یکی از رانندگانِ مجموعهی استیجاری شرکت پایانهی نفتی خارک به نمایندگی از دیگر همکارانش با ما تماس گرفت و از سختیهای کار با پیمانکار و اجبار برای کارِ مداوم و بیوقفه گفت: «ما در جزیرهی خارک هستیم، در اینجا نه یک روز مرخصی داریم، نه خوابگاه و نه حتی غذا…»
مجازاتِ اعتراض: تهدید به اخراج و تعلیق از کار
صحبتهای خود را با این جمله که «باید موقعیت اینجا را ببینید تا آنچه را که میگویم احساس کنید…» ادامه میدهد: «حدود ۶۰ روز است که زن و بچهام را ندیدهام. برای مرخصی، دائم درخواست میدهم اما میگویند نیرو نداریم و باید پای کار باشی. مگر میشود؟! باور کنید تمام این ۶۰ روز را کار کردهام، نه تنها من که خیلی از همکارانم همینطور کار میکنند بدون اینکه فرصتی برای رفتن به خانه داشته باشند.»
قانون ۱۴ – ۱۴ و یا حتی ۲۰ – ۱۰ یعنی چهارده یا بیست روز کار و چهارده یا ده روز تعطیلی فقط مختص کارگران رسمی و قراردادیِ شرکت نفت است و کارگران پیمانکاری از آن بیبهرهاند. قانونِ آنها قانونِ پیمانکار است و باید به تمام آنچه او میگوید تن دهند؛ حتی اگر ارادهی کارفرما این باشد که کارگر هر روزِ هفته بیش از ده ساعت کار کند و ماهها به مرخصی نرود!
میگوید اگر اعتراض کنیم یا تهدید به اخراج میشویم و یا از کار تعلیقمان میکنند: «با کوچکترین اعتراضی ما را تهدید میکنند که برایتان پرونده میسازیم که میخواهید شورش کنید و بعد اخراجتان میکنیم. حتی اگر اخراج نکنند تعلیقمان میکنند؛ اگر تعلیق شویم، مجبوریم مدتها در اتاق بخوابیم و بعد هم التماس کنیم تا ما را به کار برگردانند.»
۷۰ روز کار بیوقفه در جزیرهای که مثل زندان است
در جزیره و در محاصرهی آبها روزهای یکنواخت و کسالتآوری را میگذرانند. نه تفریحی و نه حتی امیدی برای دیدار با خانواده بعد از یک دورهی کاریِ سخت. به گفتهی خودشان «جزیره مثل زندان است…» از او میپرسم پس در طول یک سال چگونه به مرخصی میروید و چه زمانی خانوادهی خود را میبینید؛ میگوید: «معمولا بعد از ۶۰ – ۷۰ روز کار بیوقفه، ده روز مرخصیِ بدون حقوق به ما میدهند. البته اگر کارفرما بخواهد. یعنی روال این نیست که همیشه بعد از این مدت مرخصی بگیریم. همه چیز را پیمانکار تعیین میکند.»
قانون همان است که پیمانکاران میگویند. جزیرهای که نه قانون کار در آن معنا دارد و نه نظارتی بر عملکرد پیمانکاران وجود دارد؛ بهشتی برای سرمایهدارانِ رانتی و خودمانی که میتوانند با خیال راحت سهم خود را از سفرهی پهن شده به جیب بزنند. پیمانکارانی که برای بالا و بالاتر رفتن، پایشان را بر گردهی کارگران میگذارند. آنها هرچه بیشتر بتازند، سرمایهی بیشتری نصیبشان میشود.
جزیره به همان اندازه که بهشتی برای پیمانکاران است، جهنمی است برای کارگران؛ کارگرانی که نصیبشان از این همه کار، حقوقی حداقلی و حسرتی برای دیدنِ خانوادهشان است. کارگرانی افسرده که محکوم به کارند و زندگی نمیکنند: «وقتی حتی نمیتوانم دو ماه یکبار هم فرزندانم را ببینم دیگر دل و دماغی برای زندگی کردن ندارم. سالهاست که اینجا کار میکنم اما احساس میکنم که دیگر توانی ندارم. هم ما و هم خانوادههایمان افسرده شدهایم…»
حرف، حرفِ پیمانکار است/ قانون کار معنا ندارد
ناصر آغاجری (فعال کارگری پروژهای) که خود نیز در این مناطق کار کرده است، با اشاره به وضعیتِ بسیار بدِ کارگرانِ این مناطق به ایلنا میگوید: آنچه کارگران میگویند کاملا درست است. زمانی که من در این منطقه بودم وضعیت اینگونه بود که ما ۲۵روز کار میکردیم و ۵ روز به مرخصی میرفتیم و بعد پول ۲۵روز را به ما میدادند. از طرفی ما مجبور بودیم تمام جمعهها پای کار باشیم.
آغاجری میگوید: تعطیلیِ کارگران و اینکه کارگران با چه فواصلی به مرخصی بروند، همه به تصمیم پیمانکاران بستگی دارد و چیزی به عنوان قانون کار در آنجا معنا ندارد. کوچکترین اعتراضی باعث اخراج کارگر میشود و یا ممکن است کارفرما موضوع را گزارش کند و کارگران با زندان و شلاق مواجه شوند.
این فعال کارگری در مورد بهرهکشیِ پیمانکاران از کارگران میگوید: پیمانکاران باید طی مدت زمان مشخصی، کار را تحویل بدهند به همین دلیل از کارگرها اضافهکاریهای بسیاری میخواهند. ما حتی بعضی وقتها ۱۶ ساعت در روز کار میکردیم و بابت این اضافهکاریها هم پولی دریافت نمیکردیم.
وی میگوید: گاهی اوقات کارگران مجبور بودند تا ۵ ماه بدون تعطیلی کار کنند چراکه پیمانکار به لحاظ زمانبندیِ تحویل کار عقب بود و به کارگر اجازهی مرخصی نمیداد. آغاجری زندگیِ کارگران پیمانکاری را فاجعه میداند و میگوید: فشار و سختی کار روی این کارگران به قدری زیاد است که برخی از آنها را به سمت اعتیاد میکشاند. این نوع کار خانوادههای زیادی را متلاشی میکند و بدبختی هر روز ابعاد بیشتری برای آنها پیدا میکند.
سخن آخر
پیمانکاران تنها به سود خود میاندیشند و کارگران صرفا وسیلهای هستند برای رسیدنِ آنها به منویاتِ خود. قانون، قانونِ بازار است! اگرچه به نظر نمیرسد در نولیبرالترین اقتصادها نیز چنین استثماری را بتوان سراغ گرفت. آنجا قوانین آنطور که نوشته شده، اجرا میشود اینجا اما قوانین فقط نوشته میشود و آنطور که قدرتمندان بخواهند اجرا میشود.
در چنین شرایطی است که عدهای هر روز بر طبلِ اصلاحِ قانون کار و حمایت از کارفرما برای رشد تولید و ایجاد اشتغال میکوبند. ظاهرا آنها حتی نمیخواهند در قانون کار کوچکترین مفادی در حمایت از کارگران وجود داشته باشد. اما با این وضعیت آیا نباید خیالشان راحت باشد؟ به راستی آنها قانون کار را تا این اندازه خطرناک و ضمانت اجراییِ آن را آنقدر قوی میدانند که تمام هم و غمشان را برای اصلاح آن گذاشتهاند؟