برادران جلیلی چشم و زبان اجارهای رهبر هستند و این چشم و زبان به هر سو بچرخد آنها نیز به همان سمت معطوف میشوند.
در روز ۹ خرداد ۱۳۷۱، در کوی طلاب مشهد، محله فقیرنشین مجاور حرم امام هشتم شیعیان، نوجوانی از مدرسه به سمت خانهاش برمیگشت. محله حالت عادی نداشت، نیروی انتظامی و ماموران امنیتی در کنار بولدوزرهای شهرداری مشهد ایستاده بودند تا خانه تعدادی از مردم آن محله را تخریب کنند. خانهها باید برای توسعه حرم امام رضا تخریب میشدند. این دستوری بود که رهبر جدید جمهوری اسلامی در سفر فروردین ۱۳۷۱ به واعظ طبسی، تولیت وقت آستان رضوی و علی جنتی، استاندار وقت خراسان داده بود. علی خامنهای از مدیران خراسان خواسته بود که وضع حرم آبرومند و در شان امام غریب باشد.
مردمی که مقابل بولدوزرها ایستاده بودند، فقط میخواستند که خانههایشان را حفظ کنند. درگیری بالا گرفت و نیروی انتظامی به سمت مردم شلیک کرد. تیر غیب این درگیری به آن نوجوان از همهجا بیخبر رسید و در دم جان داد.
به فاصله اندکی پس از این اتفاق، شورشی گسترده از کوی طلاب آغاز شد و با پیوستن دیگر محلهها، کلانتریهای شهر به سرعت به دست معترضان سقوط کرد و شهر مشهد به کنترل مردم در آمد. از نیمهشب و با هجوم گسترده نیروهای رزمی سپاه خراسان و استانهای همجوار، مقاومت مردمی در هم شکست و روز بعد کنترل شهر مشهد به سپاه واگذار شد. در مدت ۱۰ روز و با حکم ابراهیم رئیسی که به عنوان نماینده ویژه رئیس قوه قضائیه عازم مشهد شده بود، چهار نفر از ساکنان کوی طلاب اعدام شدند تا آنچنان که اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطراتش گفته است «دستور سختگیری» رهبری انجام شده باشد.
زمانی که این ماجراها در مشهد در جریان بود، یکی دیگر از اهالی همین محله فقیرنشین، پلههای ترقی را در تهران میپیمود. سعید جلیلی و برادر دیگرش وحید، این دو برادر رمز و راز پیشرفت در جمهوری اسلامی را بهخوبی دریافته بودند.
سعید جلیلی، جانباز عملیات کربلای ۵ در همین زمان در تهران در تدارک مراسم عروسیاش بود. او سال ۱۳۶۸ وارد وزارت خارجه شد. همزمان دانشجوی رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی در دانشگاه امام صادق بود. دانشگاهی که کار ویژهاش تربیت مدیر برای جمهوری اسلامی است.
در تابستان ۱۳۷۱ او فوقلیسانس خود را از این دانشگاه گرفته بود و در سمت رئیس اداره بازرسی وزارت خارجه مشغول به کار بود.
وحید جلیلی، برادر دیگر خانواده جلیلی، نیز در زمان شورش کوی طلاب، دانشجوی سال دوم رشته معارف اسلامی و اقتصاد در دانشگاه امام صادق بود. او هم زمان در سازمان تبلیغات اسلامی از چهرههای تند و تیز حامی رهبر جدید جمهوری اسلامی بود.
این ابتدای داستان ورود دو برادر به حلقه نخست قدرت در جمهوری اسلامی است. دو برادری که یکی خود را «عمار جبهه فرهنگی انقلاب» میخواند و دیگری «عمار ولایت».
آسانسور قدرت با سرعت بالا میرود
دانشگاه امام صادق و یاران پرقدرت سعید جلیلی در لشکر ۵ نصر خراسان، آسانسور برادران جلیلی در جمهوری اسلامی بود. اسماعیل قاآنی، فرمانده سپاه قدس، محمدباقر قالیباف، رئیس کنونی مجلس شورای اسلامی و مرتضی قربانی، مشاور ستاد کل نیروهای مسلح از مشهورترین چهرههای لشکر ۵ خراسان هستند.
سعید جلیلی پس از پایان دولت هاشمی رفسنجانی و روی کار آمدن دولت اصلاحات به سمت معاون اداره اول آمریکا در وزارت خارجه منصوب شد. گفته میشود عملکرد خارج از ضوابط او در رابطه با موضع دولت اصلاحات درباره آمریکا سبب شد تا او در سال ۱۳۷۹ از وزارت خارجه خارج شود و به سمت مهم «مدیر بررسیهای جاری دفتر رهبری» منصوب شود. این دفتر وظیفه داشت تا دستورات خامنهای به بخشهای مختلف نظام را پیگیری کند و نتیجه آن را گزارش دهد.
همین سمت سبب شد تا او در ارتباط با بخشهای مختلف حکومت قرار بگیرد. اما یک داستان دیگر در زندگی سعید جلیلی سبب شد تا او سریعتر به سمت حلقه اول قدرت صعود کند.
پیوند عاطفی با خانواده کنی
سعید جلیلی یک برادر ایمانی در ساختار جمهوری اسلامی دارد. علی باقری کنی، یکی از چهرههای خانواده کنی که دستگاه مدیرساز جمهوری اسلامی را در انحصار دارند، او از دهه ۷۰ با سعید جلیلی عقد اخوت بست.
علی باقری کنی هم مانند سعید جلیلی با توصیه اصحاب قدرت در وزارت خارجه منصوب شد. او نیز دانشآموخته دانشگاه امام صادق است. دانشگاهی که عمویش، محمدرضا مهدوی کنی، ریاست آن را تا زمان مرگ بر عهده داشت. البته قدرت خانواده کنی فقط به محمدرضا مهدوی کنی محدود نیست. پدر علی باقری کنی یعنی محمدباقر باقری کنی، نیز در اداره دانشگاه امام صادق همکار برادرش بود و پس از مرگ او نیز مدتی سرپرست این دانشگاه شد. او هماکنون با حکم علی خامنهای عضو هیئتامنای موسسه جامعهالصادق است.
علی باقری کنی اما شهرت دیگری هم دارد. برادر او که نامش «مصباحالهدی» است با یکی از دختران علی خامنهای به نام «هدی» ازدواج کرده است. در حقیقت خانواده باقری کنی داماد علی خامنهای هستند و محبوب رهبر جمهوری اسلامی.
چهره علی باقری کنی برای دنبالکنندگان سیاست و مذاکرات هستهای آشنا است چرا که او در ۶ سالی که سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود، یار جدانشدنی جلیلی در مذاکرات هستهای و سخنگوی ایرانی این مذاکرات بود. نتیجه این مذاکرات ۶ ساله برای ایران صدور شش قطعنامه فصل هفتمی شورای امنیت سازمان ملل بود که ایران را تا آستانه درگیری نظامی با غرب پیش برد.
خانواده کنی در کودتای سیاسی علیه خانواده لاریجانی هم نقش مهمی داشتند و شبکه پرنفوذ امامصادقیها در صداوسیما، جریانهای سیاسی و بخشهای فرهنگی نظام بودند که در نهایت زمینه را برای اخراج لاریجانیها از قدرت فراهم کردند. شاید پاداش همین نقشآفرینی را به صورت نمادین علی باقری کنی به دست آورد. پس از آنکه ابراهیم رئیسی به ریاست قوه قضائیه رسید، عذر جواد لاریجانی را خواست و علی باقری کنی بی آنکه هیچ دانش حقوقی داشته باشد به سمت معاون بینالملل قوه قضائیه و دبیر ستاد حقوق بشر منصوب شد.
نزدیکی سعید جلیلی با خانواده کنی، پیوند او را با اندرونی خانه علی خامنهای برقرار کرده است. همین پیوندها سبب شده تا سعید جلیلی از چهرهای گمنام در سیاست ایران که بالاترین سمتش معاون اروپا و آمریکای وزارت خارجه در دو سال اول ریاستجمهوری احمدینژاد بود، به ناگاه در سال ۱۳۸۶ به سمت کلیدی و بسیار مهم دبیری شورای عالی امنیت ملی برسد.
دو برادر و یک خانواده
درباره مذاکرات هستهای بیحاصل سعید جلیلی در دوران دبیری شورای عالی امنیت ملی صدها نقل و شرح وجود دارد. شاید مشهورترین تصویر در دوره ششساله مذاکرات جلیلی، اصرار او به حمل چمدانهایش پس از رسیدن به فرودگاه محل مذاکره باشد.
مذاکرات هستهای در این دوره به اندازه همین تصویر عجیب و غریب بود. روایت طرفهای غربی از مذاکره با جلیلی آن است که او اساسا دانشی در مورد مذاکره نداشت. تیم ایرانی با تصمیمهای ناگهانی و با متنهایی پر از غلط نگارشی مذاکره میکردند و آنچه در جلسات رخ میداد یک بیانیهخوانی ملالآور و بیحاصل بود.
اما روایت طرف ایرانی از این مذاکرات زمانی مطرح شد که در سال ۱۳۹۲، سعید جلیلی سودای ریاستجمهوری به جانش افتاد. علیاکبر ولایتی، دیگر کاندیدای آن انتخابات در جریان مناظرههای تلویزیونی، هنر جلیلی در مذاکرات را اینچنین توصیف کرد: «دیپلماسی این نیست که انسان برود مقابل کشورهای دیگر خطابه بخواند و در مصاحبه مطبوعاتی مطالب خود را بیان کند. دیپلماسی این نیست که ما در یک طرف بنشینیم و آنها در طرف مقابل بنشینند و ما حرف مشخصی را بزنیم، بدون آنکه اقدامهای دیگری در خارج از آن انجام دهیم… جناب آقای جلیلی، بحث دیپلماسی کلاس فلسفه نیست که شما بروید آنجا بگویید منطق ما قوی بود و آنها هم محکوم شدند.»
احتمال کمی وجود دارد که سعید جلیلی به ریاست قوه مجریه برسد. علی خامنهای هم بهرغم علاقهاش به جلیلی از ناتوانی او آگاه است. جلیلی در ۴ سال گذشته پروژه دولت سایه را برای رصد اقدامهای دولت و ارائه پیشنهاد راه انداخت و حتی در همین پروژه تبلیغاتی هم توفیقی نداشت. نتیجه این پروژه که با امکانات ویژه دفتر علی خامنهای اجرا شد چندین دیدار تبلیغی و چند جلسه نمایشی بود.
سعید جلیلی و برادرش وحید جلیلی برای علی خامنهای نقش «تنظیمکننده» دارند. به این معنا که آنها حاضرند گلوی خود را در اختیار ایدههای تخیلی رهبر جمهوری اسلامی درباره سیاست خارجی، داخلی و فرهنگی قرار دهند.
این نقش واسطهای به آنها این قدرت را داده تا در جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی بر سر هر که رهبر «بفرمایند» فریاد بزنند. برادران جلیلی در این نقش از حمایت سپاه برخورداند. در شهریور ۱۳۹۸ وقتی وحید جلیلی چند سخنرانی علیه حسین محمدی، معاون بررسی دفتر علی خامنهای، انجام داد این سپاه بود که نیروهای فرهنگیاش را جلو انداخت تا جانب وحید جلیلی را بگیرند.
برادران جلیلی سیاستمدارانی خودساخته نیستند. آنها تنها در مدل حکمرانی علی خامنهای معنا مییابند. چشم و زبان اجارهای رهبر هستند و این چشم و زبان به هر سو بچرخد آنها نیز به همان سمت معطوف میشوند. آنها در بحران جانشینی باید دعا و تلاش کنند تا سررشته امور در دست فرزند علی خامنهای یا چهرهای نزدیک به او بماند تا حیات سیاسیشان ادامه داشته باشد.
حضور در رقابتهای انتخاباتی ۱۴۰۰ برای برادران جلیلی و خانواده حامی آنها یعنی خانواده کنی، بیش از آنکه با هدف رسیدن به صندلی ریاستجمهوری باشد، بازسازی چهره سعید جلیلی برای فردای پس از مرگ علی خامنهای است.