نبرد بر سر آینده ایران در مرحلهای جدید، نیازمند آغازی مجدد است
هرگاه یک گروه جدید مسئولیتهای حکومتی در یک کشور را بر عهده میگیرد، تحلیلگران از یک «ماه عسل» سیاسی برای آن گروه سخن میگویند. بدینسان، میتوان گفت که گروه آیتالله دکتر ابراهیم رئیسی، رئیس جدید جمهوری اسلامی در ایران، نیز ماه عسل خود را تجربه کرده است. البته با توجه به وضع خاص ایران در این زمان، میتوان گفت که ماه عسل سیاسی رئیسی و همکارانش طعم چندان شیرینی نداشته است. با این حال، در آغاز ریاست رئیسی شاهد فروکش تنشهای اجتماعی، کاهش تعداد اعتصابها و بهطور کلی، تحرکات مخالف رژیم در داخل ایران بودیم. به نظر میرسید که مردم ایران، مانند همیشه، حاضرند به گروه جدید فرصت دهند تا دست خود را رو کند.
در خارج نیز، غالب کشورها این فرصت رو کردن دست را به رئیسی و همکارانش عرضه کردند.
اما اکنون، این دست رو شده است و نتیجهگیری کلی هم در ایران و هم در خارج در پایان ماه عسل این است که دوران ریاست رئیسی چیزی جز ادامه سناریوی امتحانشده و شکستخورده چهار دهه پیش نیست. در ماههای گذشته، شاهد سفرهای نمایشی به استانها، دروغپردازی درباره سطح ارائه واکسنهای کرونا و هرجومرج همیشگی در روند تصمیمگیری بودهایم. امامجمعههای جاهطلب و سرتیپهای جنگندیده همچنان در همه زمینهها اظهارنظر میکنند و آتش بحرانهای داخلی و خارجی را باد میزنند. وزیران کارنادان با اعلام برنامههای بیسروته، میکوشند تا جای بیشتری در صحنه وسایل ارتباط جمعی به دست آورند. آیتالله علی خامنهای، رهبر عالیقدر، همچنان با تصمیمگیریهای ناگهانی و بدون مطلع ساختن بهاصطلاح دولت، بر آشفتگی سیاسی در تهران میافزاید.
ماه عسل در سطح اجتماعی نیز به پایان رسیده است. هنگام نوشتن این مطلب، بیش از ۳۰ اعتصاب در نقاط گوناگون کشور در جریان است. در همان حال، تنش موجود در مرزهای شمال غربی و جنوب شرقی کشور شدت بیشتری گرفته است. در حالی که موج دیگری از کرونا در راه است، عدم آمادگی دستگاه دولتی برای کنترل این بحران بزرگ با قاطعیت بیشتر نشان داده میشود. با آنکه جنگ داخلی یا زرگری جناجها اندکی فروکش کرده است، اختلافهای عمیق گروههایی که به اتفاق جبهه خمینیگرایان را تشکیل میدهند، بار دیگر به نمایش گذارده میشود.
در صحنه سیاست خارجی نیز ماه عسل کوتاه رئیسی به پایان رسیده است. آقای حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه جدید اسلامی، امیدوار بود که همتای چینی خود را قانع کند که مذاکرات درباره «تفاهم راهبردی» دو کشور از سر گرفته شود. اما پکن حاضر نشد این دعوت به تانگو را بپذیرد. آقای امیرعبداللهیان سپس به مسکو رفت تا تاریخی برای دیدار آقای رئیسی و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، تعیین کند. اما مسکو حاضر به تعیین تاریخ نشد. همچنین، طرف روس در برابر تقاضای طرف اسلامی برای عقد یک قرارداد «راهبردی» جاخالی داد. مذاکرات «برجام» در وین نیز در حالت انجماد قرار دارد زیرا ایالات متحده و اروپاییها ترجیح میدهند که صبر کنند و ببینند آیا تهران بهراستی در پی تغییر مسیر است یا نه.
آقای امیرعبداللهیان از پیشرفت مذاکرات با عربستان سعودی و امارات متحده عربی سخن میگوید. اما در این زمینه نیز هر دو کشور، لااقل آنطور که به نظر میرسد، ترجیح میدهند که دقت بیشتر را با سرعت کمتر ادغام کنند.
بعضی اقدامهای گروه رئیسی، مانند لغو تفاهمنامه آموزشی و فرهنگی با یونسکو و کنار گذاردن برنامه پیوستن جمهوری اسلامی به معاهده بینالمللی ضد پولشویی نشانهای از اراده گروه جدید برای «انقلابینمایی» بیشتر است.
گروه رئیسی، مانند دیگر گروههای تشکیلشده در دوره روسای جمهوری پیشین، همچنان با سه مشکل ساختاری بزرگ روبهرو است. نخستین مشکل مبهم بودن روند تصمیمگیری در نظام خمینیگرا است. در سطح فرابردی، تصمیمگیری نهایی همواره در اختیار «ولی فقیه» بوده و است. اما در سالهای اخیر، این انحصار تصمیمگیری به سطوح میانه و پایین نیز گسترش یافته است؛ مثلا آقای خامنهای اخیرا با یک برنامه تصفیه گسترده در سطح امامان جماعت، فرمانداران، کادر نظامی و امنیتی میانه نشان داد که بدون کمترین هماهنگی با دستگاه دولتی میتواند، در همه زمینهها حرف آخر را بزند. سپس، آقای خامنهای با اعلام ممنوعیت واردات وسایل خانگی، حیطه تصمیمگیری خود را به صحنه بازرگانی خارجی نیز گسترش داد. (امیرعبداللهیان، وزیر خارجه، احتمالا برای عرضه نیش طنزآمیز علیه خامنهای، به خبرنگاران گفت که در گفتوگوی تلفنی با وزیر خارجه کره جنوبی، تهدید کرده است که در صورت عدم پرداخت بدهیهای ایران، سریالهای تلویزیونی کرهای را در تهران ممنوع خواهد کرد!)
دومین مشکل بزرگ ساختاری عدم تسلط دستگاه دولتی بر مجموعه نظام اقتصادی کشور است. بر اساس بهترین تخمینها، آنچه «دولت» خوانده میشود فقط در تعیین مسیر ۴۰ تا ۴۵ درصد از اقتصاد ملی دارای قدرت اثرگذار کافی است. بخشهای مهمی از صنایع، خدمات و بازرگانی بینالمللی، حتی در صنعت نفت و پتروشیمی، در کنترل سپاه پاسداران و دیگران سازمانهای نظامی و امنیتی است. همین سازمانهای خودسر و خودمدار سالهاست که از عضویت ایران در سازمان بازرگانی جهانی جلوگیری میکنند و همچنین اجازه نمیدهند که کمیسیونهای مشترک بازرگانی با ۳۲ کشور که از زمان محمدرضاشاه تشکیل شده بود، از نو فعال شوند. توافق ترجیحی ایران با بازار مشترک اروپا (که اکنون اتحادیه اروپا خوانده میشود) نیز پس از سقوط محمدرضاشاه راکد مانده است.
سومین مشکل بزرگ ساختاری اولویتی است که نظام خمینیگرا به مسلک در تضاد با منافع قابل لمس میدهد. در بسیاری زمینهها، بهویژه در صحنه سیاست منطقهای، منافع ملی ایران در راه تقویت ایدئولوژی خمینیگرا قربانی میشود. دشمنی مسلکی با ایالات متحده و اسرائیل از یک سو و کمک به گروههای مسلح ضد وضع موجود در عراق، لبنان، یمن و سرمایهگذاری در سرکوب مردم سوریه برای حفظ وضع موجود در آن کشور، نمونههایی از اعتقاد رژیم کنونی تهران به برتری مصالح مسلکی به شمار میروند. همین تضاد ایران را تا سرحد برخورد نظامی با بعضی همسایگان و مناسبات پرتنش با بعضی دیگر پیش رانده است. در عین حال، موضع مسلکگرای تهران مانع از آن است که قدرتهای بزرگ علاقهمند به همکاری نزدیک با جمهوری اسلامی در نقش دوست و شریک واقعی قرار گیرند. هم چین و هم روسیه حمایت خود از جمهوری اسلامی را در چارچوبی محدود نگه داشتهاند زیرا نمیخواهند به ماجراجوییهای تهران علیه دیگران کشانده شوند.
روسای جمهوری پیشین نظام خمینیگرا، هر یک بهشکلی، کوشیدند تا این تضادها را دور بزنند یا لااقل در حیطه محدود اختیارات خود، گره بعضی مشکلات را بگشایند. علیاکبر هاشمی رفسنجانی با طرح شعار «سازندگی»، کوشید تا یک فضای عملگرای موازی با فضای مسلکی به وجود آورد و در این زمینه، موفقیتهایی نیز داشت. اما سرانجام، طبیعت نظام نشان داد که سیاست جمع اضداد در درازمدت کارایی ندارد. جانشین او، محمد خاتمی، کوشید تا با طرح شعار «فضای باز سیاسی»، گفتمان مسلط را اصلاح کند اما پس از بعضی موفقیتهای موضعی و گذرا، چارهای جز بازگشت به مسیر اصلی رژیم همراه با سرکوب و اختناق نداشت. محمود احمدینژاد، به شیوه دن کیشوتی همیشگی خود، کوشید تا قلب مسلکی رژیم، یعنی بیت رهبری را به چالش بکشد اما نتیجهای جز یک دماغ سوخته به دست نیاورد. حسن روحانی و «بچههای نیویورک» فکر میکردند که با جلب حمایت سخاوتمندانه ایالات متحده میتوانند به رونق اقتصادی برسند و با بهرهگیری از آن، حیثیت ازبینرفته دستگاه دولتی را احیا کنند. اما نتیجه ۸ سال کار آنان چیزی جز کشاندن ایران به لبه پرتگاه سقوط اقتصادی نبود.
امروز، رئیسی میکوشد تا مجموعهای از آن تجربیات شکستخورده را از سر گیرد. در سفرهای استانی خود، از «سازندگی» سخن میگوید که یادآور رفسنجانی است. با ارائه نمایشی از گشایش نسبی سیاسی، از جمله اجازه دادن به مهدی کروبی برای روضهخوانی بیرون از حصر، رئیسی میخواهد یادآور گرایشهای «آزادیخواهانه» خاتمی باشد. رئیسی همچنین بخشی از رویای «بچههای نیویورک» را برای دلبری از «شیطان بزرگ» از سر گرفته است. او اکنون از بازگشت به مذاکرات «برجام» در وین «بدون هیچ پیششرط» از سوی تهران سخن میگوید. بسیاری از ناظران سیاسی در تهران معتقدند که خامنهای خود را برای یک «نرمش قهرمانانه» در برابر دولت جدید ایالات متحده به رهبری جو بایدن آماده میکند. بدینسان، ممکن است آنچه روحانی در خواب میدید، نوعی سازش با آمریکا، در دوران رئیسی اتفاق بیفتد.
با این حال، احیای تجربیات شکستخورده گذشته نمیتواند نظام بحرانزده و منزویشده را در مسیر ایجاد یک جامعه با ثبات درازمدت قرار دهد. نظام خمینیگرا در بحران زاده شده است، با بحران زندگی کرده است و احتمالا در بحران به مرگ نزدیک خواهد شد.
پایان ماه عسل البته با طعم تلخ برای رئیسی نشان میدهد که نه مردم ایران و نه قدرتهای بزرگ علاقهمند یا دارای طمع در ایران نمیپذیرند که گروه حکومتی جدید میتواند جمهوری اسلامی را به مسیری معقول و منطقی هدایت کند. نظامهای مسلکی کمتر توانستهاند با اصلاح مسیر به زندگی خود ادامه دهند. سرنوشت نظامهای مسلکی غالبا با به سیم آخر زدن بوده است یا فروریزی درونی.
مخالفان جمهوری اسلامی، هم در داخل و هم در خارج، نه باید احتمال تصحیح مسیر را بهکلی نادیده بگیرند و نه باید با پذیرفتن چنین احتمالی، خود را بازنده نبرد بدانند. آنان باید برای رویارویی با هر دو امکان و بازبینی شیوه و عمق مخالفت خود با توجه به واقعیتهای در حال شکلگیری، آماده شوند. نبرد بر سر آینده ایران در مرحلهای جدید، نیازمند آغازی مجدد است.
ایندیپندنت فارسی: