با تبیین از بالا ازسوی «خودیهای آتشبهاختیار» شکاف میان حکومت و شهروندان پر نمیشود
علی خامنهای در دیدار خود با جمعی از دانشجویان «خودی»، از یک جهاد تحت عنوان «جهاد تبیین» سخن گفت (۵ مهر ۱۴۰۰). این که خامنهای در دیدار با دانشجویان خودی این نکته را مطرح میکند، بدانجا بازمیگردد که انتظار وی از فعالیت سیاسی دانشجویان، توجیهگری سیاستهای حاکمان و ایستادن در کنار قدرت و تبدیل دانشگاه به محل امنی برای قدرتمندان (دانشگاه اسلامی) است. فراتر از این انتظار، این جهاد یعنی چه؟ آیا فعالیتی تازه است یا نامی تازه برای کارهایی که همیشه صورت میگرفته است؟ آیا تغییری در سیاستهای دستگاه تبلیغاتی نظام با این جهاد تازه صورت خواهد گرفت؟
مشی مدیریتی خامنهای بر اساس نقشی که از خود و رهبری در ذهن دارد، دادن رهنمود برای فعالسازی نیروها و دستگاههای تحت نظر «رهبر» است. به همین دلیل است که ما با یک الگو در جمهوری اسلامی ایران مواجه هستیم: خامنهای عنوانی تازه (برای راهکارهای کهنه) را به پیروانش میدهد و آنها تلاش میکنند هفتهها در رسای آن و اهمیت آن سخن بگویند و بعد نهادی برای آن تاسیس میشود و آن نهاد در ادامه به جیبی برای دریافت منابع عمومی از سوی خاصان درگاه و نیروهای امنیتی-نظامی «فرهنگ کار» تبدیل میشود، و در نهایت آن ایده و آن نهاد فراموش میشوند. از همین قبیل است «الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت»، «کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاهها»، و «اقتصاد مقاومتی». این عناوین برای بسیج نیروها و تبلیغات سیاسی در جهت حفظ و بقای نظام است. اما در نهایت، حفظ و بقای نظام توسط قوای قهریه (باتوم، اسلحه و لشکرکشی خیابانی) انجام میشود.
چرا «جهاد تبیین»؟
نیاز حکومت به اقدامی علیه «حرکت گمراهکنندهای که از صد طرف به سمت ملت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر افکار عمومی که یکی از هدفهای بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است و دچار ابهام نگه داشتنِ افکار و رها کردن اذهان مردم و بهخصوص جوانها» (عبارت خامنهای)، ناشی از شکست واضح دستگاه تبلیغاتی حکومت در وفادار نگاه داشتن اکثریت مردم به حکومت ولایی، و سلطه بر افکار عمومی است. خامنهای میداند که بوقهای تبلیعاتی حکومت که سالانه صدها هزار میلیارد تومان هزینه آنها میشود، اکثر جوانان را از دست دادهاند. بنا به آمارهای دستکاری شده دولتی، تنها ۲۴ درصد از جوانان برای کسب خبر به رادیو و تلویزوین دولتی رجوع میکنند (ایسنا ۴ مهر ۱۴۰۰). آنها نه کتابهای تولید شده در انتشاراتیهای حکومتی یا سوبسیدی را میخوانند، نه به سالنهای سینمای دولتی برای تماشای فیلمهای تبلیغاتی و سانسور شده میروند، و نه تبلیغات خیابانی بر آنان تاثیر دارد.
منظور خامنهای از «جهاد تبیین»، گفتوگوی آزاد و بدون خط قرمز تعیین شده توسط حکومت و با مشارکت همگانی نیست، بلکه «پاسخ به اشکالات… پاسخ به ابهامآفرینیها» (عبارت خامنهای) است. بنابراین، محور بحث باید توجیه رفتارها و تصمیمات حکومت برای جلب وفاداری و تبعیت باشد.
وقتی تبلیغات همگانی به «روتین»هایی تبدیل شود که افراد آنها را نادیده بگیرند، دیکتاتورها خواهان تبلیغات چهره به چهره و حضور فردی در شبکههای مجازی میشوند. به همین دلیل خامنهای از خودیها درخواست میکند که «هر کدام از شما به عنوان یک وظیفه، مثل یک چراغی، مثل یک نوری پیرامون خودتان را روشن کنید.» خامنهای در جهاد تبیین، از ولایتمداران (دانشجویان بسیجی) میخواهد که در دانشگاه و جامعه جلو افراد را بگیرند و با استفاده از ایستادن در مقام قدرت و پشتیبانی از سوی قوای قهریه (درست همانند کاری که در امر به معروف و نهی از منکر انجام میشود)، مردم را مجبور به شنیدن سخنان خود کنند، بدون آن که افراد جرات کنند آنها را به چالش بکشند. آنها در فضای مجازی تحت عناوین مستعار با گرفتن حقوق از بسیج یا نهادهای امنیتی و نظامی، به تبیین رفتار حکمرانان میپردازند.
در این جهاد تبیین، امکان ندارد کسی از دانشجوی بسیجی سوال کند که چرا با نمرات ۱۰ تا ۱۲ در صندلی رشته پزشکی نشسته یا بورس دکترا گرفته است، ایران در سوریه و عراق و لبنان و یمن چه میکند، چرا افراد به دلیل بیان نظراتشان بازداشت میشوند، چرا مخالفان در خارج کشور ترور میشوند، و دشمنی با امریکا و اسرائیل چه منافعی برای مردم ایران داشته است. همه این سوالات، «تبلیغات دشمن» است و کسی نباید آنها را تکرار کند.
آیا تبیین حکومتی موثر است؟
«تبیین» حکومتی یا همان تبلیغات مستمر و یکطرفه از موضع قدرت و اتکا به منابع، به پنج دلیل موثر واقع نمیشود:
۱- در عرف دانشگاهی، «تبیین» به معنای «توضیح» در شرایط برابری قدرت و کرامت و احترام و خطاپذیری است. حکومتی که شهروندان را صغیر درنظر میگیرد، اصولا درمقام تبیین قرار نمیگیرد. شهروندانی که مدام از سوی چنین حکومتی تحقیر میشوند، اصولا تن به «تبیین» حکومتی نمیدهند. در این گونه تبیینها، هم سوالات و هم پاسخها از سوی محافل دولتی تنظیم و تامین میشوند. حتی یکی از مقامات جمهوری اسلامی ایران مشروعیت سیاسی ندارد و تنها با تاراج منابع و در اختیار داشتن قوای قهریه در چنین موقعیتی قرار گرفته است. اکثر شهروندان ایرانی اصولا این افراد را در مقام تبیینکننده نمیبینند. دانشجویان سهمیهای و رانتی نیز در همین راستا ارزیابی میشوند. خامنهای انتظار دارد که مردم ایران با دانشجویان خودی امروز به همان ترتیب برخورد کنند که مردم ایران در سال ۵۶ با دانشجویانی که در شرایط مساوی از سد کنکور میگذشتند، برخورد میکردند. هیچ یک از این گونه «تبیینکنندگان» حکومتی، در کرسی مشروعیت و اعتماد قرار نمیگیرد.
۲- فرض جهاد تبیین یا رفع شبهه، این است که تابعان حکومت از سیاستها و تصمیمات و قوانین اطلاع ندارند، یا اگر اطلاع دارند، نمیدانند که همه اینها به صلاح آنها است و حکومت خیرخواه آنها بوده است، یا اگر اینها را میدانند، کینه و تبلیغات دشمن نمیگذارد نور نظام بر تاریکی مخالفان و منتقدان غلبه کند. با وجود امتیازات و فسادها و رانتها و ناکارآمدیها و اتلافها که همه شریانهای جامعه و حکومت را فرا گرفته است، چنین فرضی از اساس نادرست است. به همین دلیل است که حتی اگر شهروندان ایرانی را شبانهروز چند ساعت با اجبار در برابر صفحه تلویزیون دولتی بنشانند (مثل رمان «۱۹۸۴») و دهها تبلیغاتچی برای آنها «تبیین» کنند، آنها تبیینها را به سطل زباله میاندازند. این تبیینها معمولا توسط فاسدترین، جنایتکارترین، دروغگوترین، خشنترین، و فریبکارترین عوامل قدرت انجام میشود؛ کسانی که از نهادهای امنیتی، قضایی، و نظامی به دستگاههای تبلیغاتی گسیل شدهاند.
۳- تبیین، به وجود نهادهایی برای تضمین آزادی بیان و رسانهها، مثل قوه قضاییه مستقل، مدارس روزنامهنگاری حرفهای، نهادهای صنفی مستقل، و دانشگاههای مستقل از حکومت نیاز دارد که در ایران وجود خارجی ندارند.
۴- تبیین، به احساس امنیت شهروندان برای بیان دیدگاههاشان نیاز دارد که با وجود «آتشبهاختیارها» ممکن نیست. به همین دلیل، نظرسنجیهای مربوط به سیاست خارجی یا مسائل نظامی و امنیتی، داخلی قابل اعتماد نیستند. با وجود آتشبهاختیارها، تبیین یعنی وفاداران به حکومت حرف بزنند و بقیه سکوت کنند و سر تکان دهند.
۵- تبیینکنندگان یا تبلیغاتچیهای حکومت، به دلیل چالش نشدن در فضای عمومی، هر روز خودبزرگبینتر و ناکارآمدتر میشوند. اتکای ماشین تبلیغاتی حکومتهای تمامیتخواه همیشه بر قوای قهریه برای سرکوب مخالف و منتقد است و نه قوت استدلال. در حکومتهای «آسمانی» مثل حکومت جمهوری اسلامی ایران، تمسک به زور در اولین گامها انجام میشود، نه در آخرین گامها. بدین ترتیب، کار اصولا به مرحله تبیین نمیرسد.
غذای کهنه و کپکزده در بستهبندی تازه
روحانیت شیعه، یک گروه خود-حقپندار بوده است که همه باورها، احکام، سیاستها، و راهبردها و تصمیمهای مورد نظرش را «بهترین» و «آخرین» میداند. به همین دلیل است که مخالفان این بهترینها و آخرینها، نخست سانسور و فیلتر میشوند و اگر ساکت نشدند، بازداشت و شکنجه میشوند و تحت فشار مالی و روانی قرار میگیرند و اگر باز هم ساکت نشدند، سرانجامشان ترور و اعدام است و روی جسدشان نیز سیمان میریزند و پس از چندی قبرستان را نیز از میان میبرند.
در این مسیر حذف، البته روحانیت شیعه و تبلیغاتچیهای آن نخست تلاش میکنند افراد را «به راه راست» هدایت کنند. آنها که در این مسیر تحت فشار تنبیهات و مشوقها توبه میکنند، به تبلیغاتچیهای محبوب حکومت تبدیل میشوند (بسیاری از نویسندگان کیهان تهران یا چهرههای تلویزیونی). این «هدایت»، به طور سنتی در ادبیات اسلامگرایان «رفع شبهه» نام گرفته است؛ به این معنا که سخن مخالف یا نقد، ممکن نیست ناشی از اشکال در مواضع و باورها و سیاستهای اسلامگرایان، باشد بلکه مخالفان به دلیل بلاهت یا بغض یا حیله و مکر دشمنان، دچار شک و تردید (و نه یافتن دروغ و ناسازگاری) شدهاند و تبلیغاتچیها باید تلاش کنند این شکها را برطرف کنند و اگر برطرف نشد، این بدان معناست که سیاهی و تاریکی قلب منتقدان را فرا گرفته است و باید از جامعه جراحی شوند.
ایندیپندنت فارسی :