آیا اپوزیسیون میتواند اصلاحطلبان حذف شده را به خود جذب کند
در پی اعلام افراد تأیید صلاحیت شده در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰، موجی از بهت و حیرت در میان نیروهای درون جمهوری اسلامی به راه افتاده است. شرایط به صورتی پیش رفته که حتی ابراهیم رئیسی بهعنوان کاندیدای اصلی مورد نظر حاکمیت نیز اعلام کرده که در تلاش است تا دستکم با تأیید صلاحیت برخی افراد، حداقلی از رقابت را ایجاد کنند. رقابتی که رقیب اصلاحطلب آن را صوری میداند.
ماجرای حذف نیروهای سیاسی درون ساختار جمهوری اسلامی قدمتی چهار دههای دارد. پس از انقلاب ۵۷ و در سالهای نخستین انقلاب که شور انقلابی بر همگان غالب بود، موج انتقامگیری از کارگزاران حکومت سابق در میان انقلابیون به راه افتاد. در شرایط هیجانی آن روزها، بخش بزرگی از مردم نیز با آن نظر همسو بودند.
محسن رفیقدوست، وزیر اسبق سپاه پاسداران در دوران جنگ و رئیس اسبق بنیاد مستضعفان و جانبازان در خطبههای نمازجمعه بهمنماه ۹۳ اظهار داشت: «سوارشدههای قطار، به ترتیب ناخالصی شروع به حرکت برخلاف مسیر قطار کردند، تا به انتها رسیدند و از قطار پیاده شدند. جبهه ملی خیلی زود جبهه مرتد ملی شد؛ نهضت آزادی زود منحل شد، و امام در یکی از مواردی که فرمودند من در بهکارگیری اینها اشتباه کردم، مربوط به نهضت آزادی بود. غیرمذهبیها نیز از همان اول از قطار فرار کردند؛ اما عدهای ماندند تا هر زمان که مناسب بود، در مسیر این قطار مقدس بهسوی آن مقصد مقدس، بتوانند اشکالی به وجود آورند.»
او همچنین در مصاحبه خود با پایگاه اطلاعرسانی رهبر جمهوری اسلامی، در آبان ۹۷ گفت: «انقلاب همانند یک قطار بود و راننده این قطار، امام و امروز هم رهبر انقلاب است. این قطار به سمت مقصدش حرکت میکند. امام همه را سوار این قطار کرد. عدهای در مسیر دیدند نمیتوانند با این قطار به مقصدش بیایند؛ شروع به دویدن در خلاف جهت حرکت قطار کردند. به انتهای قطار که رسیدند، دیدند چارهای جز پیاده شدن ندارند؛ جبهه ملیها، نهضت آزادیها و غیره از این قطار پیاده شدند. هنوز یک عده ماندهاند که باید از این قطار پیاده شوند.»
در آن دوران، احزاب چپگرا، نیروهای ملی، گروههای ملی مذهبی و اسلامگرایان در برابر این حذفها سکوت کردند.
حذف احزاب چپ
در سالهای پیش از انقلاب ۵۷، گروههای چپ پرچمدار مبارزه با حکومت پهلوی بودند. حزب توده بهعنوان یکی از قدیمیترین احزاب ایران، نقش به سزایی در رشد نیروهای سیاسی و روشنگری در جامعه ایفا کرد. سازمان مجاهدین خلق نیز توانست با تئوریزه کردن اسلام در قالب مارکسیسم، بخش بزرگی از نیروهای اسلامگرا را به خود جذب کند. در سوی مقابل، سازمان چریکهای فدایی خلق با برپایی واقعه سیاهکل، شجاعت عمل انقلابی را به گروههای مبارز علیه حکومت پهلوی تزریق کرد.
این احزاب پس از انقلاب همچنان در بدنه سیاسی کشور حضور داشتند تا اینکه، حزب جمهوری اسلامی تصمیم گرفت قدرت سیاسی را به نفع خود مصادره کند. اما این گروهها بهتناوب و به دلیل انحصارطلبی روحانیون و افزایش سطح خشونت علیه آنها، اندکاندک به صف اپوزیسیون پیوستند. آنها همچنان بابت حمایت از حکومت در اوایل انقلاب مورد انتقاد قرار دارند. بااینحال بیتردید بیشتری هزینه در مبارزه با استبداد اسلامگرایان و سلطه روحانیت بر کشور را چپها پرداخت کردند. طی سالهای ۶۰ تا ۶۷ هزاران نفر از اعضای احزاب چپ به دلایل گوناگون اعدام شدند. بخش دیگری از این گروهها نیز از ترس جان خود ناچار به ترک کشور شدند.
آیت الله خمینی در پاسخ به استفتایی در مورد گروههای چپ، گفته است: «من صریحاً اعلام میکنم که از این دستهجات چه کمونیست، چه مارکسیست، … و تفرقه اندازان … به هر اسم و رسمی باشد، متنفرم و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و مذهب میدانم». (پیام انقلاب جلد اول ص. ۱۶۸)
بهعبارتدیگر احزابی که بیشترین نقش در پیشبرد انقلاب ۵۷ را داشتند از سوی اسلامگرایان حذف شدند تا فضا برای آنها بیشتر فراهم شود.
حذف ملیگرایان
مقوله ملیگرایی در کشوری مانند ایران که بحث ناسیونالیسم در آن ریشه دارد، موضوع جدیدی نیست. بااینحال از زمان به قدرت رسیدن رضاشاه، به دلیل تکیه او بر تاریخ تمدن ایرانی مقوله ملیگرایی در میان افکارعمومی ارزشی دوچندان پیدا کرد. سبقه اصلی ملیگرایان به محمد مصدق بازمیگردد. کسی که توانست با درایت خود نفت را ملی کند و درآمد این ثروت سرشار را به سمت خزانه باز گرداند. این موضوع باعث محبوبیت زیاد او در میان افکارعمومی شد. موضوعی که تا همین امروز نیز ادامه دارد.
گروههای ملیگرای ایران که اکثراً در «جبهه ملی» و بعداً «نهضت آزادی» گرد هم جمع شده بودند، از مهمترین گروههای مؤثر بر طبقه متوسط و روشنفکر جامعه در مبارزه با حکومت پهلوی بودند. اگرچه پس از گذر زمان بخش مذهبی آن از جبهه ملی انشعاب پیدا کرد، با این حال حتی ملی مذهبیها هم اعتبار خود را وامدار مبارزات نیروهای سکولار ملی میدانستند.
به دلیل همین گذشته، آیتالله خمینی در بهمن سال ۵۷ مسئولیت تشکیل دولت موقت را به مهدی بازرگان سپرد. او در ابتدا سعی کرد تا علیرغم وجود شور انقلابی و سیطره روزافزون اسلامگرایان، با نگاهی سکولار جلوی تندروی و حذف نیروهای سکولار را از ساحت سیاسی ایران بگیرد. با این حال به دلیل کارشکنیهای مستمر از سوی اسلامگرایان متشکل در حزب جمهوری اسلامی، در نهایت عطای نخستوزیری را به لقایش بخشید. او مجدداً در سال ۶۴ برای ریاستجمهوری کاندید شد که از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد. این موضوع زمینه حذف گروههای ملیگرا را در ایران پدید آورد. در ادامه، کاندیداهای نهضت آزادی نیز در انتخابات مجلس دوم رد صلاحیت شدند.
آیت الله خمینی در پاسخ به سوالی در مورد نهضت آزادی نوشت: «نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بیمورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است.»
با به قدرت رسیدن علی خامنهای، عملاً تمامی رقبای اسلامگرایان و اعضای سابق حزب جمهوری اسلامی از صحنه سیاسی ایران حذف شده بودند. اما در خرداد سال ۷۶ در یک اجماع عمومی بخشی که پیش از این با نام خط امامی شناخته میشد، توانست به ریاستجمهوری برسد. به نظر میرسید که این تغییر فضا را برای بازگشت نیروهای حذف شده و تحقق آرمانهای بر زمینمانده مردم فراهم کند. پیروزمندان خرداد ۷۶ که بخش بزرگی از آنها خط امامیهای سابق بودند، خود را اصلاحطلب نامیدند.
اما با گذر زمان مشخص شد که این گروه نیز در جدال با بخش انتصابی حکومت که از زمان به قدرت رسیدن علی خامنهای به دست جناح راست سابق افتاده بود، توان مقابله ندارند. به عبارت دیگر هاشمی رفسنجانی که فرد مؤثر در انتصاب علی خامنهای به رهبری محسوب میشد، در یک خطای محاسباتی و برخلاف برنامه قبلی، اصل قدرت را به جناح مقابل واگذار کرده بود.
روند مبارزه دو جناح درون جمهوری اسلامی ادامه داشت تا اینکه در سال ۸۴ حاکمیت پروژه کاهش حضور اصلاحطلبان در حکومت را کلید زد. در سال ۸۸ نزاع به سطحی بیسابقه رسید و در یک تقابل خونین خیابانی، حاکمیت با مدیریت علی خامنهای بخش بزرگی از اصلاحطلبان با محوریت میرحسین موسوی را حذف کردند.
در ادامه اصلاحطلبان سالبهسال از خطقرمزهای خود عقب نشستند و حتی به عضو سابق جامعه روحانیت مبارز نیز تن دادند تا علی خامنهای آنها را در صحنه سیاسی ایران بپذیرد. با این حال فضا هر روز بر آنها تنگتر شد.
به نظر میرسد اعلام نتایج تأیید صلاحیتها در چهارم خرداد سال ۱۴۰۰، تیر خلاصی بر پیکره بیجان اصلاحات بود. در حالی که نیروی سیاسی این گروه در طول زمان و بهمرور مضمحل شده بود، این بار شورای نگهبان که مجری منویات رهبر جمهوری اسلامی محسوب میشود، با رد صلاحیت گسترده تمامی کاندیداهای اصلی اصلاحطلبان را رد کرد.در واقع به نظر میرسد که قصه برای اصلاحطلبان نیز به پایان رسیده و قطار انقلاب حتی برای آنها نیز جای کافی ندارد.
آنها که مدتها در مورد عملکرد خود در دهه ۶۰ و حذف نیروهای ملیگرا و چپ سکوت کرده بودند و مسئولیت خود را در آن سالها کتمان میکردند، حال خودشان با پروژه حذف مواجه شدند. پروژهای که در راستای گام دوم انقلاب، قرار است زمینه حضور رهبر بعدی و مسیر جدید جمهوری اسلامی را فراهم کند.
در بخشی از بیانیه رهبر جمهوری اسلامی که با عنوان «گام دوم انقلاب» معروف شده آمده است: «برای همه چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بیمصرف و بیفایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همه عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچیک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دورهای بدرخشد و در دورهای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشماندازهای مبارک دلزده شوند. هرگاه دلزدگی پیشآمده، از رویگردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.»
با توجه به حذف گروه بزرگی از رهبران اصلاحطلب و اضمحلال پایگاه اجتماعی آنها، در نهایت سؤال اینجاست آیا اپوزیسیون میتواند اصلاحطلبان حذف شده را به خود جذب کند و آیا هنوز فرصت کافی برای بهره گرفتن از نفوذ رو به افول آنها در ساختار سیاسی کشور فراهم است یا خیر؟