ساناز، تنها همسرم نبود همه زندگیام بود.چندسال پیش که به خواستگاریش رفتم با عشق تمام ازدواج کردیم .ثمره این عشق پسر سه سالهام « آریو برزن» است که یکماه است بی مادر شده است. کاش آن روز از خانه بیرون نرفته بودیم. همسرم دخترعموی من هم بود. ساناز فقط 29 سال داشت…
به گزارش خبرنگار ایلنا، گفتههای بالا بخشی از روایت « میلاد محمدیان» جوان 34 ساله اهوازی درباره حادثهای است که رو نهم مهرماه امسال برای او و همسرش ساناز و تنها فرزندشان «آریو برزن» در خیابان مهدیس نبش بلوار آبفای این شهر اتفاق افتاد. میلاد خوزستانی و فروشنده لوازم یدکی ماشین سنگین در اهواز است که به گفته خودش تا یک ماه پیش زندگی خوبی داشت: در اهواز همه مرا می شناسند. کشتی گیر باشگاه نفت و عضو هیأت کشتی استان بودم و سرم به کار خودم گرم بود.
میلاد که نام شناسنامهایش منصور است، بیشتر درباره جزئیات حادثه آن روز به ایلنا گفت: وقتی دربارهاش حرف میزنم حالم بد می شود. در یک لحظه دنیا جلوی چشمام تیره و تار شد. نهم مهرماه سالجاری روز جمعه ساعت 13:10 دقیقه بود که به همراه همسرم ساناز و پسر 3 ساله ام آریوبرزن سوار خودرویمان شدیم.حین سوار شدن پسرم بهانه گرفت جلو بنشید.ساناز همسرم گفت اشکالی ندارد راه زیادی نیست بگذار بنشیند.راهی خانه پدرم شدیم در حالی که پسرم در صندلی جلو و ساناز در صندلی عقب نشسته بودند. فاصله خانه ما تا منزل پدرم تقریبا یک کیلومتر است.
میلاد افزود: منزلمان پشت یکی از خیابانهای اصلی شهر اهواز است. پس از طی مسافتی وارد خیابان «مهدیس» شدیم. باید به سمت چپ خیابان دور می زدیم. هنگام دور زدن یک خودروی رونیز نیروی انتظامی، یک پژو پارس و ال نود شخصی وارد خیابان شدند . نزدیکیهای خانه پدرم ، به ترتیب خودروی ال نود، پارس و رونیز نیروی انتظامی پشت سر ما داخل بلوار آبف پیچیدند . از آینه بغل خودروی ال نود را میدیدم . آریو برزن سر پا در صندلی جلو ایستاده بود و با مادرش صحبت می کرد. ساناز هم عقب خودرو و بین دو صندلی نشسته بود.
وی عنوان کرد: متاسفانه در طول مسیر نظرمان عوض شد و قرار شد به خانه عمویم یعنی پدر همسرم برویم. چون ساناز گفت«امروز جمعه است و پدر و مادرت سن شان بالا است شاید بخواهند دم ظهری استراحت کنند. خواهرانت هم تمام طول هفته سرکار بودند شاید خسته باشند. بهتر است ناهار را به خانه مادرم برویم و عصر به خانه پدرت برگردیم. »
محمدیان ادامه داد: حین صحبت با ساناز بودم اما حواسم به آینه بغل بود. خودروی ال نود را در آینه میدیدم که با سرعت 50 الی 60 در حال حرکت است. از سر کوچه پدرم گذشتیم تا به سمت خانه مادر همسرم که آن هم تقریبا نزدیک بود برسیم. به تقاطع اول رسیدم ال نود و پارس و رونیز نیروی انتظامی هم پشت سرم ایستادند. بلوار کمی شلوغ بود. سرعتم را کم کردم تا بلوار خلوت شود که بتوانم حرکت کنم. البته وسط بلوار آبفا هم بریدگی وجود دارد که اصلا نمیتوان با سرعت حرکت کرد.
میلاد اضافه کرد: رفتم داخل بریدگی توقف کامل کردم که باند آن طرف خیابان خلوت شود و حرکت کنم. در همین حین خودروی رونیز پلیس از راه رسید. یک مأمور نیروی انتظامی از رونیز پیاده شد و اسلحه کلاشینکف را از دست سربازش گرفت و بدون هیچ تذکری از فاصله 70 الی 80 سانتی متری به شیشه عقب خودرویمان شلیک کرد. با صدای گلوله از خودرو پیاده شدم.آریو برزن خودش را از وسط صندلی ها در بغل مادرش رها کرد، همان زمان احساس کردم دنیا سرم خراب شده است.
میلاد گفت: تیر از پشت گوش سمت چپ به سر ساناز اصابت کرده و از سمت راست سرش خارج شده بود. بیش از 3 گلوله خورده بود. آن قدر از نزدیک به ماشین ما شلیک کردند که تمام گردنش تخریب شده بود. این حادثه بسیار تلخ و باورنکردنی در یک لحظه جلوی چشم من و پسرم که داشت با مادرش صحبت می کرد اتفاق افتاد. اگر منتظر رسیدن اورژانس میماندم دیر میشد. ساناز را با همان خودروی رونیز پلیس به بیمارستان رساندیم. اما با کمال تعجب ماموران نیروی انتظامی به محض اینکه همسرم را روی برانکارد بیمارستان طالقانی که مرکزسوانح وسوختگی است ، گذاشتند یک دقیقه هم نماندند و محل را ترک کردند. در آنجا بعد از احیا کردن همسرم او را به بیمارستان گلستان انتقال دادند.
محمدیان ادامه داد: به رغم تلاش عوامل کادر درمان متاسفانه همسرم ساناز پس از 48 ساعت در کمال ناباوری در بیمارستان گلستان اهواز فوت کرد. بعد از فوت همسرم تا امروز هیچکس از عوامل انتظامی از من نه تنها دلجویی نکردند که حتی مرا برای توضیحات هم نخواستند.خودشان هم هیچ توضیحی تا امروز به من ندادند. فقط پرونده شکایت ما را به اداره بازپرسی شعبه 3 اهواز ارجاع دادند. وقتی رفتم به آنها گفتم چرا حین توقف خودرو به ما شلیک کردید ، اصلا چرا به ما شلیک کردید. مگر ما چه کرده بودیم ؟ فقط گفتند دنبال سارق مسلح بودهاند.
وی ادامه داد: کجای دنیا سارق مسلح با زن و بچه به سرقت می رود؟ آیا سارق مسلح در تقاطع توقف میکند تا پلیس فرصت کند از خودرویش پیاده و اسلحه را از دست سربازش بگیرد و از فاصله نزدیک به او شلیک کند؟ تازه حتی اگر شک هم داشتند که ما سارق یا هر جرم دیگری مرتکب شدهایم باید بلافاصله دست به اسلحه شوند؟ مگر ما اسلحه داشتیم؟ نباید ابتدا آژیر میزدند یا دستور ایست میدادند؟ چرا دوتا خودروی همراهشان توقف کردند تا من از جاده بگذرم تا خودروی سوم هم برسد و خانه خراب مان کنند.
وی افزود: شاید باور نکنید اما ماشین پلیس یک بار از مقابل ما گذشت و بچهام را در صندلی جلو که سر پا ایستاده بود، دید .حتی اگر قاتل هم بودم باید به لاستیک خودرو شلیک می کردند نه اینکه به طرف ما شلیک می کردند.
وی گفت: نیروی انتظامی وظیفهاش مقابله با ناامنی است اما ما هیچ ناامنی ایجاد نکرده بودیم.
بی اطلاعی پلیس اهواز از موضوع
پس از شنیدن ماجرای میلاد محمدیان، برای درستی یا نادرستی ادعای او با پلیس نیروی انتظامی اهواز تماس گرفته شد. قریب به اتفاق مسئولان نیروی انتظامی اظهار بیاطلاعی کردند. تنها یک نفر از مسئولان این نهاد، پیگیری موضوع را به شخص مسئول دیگری ارجاع داد. اما آن مسئول نیز در پاسخ به ایلنا گفت: «اگر موردی باشد خودمان توضیح میدهیم و اطلاع رسانی میکنیم. »
تماس ایلنا با روابط عمومی نیروی انتظامی کشور هم به جایی نرسید و بهرغم انتظار حدود یک هفته هیچ توضیحی داده نشد.
وکیل خانواده محمدیان هم که رسیدگی به پرونده کشته شدن ساناز محمدیان را بر عهده گرفته است، به خبرنگار ایلنا در این باره، گفت: در تاریخ نهم مهرماه امسال ماموران نیروی انتظامی اینگونه گزارش کردهاند که دو فقره سرقت مسلحانه به عنف به مرکز فوریتهای پلیسی 110 اعلام میشود که یکی در محدوده فاز 2 پاداد شهر خیابان 46 وصال و یکی در محدوده شهرستان کارون منطقه مهدیس بوده است، که البته هنوز صحت آن ثابت نشده است.
پدرام منجزی ادامه داد: براساس گفته مأموران 2 فقره سرقت ساعت دوازده و نیم ظهر روز حادثه (نهم مهرماه) بر اساس گزارش مرکز فوریتهای پلیس به کلانتری 23 اهواز اعلام شد که بلافاصله مأموران کلانتری 23 به همراهی سرکلانتر شرق اهواز به منطقه مهدیس اعزام میشوند. این ماموران پلیس به همراه یک خوروی رونیز سازمانی، ال نود و یک پژو پارس شخصی به محل مورد نظر حرکت میکنند. در همین حین هم منصور محمدیان ملقب به میلاد به همراه پسر سه ساله و همسرش به همراه خوروی پژوی سفید رنگش از محل میگذرند.
این وکیل پایه یک دادگستری اضافه کرد: زمانی به خودروی محمدیان شلیک میشود که خودروی میلاد در تقاطع بیحرکت ایستاده بود و با صدای شلیک گلوله مأمور پلیس، میلاد از خودرو پیاده میشود و اسلحه کلاشینکف را در دست مأمور مشاهده میکند و فریاد میزند همسرم را کشتید که مأمور با شنیدن این حرف اسلحه از دستش میافتد و سرباز همراهش اسلحه را از روی زمین بلند میکند.
هیچ تعقیب و گریزی صورت نگرفت و آژیری هم به صدا در نیامد
منجزی گفت: مأموران مدعیاند ابتدا خودروی محمدیان را تعقیب کردیم، پس از روشن کردن صدای آژیر، تیر هوایی زدیم اما او توقف نکرد و ما هم به سمت لاستیک عقب شلیک کردیم که تیر به سر همسر وی اصابت کرد اما محمدیان همه این ادعاها را تکذیب میکند.
این وکیل دادگستری مدعی شد: پس از اطلاع از موضوع بلافاصله برای پیگیری حادثه به کلانتری رفتم. با توجه به صحبتهایی که بین مأموران رد و بدل میشد شنیدم که میگفتند هیچگونه تعقیب و گریزی از سوی مأموران کلانتری صورت نگرفته و آژیری هم به صدا در نیامده بود.
وی ادامه داد: دو روز بعد (یازدهم مهرماه ) و پس از فوت ساناز محمدیان در بیمارستان گلستان به دادسرای نظام اهواز شکایت کردیم تا تعیین شعبه کنند، خانواده متوفی ناراحت بودند که چرا تعیین شعبه نمیشود. این در حالی است که دادسرای نظام نسبت به دادسراهای عمومی بسیار خلوتتر است. در جواب دادستان گفت اول آبان ماه تعیین شعبه میکنیم که براساس قانون رویه درستی نیست زیرا از روز حادثه تا اولین روز دادرسی 21 روز گذشته است. هر چند تا کنون هم هیچ دادگاهی برگزار نشده است.
منجزی ادامه داد: حتی تاکنون کسی را برای بررسی خودروی محمدیان که همسرش در داخل آن کشته شده هم نفرستادند تا صحنه جرم را بازسازی کند به عبارتی تحقیقات مقدماتی این حادثه به شدت به کندی پیش می رود.
وی گفت: وقتی برای پیگیری پرونده به کلانتری رفتم، از مأموران سئوال کردم آیا شماره پلاک خودرو همانی بود که به شما اعلام شد؟ اسم پلاک را که آوردم سکوت کردند. مأموران میگویند نزدیک به 1000 متر خودروی محمدیان را در روز حادثه تعقیب کردهاند در صورتی که از در منزل وی تا محلی که به خودرویش تیراندازی شده تنها 800 متر است.
یک منبع آگاه از بیمارستان گلستان اهواز نیز که خواست نامش فاش نشود در این باره به ایلنا گفت: عصر روز نهم ماه زنی را که از ناحیه گردن تیر خورده و به شدت آسیب دیده بود از بیمارستان طالقانی به بیمارستان ما منتقل کردند. این زن که بعدا فهمیدیم نامش ساناز است در بخش ان.آی.سیو بستری شد. او دچار مرگ مغزی شده بود که در نهایت هم فوت کرد.
این منبع آگاه ادامه داد: روز حادثه شوهر این خانم بسیار شوکه شده بود و حال مناسبی نداشت.