«دلیل اصلی و مستقیم نفرت ایران از اسرائیل، عقاید مذهب شیعه نیست، بلکه این واقعیت است که اسرائیل وفادارترین متحد آمریکا در منطقه محسوب میشود»
دیمیتری شومسکی، تحلیلگر مسائل سیاسی، در یادداشتی در روزنامه اسرائیلی هاآرتص، در کنار دو گزینه «جنگ» یا «پذیرش ایران هستهای»، سومین گزینه اسرائیل درقبال جمهوری اسلامی ایران را «صلح» با آن کشور میداند. براساس این یادداشت، گزینه «صلح» آرمانشهری و تخیلی به نظر میرسد، اما درک این نکته که رابطه میان ایران و اسرائیل نه به عقاید مذهبی دو کشور، بلکه به منافع ژئوپلیتیک تهران درقبال واشینگتن بستگی دارد، میتواند در درازمدت به صلح میان آنها کمک کند.
بنی موریس، استاد تاریخ و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه بنگوریون اسرائیل، ماه گذشته با انتشار یادداشتی در روزنامه هاآرتص، تأکید کرده بود که اسرائیل دربرابر تهدید هستهای ایران تنها دو گزینه در اختیار دارد که هر دوی آنها از نظر او افتضاح و وحشتناکاند. به نوشته موریس، اسرائیل یا باید تاسیسات هستهای ایران را نابود کند، که ممکن است به جنگ آن کشور با ایران و نیروهای نیابتی و مورد حمایتش تبدیل شود و یا اینکه با پذیرش یک ایران هستهای، در سایه آن و خطر حمله اتمی به حیات خود ادامه دهد.
اما شومسکی در یادداشتی که روز پنجشنبه، ۲۹ مهرماه، در همین روزنامه منتشر کرد، مینویسد: «یک گزینه سومی هم وجود دارد که او نادیده گرفته و آن عبارت است از جستوجوی نوعی توافق صلح بین اسرائیل و ایران، صرفنظر از اینکه آیا کشور دوم در جایگاه یک قدرت هستهای قرار خواهد گرفت، یا خیر.»
براساس این یادداشت، دو موردی که موریس به آنها پرداخته است، گزینههایی واقعبینانهاند که در واقعیت سیاسی موجود بهوضوح مشهودند، اما گزینه سوم، یعنی صلح با ایران، یک گزینه تخیلی، غیرواقعی و آرمانشهری است؛ با وجود این، اسرائیل نباید این گزینه را نیز نادیده بگیرد.
شومسکی در توضیح اهمیت این گزینه مینویسد: «اول، هر کشوری که میخواهد به حیات خود ادامه دهد- ازجمله ملتهایی که دشمنان آنها را بهطور کامل یا تاحدی احاطه کردهاند- باید علاوهبر سناریوهای درگیری، یک افق دیپلماتیک برای برقراری صلح با دشمنان خود در برههای از آینده را نیز در نظر داشته باشد. دوم، از زمان آغاز صهیونیسم مدرن، سیاست صهیونیستی نهتنها بهدنبال درک عمیق واقعیت موجود بوده، بلکه همچنین عناصری از اندیشه آرمانشهری را در تلاشی بیوقفه برای تغییر واقعیت موجود، بهکار گرفته است.»
او میافزاید: «این ترکیب صهیونیستی منحصربهفرد از یک رویکرد واقعگرایانه با یک دیدگاه آرمانشهری، که پروفسور یوسف گورنی، کارشناس حوزه صهیونیسم، آن را واقعگرایی آرمانشهری نامیده، هم در تحلیل پروفسور بنی موریس و هم در سیاستهای اسرائیل درقبال تهدید ایران، بهطور مطلق غایب است.»
به عقیده نویسنده یادداشت، خصومت متقابل بین اسرائیل و ایران در ظاهر، شکافی پرنشدنی بهنظر میرسد، اما در نگاهی عمیقتر، واضح است که «این خصومت بیشتر از دنیای عقلانی منافع و نبردهای قدرت ژئوپلیتیکی ناشی میشود تا از تعصب یا ایدئولوژی مذهبی».
براساس این یادداشت، «گرچه حاکمان شیعه ایران در طول تاریخ بارها زندگی را برای اقلیتهای یهودی خود تلخ کردهاند، اما دلیل اصلی و مستقیم نفرت ایران از اسرائیل در حال حاضر، عقاید مذهب شیعه نیست، بلکه این واقعیت است که اسرائیل وفادارترین متحد آمریکا در منطقه محسوب میشود. ایالات متحده دشمن قسمخورده ایران است و این عنوان را با مداخله مداوم خود در امور داخلی ایران در نیمه دوم قرن گذشته بهدست آورده است. در نتیجه، اگر روزی روابط میان آمریکا و ایران با چرخش مثبتی روبهرو شود، این موضوع ممکن است بر روابط ایران با اسرائیل نیز تاثیر مطلوبی داشته باشد.»
دیمیتری شومسکی با اشاره به اطلاق عنوان «شیطان بزرگ» بر آمریکا ازسوی «رژیم آیتاللهها» در ایران، هرگونه سناریوی دربرگیرنده آشتی میان این دو را یک چشمانداز آرمانشهری میداند و میافزاید: «بنابراین، گزینه توافق صلح بین ایران و اسرائیل، یا بهقول آیتاللهها شیطان کوچک، نیز کاملا در قلمرو تخیل قرار دارد.»
اما براساس این یادداشت، صرف درک اینکه رابطه میان ایران و اسرائیل به به منافع ژئوپلیتیک تهران درقبال واشینگتن، یعنی عاملی اساسا منطقی، بستگی دارد که ممکن است در طول زمان تغییر کند، «میتواند در درازمدت به ترویج زبان آشتی آینده بین دو کشور کمک کند».