انزجاری که نظام خمینیگرا در قبال تشیع یا حتی تدین در میان مردم ایران به وجود آورده، مانع از انتقال صلحآمیز رهبری مذهبی از یک نسل به نسل دیگر نخواهد شد؟
آیا دیدار هفته گذشته پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان، از عراق بحث درباره آینده مرجعیت شیعه را داغ خواهد کرد؟ این پرسش هماکنون هم سر محافل مذهبی و هم در میان مسئولان سیاسی منطقه و فراتر از آن مطرح است.
البته سفر پاپ هدفهایی گستردهتر از دیدار با آیتاللهالعظمی سید علی سیستانی در نجف داشت. او، میخواست دههها بیتفاوتی عملی کلیسای کاتولیک در قبال آزار و اذیت و حتی کشتار دستهجمعی مسیحیان در خاورمیانه را تا حدی جبران کند. او همچنین سعی داشت مسیحیت را، بهعنوان یک دین از قدرتهای سیاسی بزرگ از بطن آن برخاستهاند، جدا کند و در نقش منادی صلح و برادری جهانی ظاهر شود.
درمجموع میتوان گفت که پاپ فرانسیس از این سفر موفق بیرون آمد. عراق نیز بهعنوان یک ملت-کشور موفق شد تا تصویری تازه از خود، فراتر از دهها استبداد جنگ و آشوب ترسیم کند. عراق امروز در افکار عمومی بینالمللی، بهصورت یک طرف جدی برای دادوستدهای فرهنگی سیاسی و اقتصادی جلوه میکند.
از دید شیعیان البته دیدار پاپ با آیتالله سیستانی نقطه اوج «سفر تاریخی» به عراق بود. در بیانیهها و خبرهایی که درباره این دیدار ۵۳ دقیقهای از سوی واتیکان و وسایل ارتباطجمعی بینالمللی منتشر شد، همواره از آیتالله سیستانی بهعنوان «رهبر شیعیان» یاد شد. عبارتی که او را همتای شیعی پاپ معرفی میکند.
مقامات واتیکان بیتردید میدانند که شیعه دارای یک کلیسای سازمانیافته و یک سلسلهمراتب مشابه کلیسای کاتولیک نیست و بدینسان نمیتواند مقامی همانند پاپ کاتولیکها، ارتودوکسها و دیگر کلیساهای مسیحی باشد. از این گذشته شیعه هرگز مقامی مانند دالایی لاما برای بودائیان یا «قطب الاعظم» برای صوفیان عرضه نکرده است.
در اسلام اهل تسنن نیز دستکم در دو سده اخیر، با ایجاد شبکههای رهبری و سلسله مراتب فتوایی، البته وابسته به حکومتهای وقت، بهنوعی سازماندهی مذهبی دستیافتهاند. در ترکیه پس از انحلال خلافت سازماندهی دینی در اختیار دولت قرار گرفت که از طریق وزارت دیانت نقش کلیسا یا مسجد را در مقیاس ملی بازی میکند.
اما هیچیک از الگوهای ذکرشده مناسب تشیع نبود و نیست. در شیعه، همه حکومتها جابر و جائر به شمار میآیند و چون از امام غایب منبعث نیستند تا بازگشت حضرت قائم واجب الاطاعه نخواهند بود. بدینسان شیعه نمیتواند پاپ داشته باشد.
ایجاد یک دارالافتای وابسته به حکومت نیز نمیتواند در شیعه جایی بیابد. از سوی دیگر ساختوسازی که برای کشف یک دالاییلاما لازم است، در شیعه جایی ندارد.
آنچه در شیعه، دستکم در دو قرن گذشته، شکلگرفته است نهادی است که امروز زیر عنوان «مرجعیت» شناخته میشود. در نظامهای سازماندهی مذهبی که ذکر کردیم، صلاحیت و مشروعیت از بالا به پایین حرکت میکند.
پاپ با انتشار «فرمان» یا Edict یا «تجویز»،Bull مواضع کلیسا را تعیین میکند. مواضعی که مؤمنان ناگزیر از پذیرفتن آن هستند.
در بودائیگری تبتی دالایی لاما مسیر مؤمنان را با سخنان و بیانیهها تعیین میکند. در نظام کمالیست ترکیه، دولت منبع مشروعیت و صلاحیت دینی است و حتی خطبههای نماز جماعت را دیکته میکند.
در شیعه حرکت از پایین به بالاست. بدینسان که مؤمنان «مسئله» خود را برای مراجع موردقبول خود میفرستند و مرجع موردقبول، پاسخ آن را بهصورت یک «فتوا» عرضه میکند. برخلاف تصور بسیاری از ناظران، ازجمله باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین ایالاتمتحده، فتوا در شیعه جنبه قانونی، حقوقی و الزامی ندارد. یک اظهارنظر و عقیده است که مؤمن سؤالکننده میتواند بپذیرد یا نپذیرد. در همان حال یک مرجع دیگر میتواند نظری خلاف یا حتی عکس «فتوا»ی مرجع دیگر ارائه دهد. در تمامی این ساختوساز یک واژه بسیار مهم مطرح است: احتیاط. بسیاری فتاوی، با جمله «احتیاط لازم است» یا «اللهاعلم الحقایقالأمور» ختم میشود.
آنچه در سالهای اخیر با شورش آیتالله روحالله خمینی در ایران رخ داده است، یک بدعت است. ادغام مرجعیت با حکومت و کوشش برای ارتقای یک روحانی به مقام پاپ اعظم شیعه در ظاهر، دستکم تا حدی موفق شده است. گروه روحانیون خمینیگرا، بر یک دولت بالنسبه نیرومند و ثروتمند، یعنی ایران مسلط شدهاند.
اما بهآسانی میتوان دید که نه خمینی و نه جانشین او آقای خامنهای، بدون کنترل ماشین عظیم دولت ایران و نزدیک به ۵ تریلیون درآمد نفتی در ۴۰ سال گذشته، ممکن نبود حتی در داخل ایران، در نقش رهبر مذهبیتراز اول ظاهر شوند.
خمینی، بهعنوان رهبر مذهبی، هرگز نتوانست در رده بالای مرجعیت قرار گیرد. در نقش یک رهبر سیاسی، با جلب حمایت گروههای چپگرا، هواداران مرحوم مصدق و مجموعهای از دیگر مخالفان مشروطه در ایران، در رأس قدرت قرار گرفت. آقای خامنهای نیز، به خاطر مقام سیاسی خود دارای قدرت و وجهه قابل ملاحظهای است.
حسن نصرالله، رهبر شیعه لبنانی حزبالله میگوید امام خامنهای رهبر حزبالله است! اما جالب این است که حتی در لبنان، در داخل حزبالله، کمتر شیعه را میتوان یافت که آقای خامنهای را در مقام رهبری مذهبی یا مرجعیت بپذیرد. خامنهای با طلب دو عمامه، بهعنوان رهبر سیاسی و رهبر مذهبی ممکن است خود را بیعمامه بیابد.
چهار دهه پس از قبض حکومت، از سوی ملایان خمینیگرا بدنه اصلی شیعه ساختوساز سنتی خود را حفظ کرده است. دو مرکز مشروعیت مذهبی شیعه هنوز در قم و نجف قرار دارند نه در تهران که محل اقامت آقای خامنهای است.
بدینسان پاپ فرانسیس، در شناختن آیتالله سیستانی بهعنوان مرجع مذهبی شیعه، به خطا نرفته است. دستگاههای تبلیغاتی جمهوری اسلامی و مشاطهگران رژیم در خارج، با لطایفالحیل کوشیدهاند تا شکست پروژه خمینی برای پاپ تراشی در تشیع را بپوشانند.
رسانههای دولت در ایران دیدار پاپ و سیستانی را، یا زیرسبیلی رد کردند، یا در حد یک یا دو خبر کوتاه تنزل دادند. این رسانهها برای آنکه نشان دهند سیستانی تنها مرجع نیست، دست به دامان چندین آیتالله نجف و قم شدند؛ اما علیرغم تهدید و تطمیع، نتوانستند کسی را راضی کنند که در سناریوی تهران بازی کند. درنتیجه آنان یک روحانی سنی عراقی، به نام «عامر البیاتی» را به میدان کشاندند. البیاتی میگویند اهل سنت عراق هم مراجعه نجف را محترم میدانند و هم مراجع قم را.
با این حال حتی او هم حاضر نیست از خامنهای بهعنوان یک رهبر مذهبی نام ببرد. برعکس او در تملقگویی به سیستانی صرفهجویی نمیکند و میگوید: حضرت آیتاللهالعظمی سیستانی جایگاه ویژهای دارند و یک شخصیت منحصربهفرد است و نقشی بهمانند پدر را در عراق بازی میکند.
خود آقای خامنهای نیز پس از پنج روز سکوت، بهناچار درباره دیدار پاپ فرانسیس و آیتالله سیستانی بیانیه داده است. در این بیانیه او از مواضع حکیمانه آیتالله سیستانی تمجید میکند و میگوید، «در این دیدار آیتالله سیستانی مایه عزت اسلام» بود.
اما حتی در این تمجید، یک نیشی پنهان شده قرار دارد. خامنهای واژه «عظمی» را برای آیتالله سیستانی به کار نمیبرد. درحالیکه برای بسیار ملایان دست دوم ازجمله محمدتقی گیوهچی (معروف به مصباح یزدی) به کار میبرد.
در نخستین نگاه، رویدادهای هفته گذشته را میتوان نشانی از موفقیت شیعه در دو زمینه به شمار آورد. نخست شیعه توانست استقلال خود را در دستگاههای حکومتی و سیاسی حفظ کند. دوم موفق شده است به دنیا نشان دهد که نظام خمینیگرا هرچند جزئی از شیعه است، تمامی شیعه نیست.
در هر دو زمینه، شیعه موفقیت خود را مدیون سیستانی و دیگر مراجع نجف است که توانستهاند از بوته گذراندن نیم قرن استبداد بعثی و سپس آشوب و خونریزی داخلی، با حداقل سوختوسوز، به درآیند.
بااینحال، دیدار سیستانی و پاپ، درعینحال آسیبپذیری شیعه را نیز نشان میدهد. آیتاللهالعظمی سیستانی، از مرز ۹۰ سالگی گذشته است، اما برعکس مراجع پیشین، مانند آیات اعظام بروجردی حکیم و خوئی، جانشین احتمالی برای خود در نظر نگرفته است.
با علامت سؤالی که در برابر آینده جمهوری اسلامی قرار دارد، قم، دستکم در آینده قابل پیشبینی، نخواهد توانست مرجعیت آینده را در مرکز صحنه قرار دهد. مراجع دولتی که آقای خامنهای تعیین کرده است، کمترین شانسی برای مقبولیت عام ندارند. مراجع غیردولتی از سوی دیگر، در محیط اختناق کنونی، از آزادی لازم برای کسب مشروعیت و مقبولیت در مقیاس وسیع، برخوردار نیستند.
آیا سیستانی آخرین مرجع یا «اعلم العلمای» شیعه خواهد بود؟ آیا شیعه، یعنی ۲۰۰ میلیون مسلمان پراکنده در سراسر جهان، به مرجعیتهای محلی و درنهایت ملی و قومی روی خواهند آورد؟
پاسخ به این سؤالها در حال حاضر دشوار است.
بهصورت سنتی مرجع شیعیان میبایستی چندین ویژگی داشته باشد: ایرانی بودن، از نوادگان امام علی بودن، تسلط بر فارسی و عربی و عدم آلودگی به سیاست یا تجارت؛ اما در آینده ممکن است اوضاعی پیش آید که یافتن همه این شرایط در یک فرد ممکن نباشد.
از این گذشته چند مجهول مهم دیگر نیز مطرح است: در میانمدت، اگر نخواهیم بگوییم کوتاهمدت، قم و نجف در چه وضعیتی خواهند بود و سرانجام آیا حالت انزجاری که نظام خمینیگرا در قبال تشیع یا حتی تدین بهطورکلی در میان مردم ایران به وجود آورده است مانع از انتقال صلحآمیز رهبری مذهبی از یک نسل به نسل دیگر نخواهد شد؟
ایندیپندنت فارسی: