از پرواز نکبت پاریس-تهران تا پرواز مرگ دوحه-قندهار
پرواز هواپیمای ملا عبدالغنی برادر از دوحه به قندهار (امالقرا و پایتخت معنوی طالبان) و استقبال از این رهبر طالبان در فرودگاه، ایرانیان را به یاد پرواز خمینی از پاریس به تهران میاندازد. پرواز خمینی و همراهان به تهران که در اوج توهمات رایج ضدامریکایی، دین محور، و عدالتگرایانه در میان انقلابیون چپ و اسلامگرا انجام شد (حزب توده خمینی را «امام» میخواند) و صدها هزار ایرانی را به پیادهروی تا بهشت زهرا کشاند، البته در قندهار تکرار نشد، چون طالبان در دهه ۹۰ میلادی نوع حکومت خود را به افعانها به روشنی نشان دادند.
مردم افغانستان نیز در نیمه دهه ۹۰ میلادی دچار این توهم بودند که طالبان برای آنها امنیت و عدالت و معنویت (با قربانی کردن قانون و آزادی) به ارمغان خواهند آورد، اما آن توهم به سرعت تبخیر شد. طالبان در سال ۲۰۲۱ تنها با اتکا به زور (ترور، کشتار جمعی و بمبگذاری) و درآمد مواد مخدر و کمکهای تدارکاتی، اطلاعاتی، و مالی جمهوری اسلامی ایران، روسیه، پاکستان، و قطر به قدرت رسید.
غفلت از خطر امنیتی اسلامگرایی
دولت فرانسه در سال ۱۹۷۹ درک روشنی از جریان اسلامگرایی نداشت و روشنفکران و رسانههای غالبا چپ آن کشور، نگاهی مثبت به جنبشهای ضدامریکایی، حتی از نوع قرون وسطایی و اسلامی داشتند. روشنفکرانی مثل فوکو، چنان غرق دریای عرفان و معنویت رهبران دینی شرقی (که میخواستند در خمینی تجلی پیدا کند) بودند و تصور میکردند پیامبری تازه ظهور کرده است که تمامیتخواهی مدرن و سرمایهدارانه (پن آپتیکون) و کنترل اجتماعی را در دمکراسیها و جوامع آزاد غربی میدیدند، اما در دیدن سبعیت و تمامیتخواهی اسلامی ناتوان میماندند. آنها با نادیده گرفتن ادبیات مدرن در باب تمامیتخواهی، از نقش اسطورهسازی و تقدس در تاسیس نظامهای اقتدارگرا و تمامیتخواه غفلت داشتند.
از همین رو، دولت فرانسه راه را بر خمینی و دوستان برای استفاده از فضای آن کشور برای تبلیغات سیاسی و براندازی یک رژیم سکولار باز گذاشت و در نهایت، وی و همراهان را با ایرفرانس برای مردم بعضا متوهم (انقلابیون) و اکثرا بدون صدا (مخالفان انقلاب) ارسال کرد. این غفلت، امروز نیز در میان نگرش احزاب و گروههای چپ به اسلامگرایی دیده میشود. دولت بایدن پس از جمهوری اسلامی ایران، القاعده، و داعش، باید درک روشنی از اسلامگرایی داشته باشد و انتظار نمیرفت ملاعبدالغنی با هواپیمای نماد ارتش امریکا که در دورانی نقش آزادیبخش داشته است، برای مردم افغانستان ارسال شود.
دوست غرب، یا جاده صافکن اسلامگرایی
نقش دولت قطر نیز در این ماجرا نادیده گرفتنی نیست. دولت قطر برای بر عهده گرفتن نقش رهبری در منطقه، از یک سو پایگاه هوایی در اختیار ایالات متحده میگذارد و با جلب حمایت مقامات فیفا، جام جهانی فوتبال ۲۰۲۲ را برگزار میکند، و از سوی دیگر با تاسیس شبکه تلویزیونی، به تبلیغات ۲۴ ساعته برای جنبشهای اسلامگرایی منطقه، در کنار تامین مالی گروههای مثل حماس و داعش یا باج دهی به سپاه قدس (۵۷ میلیون دلار برای آزادی ۵۷ عضو سپاه که در سوریه اسیر شده بودند)، به جریانهای ضدامریکایی سوخترسانی میکند. دولت قطر با علم به جنایات طالبان در سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۱، به سکوی پرواز طالبان به قدرت تبدیل شد. دولت قطر رهبران طالبان را ۱۰ سال در آبنمک خواباند (تاسیس دفتر طالبان در آن کشور در سال ۲۰۱۱) تا پس از خروج نیروهای امریکایی، به مردم افغانستان تقدیم کند. حیرتانگیز است که بخشی از نیروهای ضدامپریالیست غربی، بهترین تریبون خود را برخی شبکههایی میدانند که از سوی دولت قطر اداره و تامین مالی میشود.
موضوع را نگرفتهاند
دولتهای غربی حتی بعد از حملات ۱۱ سپتامبر و دهها عملیات تروریستی داعش در اروپا، هنوز درک روشنی از مخاطرات جریانهای اسلامگرایی افراطی در دنیا ندارند و مستقیم یا غیرمستقیم، منابع خود را در اختیار آنها قرار میدهند (مثل تامین مالی مسجد هامبورگ از سوی دولت آلمان، که در اختیار تبلیغات سیاسی و شبکهسازی جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان در اروپا است). در حالی که حتی یک نفر نمیتواند در ایران از نهادهای غربی کمک بگیرد تا فعالیتی آموزشی و تبلیغاتی داشته باشد، صدها مسجد و مرکز اسلامی در امریکا و اروپا با منابع جمهوری اسلامی ایران ساخته و اداره میشوند.
تا زمانی که بر اساس سیاست هویتی، اسلامگرایی بخشی از ظرف تنوعخواهی در میان احزاب سیاسی غربی تلقی شود و فعالان سیاسی، دولتهای غربی را برای هر زشتی در عالم سرزنش کنند (عینا همانند اسلامگرایان و کمونیستها) و کسانی مثل ایلهان عمر یا جرمی کوربین در میان احزاب غربی جای داشته باشند، بعید است بتوان تصور کرد که حداقل بخشی از مقامات غربی خطر این جریان را به درستی درک کرده باشند. به همین دلیل، در روزهای بعد از استقرار طالبان در کابل برای توجیه خروج غیرمسئولانه دولت بایدن از افغانستان (روش خروج و نه اصل آن)، رسانهها و سیاستمداران همراه با دولت دارند روی این موضع کار میکنند که انتقال قدرت به طالبان بدون خشونت بوده است و طالبان تغییر کرده است. توییتر که مقامات سیاسی غربی را سانسور میکند، عکسهای بستنیخوری اعضای طالبان را برای عادیسازی این گروه منتشر میکند.
تصور تحول طالبان پس از به قدرت رسیدن، به سرعت باطل شد
طالبان با کشتن سه تظاهراتکننده ضدطالبان در جلالآباد بعد از سه روز استقرار در کابل، نشان دادند که این تصورات باطل است. آنها در بدخشان، دختران را به زور از والدینشان جدا کردند و برای بهرهبرداری جنسی با خود بردند، زنان را برای خروج از خانه بدون همراهی مرد محرم کتک زدند، و تعدادی از سرانشان وعده ریشهکن ساختن هزارهها و سایر شیعیان و حتی ایرانیان را تحت عنوان رافضی و مجوس دادند. رسانههای همراه با دولت بایدن و بوقهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی ایران، اکثرا (به استثنای روزنامه جمهوری اسلامی) این موارد را پوشش نمیدهند.
وقتی نوبت به اختلافات سیاسی داخلی در امریکا میرسد، احزاب چپ مخالفان خود را برای هر گونه فکر و اندیشه، نژادپرست و شایسته حذف از عرصه عمومی میدانند، اما حاضرند به طالبان با تاریخی از قساوت و جنایت، بالاخص علیه زنان و اقلیتها، شانس دوبارهای برای حکومت بدهند و آنها را بدون هیچ شاهدی «تحول یافته» معرفی کنند.
اگر در اختیار خمینی گذاشتن رسانههای فرانسه و بریتانیا و امریکا برای تبلیغات سیاسی و ایرفرانس برای پرواز به تهران، توانست خمینی را به دوست این کشورها تبدیل کند، انتقال ملاعبدالغنی برادر از قطر منطقه نفوذ آمریکا نیز همان کارکرد را خواهد داشت. خمینی و ملا برادر و دیگر رهبران اسلامگرا، این گونه اعمال را به عنوان نشانههای ضعف تمدن و کشورهای غربی میگیرند و نه قوت آنها. قدردانی، ارزشی است که اسلامگرایان بویی از آن نبردهاند. مشکل ارتشها و دولتهای غربی و همپیمانان آنها در برخورد با جریانهای اسلامگرا در چند دهه اخیر، آن بوده که تصور میکردهاند میتوانند دشمنان خود را با دادن مجال، رفتارهای دوستانه، و خرج کردن پول و دادن واکسن مجانی، به دوست تبدیل کنند و توجه نداشتهاند که اسلامگرایان و اسلامگرایی، اصولا با تنفر از غرب و دلبستگان به این تمدن آغاز شده است و بدون این تنفر، چیز زیادی از آن باقی نمیماند.
تصوری که دولت کارتر نسبت به رژیم خمینی داشت، این بود که اگر این رژیم دوست امریکا نباشد، حداقل به خاطر کمک به انتقال مسالمتآمیز قدرت، با امریکا سر دشمنی نخواهد داشت. این تصور با گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی و حمایت همهجانبه خمینی، به سرعت باطل شد. در روزهای اخیر نیز تصور دولت بایدن این است که طالبان به پایگاه تروریستها علیه امریکا تبدیل نخواهد شد و طالبان علیه امریکا کاری نخواهند کرد. آنها از این رو تصور میکنند که پیمان با طالبان، تنش را کمتر خواهد کرد، اما اسلامگرایان به این پیمانها وقعی نمیگذارند. این تصور به زودی ابطال خواهد شد، چون ضدامریکایی بودن و ضدامریکایی عمل کردن، رمز استخدام نیرو و جلب کمک مالی به این جنبشها و دولتهاست.
زور و تسخیر، مشروعیت سیاسی نمیآورد
همان طور که انقلابیون ایرانی در سال ۵۷ با حمله به پادگانها و کلانتریها و آتش زدن و ترور، قدرت را به دست آوردند و تحکیم کردند، و بدین دلیل جمهوری اسلامی ایران هرگز نظامی مشروع نخواهد بود، طالبان نیز با کارزار بمبگذاری و خریدن سران قبایل و فرماندهان ارتش به قدرت رسید. این نوع کسب قدرت، مشروعیت ندارد و تنها کسانی که زور و تسخیر را عامل مشروعیتبخشی میدانند، میتواند نظام جمهوری اسلامی ایران، یا طالبان و داعش را مشروع بدانند. پرواز ولی فقیه یا امیرٔالمومنین با هواپیمای غربی، چیزی از فلاکت و نکبتی که ایران و افغانستان را فرا گرفته است، نمیکاهد.
ایندیپندنت فارسی: