به کرات از بنده این سوال پرسیده می شود که چرا اهل سنت و بخصوص بلوچها علیرغم محرومیت های گسترده, ظلم, تبعیض, سرکوب, اعدام, فقر و نابرابری, در فرایند انتخابات مشارکت فزاینده و حداکثری در مقایسه با بقیه هموطنان مرکز نشین و شیعه دارند. در اسفند ماه سال ١۳۵٨ میزان مشارکت مردم (عمدتا شیعیان و غیربلوچها) در انتخابات مجلس ٢۵ درصد بود. در آن زمان که در میتنگ و تظاهرات و سخنرانی ها سخت فعال بودم, نیک بیاد دارم که بیش از ٩۵ درصد مردم سنی مذهب بلوچ مخالف هرگونه حضور در انتخابات رژیم بودند. اما اکنون نرخ مشارکت به بیش از ٧۵ درصد صعود کرده است. چــرا؟ برای بررسی تطبیقی و تبیین متغیرهای توضیحی و مفاهیم “رای ـ رفتاری” ضد و نقیض و بظاهر “غیرعقلایی” بلوچها عوامل و فاکتورهای سیر صعودی مشارکت بلوچها در فرایند انتخابات را علیرغم پیچیدگی می توان در شش مولفه بصورت اختصار و تیتروار تفسیر و تشریح (و نه توجیه) کرد.
١ ـ بیشترین درصد جمعیت روستایی در کل کشور
بر طبق آمار وزارت کشور میزان مشارکت در انتخابات در کلانشهرها ۴٠ درصد، در شهرهای متوسط ۶٠ و در روستاها ٩٠درصد است. این یک فاکت کشوری است که مختص بلوچستان نیست. بر اساس داده های مرکز آمار ایران حدود ۷۴ درصد جمعیت کشور در نقاط شهری و کمتر از ۲۶ درصد در نقاط روستایی ساکن هستند. بر طبق جدول سهم جمعیت استانها به تفکیک مناطق شهری و روستایی استان سیستان و بلوچستان تنها استان کشور است که جمعیت روستایی آن از جمعیت شهری بیشتر است. وانگهی بسیاری از به اصطلاح شهرها و شهرستان های جدیدالتاسیس استان در حقیقت روستا هستند که برای تقسیم استان در آینده ای نه چندان دور تبدیل به شهر و شهرستان شده اند. علاوه بر آن بین ۳٠ تا ۴۵ درصد حاشیه نشینان شهرهای بزرگتر مانند زاهدان و چابهار روستایی هایی هستند که در طی چند سال اخیر به دلیل خشکسالی و نابودی کشاورزی و دامداری به شهرها مهاجرت کرده اند. لذا فرایند “شهرنشینی” به مثابه یک مولفه مدنیّت و مُدرنیته با محوریت فرد را نباید با افزونی تصنعی تراکم جمعیت در فضای شهری یکسان شمرد.
٢ ـ عدم آگاهی سیاسی
بر اساس آمار سازمان نهضت سوادآموزی نرخ باسوادی در کشور بیش از ٩۶ درصد است. اما در استان ۷١ درصد می باشد. اما در بین بلوچها بخصوص در مناطق روستایی که اکثر بلوچها در آنجا ساکن هستند, کمتر از ۵۵ درصد می باشد. زیرا میزان باسوادی ساکنان غیربلوچ استان بیش از ٩۶ درصد است. عدم دسترسی به اینترنت و فضای مجازی و ماهواره، فزون بر نبود فرهنگ پرسشگری, تحزب و جامعه مدنی؛ مثلا در مقایسه با کردستان؛ و تشویق مناسبات سنتی و مذهبی توسط نهادهای حکومتی (از جمله پرداخت حقوق ماهانه به صدها امام جمعه اهل سنت و “حکومتی” کردن آنها و یا استخدام سران طوایف در بسیج عشایری و “رانت خوار” کردن آنها در کنار سرکوب جامعه مدنی و روشنفکران, عوامل دیگری در تعمیق تحمیق توده ها هستند. شوربختانه وسایل ارتباط جمعی و رسانه های فارسی زبان برون مرزی نیز هیچگونه کمکی به رشد جامعه مدنی بلوچستان نمی کنند. آنهم در شرایطی که جمهوری اسلامی قلم در یک کف و تیغ در دست دگر دارد. از سوی دیگر رسانه های مذهبی و تکفیری با تمرکز بر روی بلوچستان و تشدید تضاد مذهبی و گرفتن ماهی از آب گل آلود سخت مشغول هستند. ۱۲۷ هزار کودک بازمانده از تحصیل در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد که سالیان بر آنها افزوده می شود. استان با کمبود ۱۳ هزار معلم مواجه است. این در حالی است که سپاه پاسداران دهها هزار بلوچ را بعنوان بسیج عشایری آموزش نظامی داده و مسلح کرده است تا از “کیان نظام ء مقدس” دفاع کنند. بر طبق گزارش خبرگزاری تسنیم بیش از ٨٠ درصد از کل کودکان بازمانده از تحصیل در کشور بلوچ هستند. یعنی حتی از مدرسه کپری هم محروم هستند. در صورتی که به لطف جمهوری اسلامی حتی یک کودک شیعه لبنانی از تحصیل محروم نیست.
۳ ـ بافت طایفه ای و مذهبی
می گویند کدخدا را ببین، ده را بچاپ. به دلیل ساختار همگنی اجتماعی و درهم تنیدگی بافت روستا که عمدتا با یکدیگر خویشاوند هستند, مردم ناچارا حفظ مناسبات اجتماعی حاکم بر روستا و رابطه با “کدخدا” یا معتمد و یا ملای روستا را به عواقب سیاسی رای دادن ترجیح می دهند. زیرا باورمند هستند تصمیم فردی و انگیزه های عقلایی و شخصی فردـ محور و مستقل از پایگاه اجتماعی فعل رای دادن یا ندادن آنها هیچگونه تاثیری بر نتایج انتخابات و یا بر سرنوشت آنها ندارد. در حالی که تیره شدن رابطه با “کدخدا” یا ملا و معتمد عواقب بسیار نامطلوب و ملموسی خواهد داشت. به همین دلیل با اطاعت از قواعد سنتی و مذهبی و در رودربایستی افتادن و نوعی ماخوذیت به لج و حیای بلوچی بملاحظه حرمت معتمد یا ملای روستا ناچارند مشارکت منفعلانه و اجباری داشته باشند؛ زیرا در بلوچستان مردم یا گول می خورند یا گلوله.
۴ ـ همزمانی انتخابات شوراها و ریاست جمهوری
ابوذرکوثری رئیس ستاد انتخابات سیستان و بلوچستان اعلام کرد بیش از ٢٠ هزار داوطلب حوزه شوراها در استان تایید صلاحیت نهایی شدند. بیش از ۸۵.۵ درصد صلاحیت داوطلبان شهری و ۹۸ درصد صلاحیت داوطلبان حوزه روستایی استان تأیید شده اند. این اعداد و ارقام هیچگونه سنخیتی با ارقام بسیار پایین تایید صلاحیت شدگان بقیه استانهای کشور ندارد. عنصر علایق خانوادگی, رقابت های طایفه ای, و وفاداری های قبیله ای نقش بسیار پر رنگی را در انتخابات شوراها بخصوص در مناطق روستایی و شهرهای کوچکتر بلوچستان ایفا می کنند. قبایل, طوایف و اقوام مختلف برای مشارکت حداکثری بسیج می شوند و برای انتخاب کاندیدای طایفه خود به پای صندوق های رای می آیند و دیگران را نیز می آورند. مهمترین پیامد فرعی یا فراورده جانبی این حضور در پای صندوق های رای, یک رای دیگر به صندوق بغلی (یعنی صندوق ریاست جمهوری) می باشد. چون یکی از شروط ضمنی تایید صلاحیت شدن برای شوراها, حمایت از یکی از نامزدان ریاست جمهوری نیز می باشد. به همین دلیل ۹۸ درصد صلاحیت داوطلبان حوزه روستایی استان تایید می شوند تا “تنور بغلی یا جنبی” نیز داغ شود. این نوع تاییدها بمصداق پنیر تطمیع در تله انتخاباتی برای جلب توده های خام اندیش و مسخ شده به پای صندوق های رای است.
۵ ـ پدیده “لگوریسم”
شعریست زیبا که می گوید: “دونان چو گلیم خویش بیرون بردند / گویند چه غم گر همه عالم مردند”. در نظام جمهوری اسلامی بسیاری از پدیده های منسوخ و ارتجاعی دوران قاجار مجددا ظهور کرده اند. از جمله پدیده “بادمجان دور قاب چین” که در دوران ناصرالدین شاه رواج داشت. در زبان بلوچی به چنین پدیده ای “لگوری” یا “لگوریسم” می گویند که در جمهوری اسلامی که اساس و شالوده آن بر تقیه و خدعه و دورویی و تظاهر بنا شده است بوفور یافت می شود. در بلوچستان و بخصوص در مضحکه انتخابات اینگونه “کاسه داغتر از آش شدن ها” بیش از هر جای دیگر مضحک (تر) به نظر می رسد. نمونه ها فراوان هستند. از جمله دیدار اخیر بعضا خفت آور برخی از ملاهای سُنی دست دو با ابراهیم رئیسی که چاپلوسانه دانه های تسبیح ء “طناب دارگونه” او را به نخ می کشند. و یا نامه ء “فدایت شوم” چند روز پیش ٢٠٠ نفر از علمای اهل سنت برای حضور حداکثری در انتخابات همانند حمایت ۴٠٠ نفر سُنی از رئیسی در دوره قبل. آن هم علیرغم اینکه مولانا عبدالحمید چهره شاخص اهل سنت ایران و امام جمعه زاهدان در بیانیه ای به تاریخ ٢٠ خرداد ١۴٠٠تصریح کرده اند که از هیچ کاندیدایی اعلام حمایت نکرده است. البته پدیده لگوریسم (جبونی و چاپلوسی خیانت مابانه) مختص بلوچستان نیست. چون همه می دانیم هر ایرانی که بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کسی هم که بخواهد خانهاش آباد باشد باید در ویرانی تدریجی کشورش شریک دزدان باشد. تاریخ این “لگورها” را شریک جرم نابودی و تکه تکه کردن بلوچستان و ویرانی ایران در دولت رئیسی ثبت خواهد کرد.
۶ ـ عارضه یا سندرُم استکهلم
با وجود رعب گسترده و جو شدید امنیتی و حضور گسترده سپاه و بسیج بخش وسیعی از مردم بلوچ از منظر روانشناختی احساس می کنند اسیر یا بعبارتی”گروگان یا زندانی” نظام هستند. عارضه یا سندرُم استکهلم پدیده ایست روانی یا نوعی مکانیزم دفاعی در ضمیر ناخودآگاه افراد که در آن گروگان یا زندانی اسیر و درمانده و نومید و ناتوان حس یکدلی و همدردی و احساس مثبت نسبت به گروگانگیر پیدا می کند و از روی ۴٢ سال تجربه ناکامی و استیصال به این امید واهی دل بسته اند که بقول حافظ “درد از اوست و درمان نیز هم”.
کالبدشکافی و کنکاشی در ارقام و اعداد معنادار
شایسته است از منظر تجزیه و تحلیل آماری برای درک گرایش واقعی “بلوچهای باسواد شهرنشین” و مشارکت آنها ارقام و اعداد را بشکافیم. لازم است برای شناخت واقع بینانه آماری مردم استان را به سه دسته مشخص تقسیم کنیم. اول بخش روستایی که بلوچ و غیربلوچ یا شیعه و سنی نمی شناسد؛ و بر طبق آمار ٩٠ درصد آنها رای می دهند. دوم بخش غیربلوچ و سیستانی و شیعه و وابستگان غیربومی حکومت. سوم بلوچ های باسواد یا به اصطلاح شهر نشین. از کل جمعیت بیش از سه میلیونی استان, ١۶۴١۳١۴ واجد شرایط رأی دادن هستند. با احتساب شهرهای بسیار کوچک روستاگونه بعلاوه روستاییان حاشیه نشین در شهرها, ۷١ درصد کل واجدین شرایط رای دهنده (یعنی ١١۶۵۳۳۳) را می توان در ردیف آماری “روستایی” طبقه بندی کرد, که از این گروه ٩٠ درصد آنها (یعنی ١٠۴٨٨٠٠ نفر) مثل هر جای دیگر کشور رای می دهند. در نتیجه حدود ۴۷۵٩٨١ نفر واجد شرایط رای دهنده شهری در استان محسوب می شوند. در مجموع حدود ۷۵ درصد واجدین شرایط کل استان (یعنی ١٢۳٠٩٨۶ نفر) رای می دهند. با احتساب ٩٠ درصد از روستائیانی که رای می دهند, بقیه رای دهندگان به اصطلاح شهرنشین (یعنی ١٨٢١٨۶ نفر) در شهرهای کلان رای می دهند. از این گروه آماری حداقل حدود صد هزار نفر رای دهنده غیربلوچ یا شیعه هستند. لذا حدود ٨٢١٨۶ بلوچ سنی مذهب که می توان آنها را بخشی از جامعه بدوی مدنی کم توسعه یافته و باسواد شهرنشین نامید, به دلایل مختلف از جمله اکراه و اجبار و منفعت طلبی و وابستگی و غیره رای می دهند. اما بهر حال صرف نظر از انگیزه, رای می دهند. یعنی ١۷ درصد “بلوچ های سنی مذهب شهرنشین و با سواد” از مجموعه کل مردم شهرنشین و باسواد استان در انتخابات مشارکت دارند, که این رقم از کلان شهرهایی مثل تهران کمتر است. مضاف بر اینکه این رقم گویا و معنادار حدود ۵ درصد کل واجدین شرایط رای دهنده استان می باشد. حال می توان درک کرد که چرا جمهوری اسلامی در طی بیش از ۴٢ سال گذشته همه تلاش وقفه ناپذیر خود را کرده است تا جامعه بلوچ, روستائی, سنتی, محروم, بیسواد, محتاج و گوش به فرمان “ملا یا کدخدای” بماند؟ زیرا اگر همانند تهران یا بقیه کلانشهرهای کشور جامعه مدنی باسوادی می داشت, مشارکت مردم در انتخابات صرفنظر از قومیت و مذهب بین ۵ تا ١۷ درصد در نوسان می بود. من از مفصل این آمار مجملی گفتم. تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.
نتیجه گیری
همانگونه که از مستندات و متون بالا مشهود است عوامل دخیل در شکل گیری “رای رفتاری” مردم بلوچ و اهل سنت پیچیده و چند بعدی هستند که هر کدام از این ابعاد با تمسک به تحلیل تک عاملی و به تنهایی توجیه گر “رهیافت کنش غیرعقلایی” رای دهندگان بلوچ نیست. در این میان نباید پدیده علمی سندرُم استکهلم را نادیده گرفت. چون اینگونه به نظر می رسد بخشی از توده ها و دخیل بستگان به شفقت نداشته حاکمیت که آنها را طرد کرده است؛ درست مثل کودکی جبون که از جنون ناپدری سنگدل او را کتک می زند، اما او برای برانگیختن حس ترحم ناپدری بیشتر به آغوش او فرو می رود. از سوی دیگر همانگونه که با ارقام ثابت شد اگر جامعه مدنی بلوچ همانند برخی از نقاط دیگر کشور اجازه رشد می داشت مشارکت مردم در انتخابات صرفنظر از قومیت و مذهب بین ۵ تا ١۷ درصد در نوسان می بود. عکس العمل و واکنش تحریمی تعداد بیشماری از فعالان و کنشگران بلوچ در فضای مجازی موید این حقیقت انکارناپذیر است. علم حکم می کند در مقایسه تطبیقی نباید سیب را با پرتقال مقایسه کرد. روستایی بلوچ را باید با روستایی خراسان شمالی, و شهرنشین باسواد بلوچ را باید با مرکز نشین تهرانی مقایسه کرد. در این صورت نورافکن آمار و اعداد حقایقی را آشکار می کند, که اکثر هموطنان نمی دانستند و جمهوری اسلامی و عوامل آن نیز نمی خواهند دیگران بدانند تا توجیهی باشد بر تبعیض و ظلم و ستم مستمر نظام در محرومترین استان کشور. استانی که ۵٠ سال پیش از امارات و قطر و بحرین آبادتر؛ و در کشاورزی و دامداری و غیره انبار غله کشور بود. اسفاء که امروز در محرومیت مطلق برای ادامه حیات محتاج بسته های معیشتی “برادران سپاه و بسیج” شده است.
دکتر عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
خرداد ١۴٠٠