریناز»، همکلاس خواهرم، دختری از «دبیرستان انوشیروان دادگر»، با دوستپسر مسلمانش ازدواج کرده بود. مادربزرگم میگفت دختر را چیزخور کردند. بعضیها میگفتند مردی که با پریناز ازدواج کرده عضو سپاه پاسداران بوده و مجبور به ازدواج شده است. خیلیها هم میگفتند این خبر باعث دق کردن مادرش میشود، اما همه بر یک چیز مانند قاعدهای خللناپذیر متفقالقول بودند که او دیگر قادر به دیدن خانوادهاش و رفتن به خانه پدریاش نخواهد شد، خانوادهاش پریناز را طرد کردند.
دیگر چیزی از او نشنیدم، اما کابوسش همیشه همراهم ماند. نمیدانم پریناز هیچ وقت موفق شد دوباره خانوادهاش را ببیند و یا با ازدواجش خوشحال بماند. هر چه بود قصه او در خلا ماند و باد با انبوه اتفاقات دیگر او را از ما دور کرد.
در سالهای بعدتر پرینازها تکثیر شدند، هر کدام توپ عشقی بودند که یا خودشان به اجبار زدند باد توپ را خواباندند و یا خانوادههایشان.
«فرانک»، دوست دوران دبیرستانم، عاشق پسری به اسم «مجید» شد. چند سال بعد در دوران دانشجویی خواستند با هم ازدواج کنند، اما خانواده فرانک با ازدواج آنها مخالفت کرد. مادر فرانک گفته بود اگر بخواهد با مجید ازدواج کند باید قید دیدن آنها را برای همیشه بزند. فرانک هم یکی از عصرهای همان تابستان مشتی قرص را که در یخچالشان بود، قورت داد. البته خانوادهاش او را به موقع به «بیمارستان لقمان» بردند و هرچه قرص بود از معدهاش بیرون کشیدند و سر سال هم نشده بود، به عقد یک پسر زرتشتی درآمد.
«کوروش نیکنام»، موبد و نماینده سابق زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی، درباره مخالفتهای جامعه زرتشتی با ازدواج با مسلمان به «ایرانوایر» میگوید: «این دیدگاه یادآور همان جریان “مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد” است که سبب شد ما از ازدواج با غیرهمکیش پرهیز کنیم.»
کوروش نیکنام اول به اختلافات فرهنگی و آداب زندگی زرتشتیان با ادیان دیگر اشاره میکند که این اختلافها زندگی را برای دو فرد غیرهممذهب سخت میکنند و اما بعد به دلیل دیگر میپردازد: «ما ضربههایی به ویژه از زمان صفویه و قاجار تا به امروز از ایرانیان دیگر خوردیم. دیدگاه غالب این بوده است که ما کافر و نجس محسوب میشدیم. وقتی زن یا مردی از ما را عقد میکردند به نظرشان ثواب بوده است که کافری را مسلمان میکنند. این دیدگاه همان جریانی است که مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد. این دیدگاه سبب شده است که ما از ازدواج و ارتباط نزدیک با مسلمانان پرهیز کنیم.»
کوروش نیکنام در ادامه میگوید: «ما زندگیای مسالمتآمیز با مسلمانان داشتیم و داریم. اما کمتر شاهد رضایت و خشنودی خانوادهای زرتشتی هستیم که بخواهد فرزندش را به [فردی] از مذهب دیگر پیوند دهد. تلاشمان این بوده که به دلیل اختلافهای فرهنگی به طور مثال نگاه آزادانهای که ما به روابط داریم و محرم و نامحرم نداریم، از این روابط پرهیز کنیم.»
«کتایون شاهرخی»، ۶۲ ساله و ساکن تهران، به ایرانوایر میگوید وقتی در جوانی به لندن برای ادامه تحصیل رفته است، آنجا با پسر مسلمانی آشنا میشود، عاشق میشوند و تصمیم به ازدواج میگیرند. بعد کتایون به یزد برمیگردد و ماجرای عاشقانه خود را با خانوادهاش در میان میگذارد. مادرش به او میگوید اگر این کار را بکند، او از غصه خواهد مرد و پدرش میگوید دیگر هیچ وقت اجازه وارد شدن به خانه و دیدار با آنها را نخواهد داشت. اما داستان به همین خط و نشان کشیدنها تمام نمیشود. سر هفته او را به عقد پسرداییاش در میآورند؛ ازدواجی که چهار سال بعد با دو بچه به طلاق میانجامد.
کتایون خانم میگوید: «نمیدانم اگر با امیر ازدواج میکردم، مادرم از دست من دق میکرد یا نه. هنوز هم نمیدانم که این حرفها را برای ترساندن من زد یا واقعا اینقدر رنج دیدن ازدواج من با غیرهمکیش برایش سخت میشد که میمرد، اما من از ترس این که باعث مرگ مادرم شوم، نتوانستم این کار را بکنم.»
«فرزانه میستری»، زرتشتیزاده که اکنون در ایالت نوادا آمریکا با همسر آمریکایی و پسر ۸ سالهاش زندگی میکند، در این باره که چرا در ایران ازدواج نکرد، میگوید: «خانوادهام به خصوص مادربزرگم به شدت مخالف ازدواج من با غیرهمکیش بودند. مادربزرگم به من میگفت اگر این کار را بکنی دیگر حتی نباید اسم من را هم بیاوری. مادرم میگفت بعد از ازدواج شاید مجبورت کنند چادر سرت کنی یا در خانه روسری سرت کنی یا دیگر اجازه ندهند ما را ببینی. این شد که من تا وقتی در ایران بودم ازدواج نکردم. سالها بعد به آمریکا آمدم و با یک مرد آمریکایی ازدواج کردم. ظاهرا الآن خانوادهام راضی و خوشحال هستند.»
کوروش نیکنام درباره این که آیا زرتشت و یا مغان سده نخست درباره ممنوعیت ازدواج زرتشتیان با غیرهمکیش سخنی گفتهاند، گفت: «ما هیچ نوشته دینی نداریم که درباره ممنوعیت ازدواج با غیرهمکیش صحبتی کرده باشد. زرتشت در تمام نوشتههایش مردم را به پیروی از خرد و اشا دعوت کرده است. مکتب زرتشت راستی و خردمندی است. آنچه که از بینش زرتشت برمیآید این است که اگر جهان بر پایه راستی باشد، زندگی بهسامان خواهد بود. اما درباره بخشهای دیگر زندگی مانند پیوند زناشویی حرفی نزده است. ما نوشتهای از او نداریم که بگوید زرتشتیان باید با چه دینی ازدواج کنند. اساسا آن زمان تنها آیین مهر بوده است یا پیروان ایزد ورهرام، ایزدبانو آناهیتا و ایزدهای دیگر. دین خاصی نبوده است که زرتشت اساسا لازم باشد اشارهای به آن بکند.»
«ایراندخت ورهرام»، مادر دو دختر زرتشتی و ساکن تهران، هر وقت صحبت ازدواج با غیرهمکیش در خانه میشده است، خاطره قدیمی را به وسط میکشیده و میگفته است: «پسرعموی پدرت وقتی نوجوان بود به خاطر این که یک بار به اشتباه روی زمین کشاورزی مسلمانی دویده بود، پایش را فلک کرده بودند. حالا من چطور میتوانم به این آدمها دختر بدهم؛ اینها به ما میگویند نجس و کافر. بگذار کافر و نجس برای خودمان بمانیم. آنها هم بهتر است با تمیزهایی مثل خودشان ازدواج کنند.»
اینطوری شد که دیگر از سنی به بعد حرف ازدواج با غیرهمکیش در خانه آنها هرگز تکرار نشده و همه قصههای ریز و درشت عاشقانه در سکوت گذشته است. دخترانش میدانستند ایراندخت نظرش را عوض نخواهد کرد. او در ادامه استدلالهایش میگفته است: «این همه سال اجدادت دین زرتشتی را حفظ کردند، حالا اگر شما با غیرهمکیش ازدواج کنید، یک نفر از جمعیت زرتشتی کم میشود و اگر همینطور پیش برود دیگر چیزی به نام پیروان زرتشت در جهان باقی نمیماند.»
با این حال اگر به قانون طبیعی ایمان داشته باشیم که همه چیز در حال تغییر است، باور خواهیم کرد که طی ۱۰ سال گذشته خیلی چیزها در ایران تغییر کردهاند. اکنون خانوادهها سختگیری سابق را برای ازدواج با غیرهمکیش ندارند. اگرچه مفتخر به چنین وصلتی هم نیستند، اما برای خوشبختی فرزندانشان ترجیح میدهند سکوت کنند. این شاید یکی از دلایل مهم مهاجرت وسیع زرتشتیان از ایران و باقی ماندن جمعیت اندکی از آنها در کشور طی یک دهه گذشته باشد. از سوی دیگر نگاه کلی جامعه به اقلیتهای مذهبی تغییر کرده است. دیگر حداقل کمتر واژههای زندیق، کافر و نجس را میشنویم. حتی اگر باور پنهانی افراد درباره اقلیتهای مذهبی این باشد، مانند گذشته جرات بروز دادن آن را ندارند، چون میدانند جامعه بزرگتر با صدای آنها همراه نخواهد شد. در چنین شرایطی دیوارها کمی کوتاهتر شدهاند، حتی به شکل انتزاعی آنها.
در یک دهه گذشته حتی برخی از موبدان زرتشتی آیین گواهگیران را برای غیرزرتشتیان به جا میآورند.
موبد کوروش نیکنام در این باره میگوید: «اکنون ممکن است بعضی از موبدان گواهگیری را برای پسرها و دخترهایی که شاید یک سوی آنها زرتشتی نباشد و یا هر دو سوشان زرتشتی نباشند، به جا بیاورند. چرا که این شیوه زناشویی باستانی با اندرزهایی به زبان پارسی است. برخی اکنون تمایل دارند به زبان پارسی آیین گواهگیری و پیوند زناشویی داشته باشند. اما نکته مهم این است که هیچکدام از آنها در دفاتر زناشویی قابل ثبت شدن نیستند. این فقط جنبه سمبلیک و اجرای آیین دیرین گواهگیری است اما برای دو زوجی که یک نفرشان یا هر دو طرف زرتشتی نباشند قابل ثبت شدن در دفاتر ثبت ازدواج زرتشتیان نیست. در ایران پنج مرکز ثبت ازدواج زرتشتیان داریم که فقط ازدواج دو زرتشتی در آن ثبت میشود و از این طریق مذهب بچههایشان نیز مشخص میشود.»
پسر خواهر ایراندخت خانم اکنون با دختر مسلمانی ازدواج کرده است، او درباره این وصلت میگوید: «همه چیز در ایران تغییر کرده است. دختر خوبی است و اصلا نامحرم و محرم ندارد، غذای ما را میخورد، کنار ما زندگی میکند و احترام هر دو طرف سر جایش است.»
این جملات ایراندخت خانم شبیه انقلابی آرام است، انقلابی که حاصل تغییر تدریجی نگاه کلی جامعه به اقلیتهای مذهبی و سعی زرتشتیان بر آشتی و فراموش کردن صدها سال زخم و رنج و تبعیض است؛ فراموشیای که با به جا آوردن آیین گواهگیری و قسم خوردن به عهد و پیمان جاودانه شیرین میشود.
ایرانوایر:نیلوفر رستمی