چند وقتی است رسانههای وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای نقد اقتصادی دولت «حسن روحانی»، از عناوین و عباراتی نظیر «دولت فاقد نظریه» استفاده میکنند یا در تعریف و تمجید از «ابراهیم رئیسی» و «دولت انقلابی» او، از نظریه «تغییر» حرف میزنند. اما منظور یادداشتنویسان و تحلیلگران خبرگزاریهای «تسنیم» و «فارس» از «نظریه» چیست؟
دولت روحانی، دولت فاقد نظریه
اول باید تکلیف روحانی و به اصطلاح، «دولت بینظریه» را روشن کرد. به هر حال، دولت حسن روحانی از نظر شاخصهای اقتصادی، بدترین کارنامه عملکرد تمام دولتهای تاریخ معاصر ایران را دارد.
میانگین نرخ رشد سالانه اقتصاد ایران در دولت روحانی کمی بیش از یک درصد بوده که اندکی بیشتر از میانگین رشد اقتصادی در دهه ۱۳۶۰، دهه پرتلاطم انقلاب و جنگ است.
میانگین نرخ تورم سالانه دوران هشت ساله ریاست جمهوری او نیز کمی بیش از ۲۵ درصد بوده که با اختلاف ناچیزی، بیشترین میانگین تورم سالانه یک دولت در تاریخ معاصر است.
آمار اشتغال خالص در فاصله سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۹، کمتر از دو میلیون شغل بوده در حالی که در این مدت بیش از هفت میلیون نفر به جمعیت کشور اضافه شده است.
این کارنامه ناامید کننده حسن روحانی اما بیش از آن که محصول فقدان نظریه باشد، محصول طبیعی بحرانهایی است که بعد از سال ۱۳۹۷ بر سر ایران آوار شدند. وگرنه آمارهای رسمی نشان میدهند کارنامه اقتصادی جمهوری اسلامی در فاصله سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶ دستکم در تاریخچه جمهوری اسلامی، خیرهکننده است. تورم یک رقمی در سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ بعد از انقلاب بیسابقه است.
میانگین رشد اقتصادی سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶، حدود سه و نیم درصد و آمار اشتغال خالص بیش از دو میلیون شغل بوده است.
در واقع، آنچه باعث سقوط شاخصها در دولت حسن روحانی شد، خروج امریکا از توافق «برجام» و بازگشت تحریمها بود؛ ضربهای سنگین که باعث شد شیرازه دولت از هم بپاشد و کار به هرج و مرج و بینظمی در تصمیمگیری برسد.
تلاشهای روحانی برای متقاعد کردن رهبر جمهوری اسلامی برای مذاکره با امریکا و احیای برجام به جایی نرسید تا بزرگترین و سنگینترین رکود – تورمی تاریخ معاصر در یک فاصله سه ساله رقم بخورد.
هر دولت دیگری هم جای دولت قبلی بود، به احتمال زیاد، نتیجه تغییری نمیکرد. ضربه سنگین و ناگهانی تحریمها به صادرات و تولید نفت برای اقتصاد ایران قابل تحمل نبود و نیست؛ اقتصادی که یک چهارم آن به طور مستقیم وابسته به نفت است. طبیعی است وقتی تحریمها باعث نصف شدن تولید نفت میشوند، رشد اقتصادی ایران دستکم برای یک بازه چند ساله در یک رکود عمیق فرو میرود.
تازه اثر تحریمها فقط محدود به نفت نبود. نتیجه طبیعی محدود شدن تجارت خارجی و مسدود شدن راه نقل و انتقال پول، بحران ارزی، کمبود کالاهای ضروری و افزایش هزینهها و تورم است. در چنین شرایطی، آیا نظریهای بوده و هست که بتواند بحران اقتصادی را مهار کند؟
دولت رئیسی، دولت صاحب نظریه!
در حلقه اقتصادی دولت جدید، حتی یک اقتصاددان صاحبنظر هم دیده نمیشود، چه برسد به نظریهپرداز. از آتش افرادی مثل «مسعود میرکاظمی»، «احسان خاندوزی»، «حجت عبدالملکی» و امثال «محسن رضایی تنور»، نظریه داغ نمیشود.
دنیای ذهنی حجت عبدالملکی فراتر از ساخت «لامبورگینی» در زیرزمین شهرستانهای دورافتاده نیست. سوابق نظریهپردازی خاندوزی هم از «راهبردهای دفاع اقتصادی از منظر قصص پیامبران الهی» و «بررسی اصول و سنتهای اقتصادی در قرآن و روایت» جلوتر نمیرود. مسعود میرکاظمی هم که اصلا تحصیلات و سابقه اقتصادی ندارد. حتی یک مقاله اقتصادی هم به قلم او منتشر نشده است و پیش از تصدی ریاست سازمان برنامه و بودجه، حتی سابقه اظهارنظر اقتصادی هم ندارد.
حتی اگر حساب تیم اقتصادی دولت رئیسی را هم جدا کنیم، باز هم در جستوجو برای پیدا کردن نظریه، به جایی نمیرسیم. تا الان به جز شعار، هیچ الگوی مشخصی درباره سیاستهای اقتصادی دولت رئیسی مطرح نشده است. اظهارات مقامهای دولتی از این که «تورم خط قرمز دولت است»، «کسری بودجه باید مهار شود» و… فراتر نمیرود.
پس منظور رسانههای سپاه از کلید واژه نظریه چیست؟
برای جواب این سوال کافی است به مقاله «نظریه تغییر؛ لازمه تحول در قوه مجریه» نگاه کنیم که در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۴۰۰ در خبرگزاری تسنیم منتشر شده است.
این مقاله با تاکید بر گفته رهبر جمهوری اسلامی در مورد «ارتقای کارآمدی و اثربخشی قوه مجریه» با بهبود شرایط آغاز میشود، با تاکید بر گفته «علیخامنهای» در مورد «تحول قوه مجریه» ادامه پیدا میکند و با تاکید دیگری از رهبر نظام تمام میشود. در عمل، بیش از نیمی از واژههای این مقاله تکرار صحبتهای رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با اعضای دولت سیزدهم است.
با این اوصاف، روشن است که منظور خبرگزاری وابسته به سپاه از نظریه، در واقع پیاده کردن نظریههای کلانتری است که از سوی رهبر جمهوری اسلامی صادر میشوند.
اما آیا علی خامنهای صاحب نظریه، آن هم نظریه اقتصادی است؟
جواب این سوال مثبت است. رهبر جمهوری اسلامی نظریهپرداز انزوا و سقوط اقتصادی ایران است. مهمترین تئوری اقتصادی او، نظریه بیاعتبار «اقتصاد مقاومتی» است که در دفتر خودش ساخته و پرداخته شده است؛ نظریهای زیانبار و شکستخورده که مبنای سیاستهای کلان جمهوری اسلامی در یک دهه گذشته بوده و به رغم خساراتهای فراوان، همچنان نظریه غالب در اداره کشور است.
فرض اساسی اقتصاد مقاومتی، منازعه با غرب است و هدف آن، طراحی ساختاری است که بتواند در یک منازعه دایمی با امریکا و کشورهای منطقه، اقتصاد ایران را اداره کند. اما آیا چنین ساختاری وجود دارد؟
خیر. در تجربه بشری، هیچ مدل موفقی وجود ندارد که نشان دهد میتوان اقتصاد را در انزوا و در یک محیط بسته اداره کرد. چه در کره شمالی، چه در ونزوئلا، چه در کوبا و چه در ایران، تجربه ثابت کرده است ساختارهای بسته، تحریم و انزوای بینالملی به سقوط اقتصادی اجتماعی ختم میشوند. در عوض، تجربیات موفق کشورهایی مانند چین، هند، ترکیه و برزیل وجود دارند که ثابت میکنند بازی کردن با قواعد اقتصاد باز و سیاست مدرن و داشتن رابطه با همه کشورهای دنیا، از ملزومات اصلاحات اقتصادی است.
علی رنجیپور- ایران وایر: