“بیاعتمادی مردم به مسئولان، بیاعتمادی مسئولان به مسئولان، بیاعتمادی مسئولان به مردم و بیاعتمادی مردم به مردم. این چهار نوع بیاعتمادی همچون خوره، اعتماد را به عنوان یک سرمایه اجتماعی مضمحل کرده است.”
دولت ها یکی پس از دیگری میآیند وتمام میشوند. اگردولتها، مولفه مشروعیت خود را در چارچوب نظام سیاسی وزن کشی نکنند و به آن بیاعتنا باشند جامعه آبستن حوادث دردناکی خواهد شد و فرمانپذیری شهروندان از قدرت سیاسی به شدت با چالش روبرو خواهد بود و اعتماد در جامعه از بین میرود. آیا می توان بیاعتمادی امروز در جامعه ایران را حاصل کاهش مشروعیت و مقبولیت قدرت سیاسی و نهاد دولت دانست؟
رئیس جمهوری جدید در مراسم تنفیذ خود گفته بود: “علاوه بر آسیب سفره و کسب و کار مردم، اعتماد مردم نیز آسیب دیده است و دولتی خواستند تا این آسیب را جبران کند و اعتماد را به مردم بازگرداند و فاصله میان ملت و دولت را کاهش دهد. این رابطه میان ملت و دولت بسیار میتواند گره گشا باشد.” گزاره ای که رهبری هم مُهر تأیید بر آن زد.
به اعتقاد بسیاری از جامعهشناسان این گسست مدت هاست در جامعه ایران رخ داده و بارها نسبت به عواقب آن از جمله از دست رفتن سرمایه های اجتماعی هشدار داده شده است. اما انکار واقعیت ها و متهم کردن صاحبنظران به سیاهنمایی، روش اولیه مقابله با فکت ها بوده است.
این روش تا آن زمان که بحران به عمق نرسیده و به صورت رسمی بازگو نشده ادامه خواهد داشت در حالی که بسیار دیرهنگام زخمها گاه تا عمق استخوان پیش رفته آنگاه این اراده شکل می گیرد که به جنگ بحران بروند. اما در نهایت بحران در قسمت های مختلف جامعه فراگیرتر می شود و راهکارهای بعضا نمایشی نیز مرهم هیچ زخمی نخواهد شد.
رئیس جدید سازمان برنامه و بودجه هم اذعان داشته است “امروز سرمایه اجتماعی را از دست دادهایم، مشکلات فرهنگی و اقتصادی فراوانی داریم.”
در این وضعیت که بحران از دست رفتن سرمایههای اجتماعی و اعتماد عمومی عمیقتر شده ونشانه های آن به سطح آمده و به روشنی دیده میشود، شاهد یکدست شدن نهادهای دولتی و حاکمیتی به شکل کمسابقه ای هستیم. یکدستی ساختار اما چقدر میتواند برای عبور از بحران های کنونی کارآ باشد؟