خشک شدن یک رودخانه پرآب چیزی نیست که تنها در اثر یک اتفاق و یا اشتباه رخ داده باشد. اتفاقی که امروز گریبان زاینده رود را گرفته در نتیجه عوامل مختلفی رخ داده است. روزهای اول فقط بحث خط لوله انتقال آب به یزد بود اما بعد ها پای کرمان، کاشان و قم و استان های دیگر نیز به این ماجرا باز شد.
چندی بعد برداشت بیرویه آب در بالادست رودخانه و در محدوده سد زاینده رود تا پل کَله هم مطرح گردید تا آنجا که به طور متوسط میزان آب پمپاژ شده از رودخانه به بیش از کل میزان آب ورودی از تونل دوم و تونل چشمه لنگان به زاینده رود رسید.
کم کم سر و کله صنایع بزرگ، پالایشگاه و نیروگاهها در حاشیه ی رودخانه هم پیدا شد که روز به روز با برداشت بی رویه آب و آلوده نمودن آن صدمات جبران ناپذیری را به آن وارد نمودند.
همه این اتفاقات یا به عبارت بهتر، اشتباهات دست به دست هم دادند تا هر یک زخمی را بر تن این رود وارد آورند و درد کهنه ای را از خود بر جای بگذارند…
خشک شدن زاینده رود چه اثری از خود به جای می گذارد؟
آنچه در اثر خشک شدن زاینده رود در اصفهان رخ داده است از جوانب متعددی قابل بررسی است :
1- مرگ پل های تاریخی | حیات تاریخ در خطر است…
در جای جای زاینده رود پل هایی وجود دارند که ارتباط میان دو سوی این رودخانه را میسر می کنند. هر کدام از این پل ها سازه هایی تاریخی هستند که شکوه هنر معماری ایرانی را در تاریخ به تصویر می کشند اما این پل ها زمانی معنا پیدا می کنند که رودی جریان داشته باشد و رطوبت و آب بقای آنها را تضمین کند.
حیات این پل های تاریخی به آب وابسته است. حالا غصه ی دوری از این مایه ی حیات به جانشان افتاده و روز به روز ترک های چهره شان را بیشتر می کند. شاید آن ها هم شرمنده اند! شرمنده ی مردمانی که به امید تماشای آب بر روی آنها می ایستادند و امروز چشمشان تنها به زمینی کویری روشن می شود.
2- زوال گردشگری | نصف جهانی که از رونق می افتد…
در چهارگوشه ی جهان مردمان بسیاری لحظه شماری می کنند تا به سوی نصف جهان بیایند و نمایش تاریخی این شهر را از نزدیک ببینند…
پل های تاریخی یکی از مهم ترین جاذبه های شهر اصفهان به شمار می آیند. هر یک از این سازه ها هنر و معماری ایرانی را به هر عابری نشان می دهند و بی تفاوت ترین انسان ها را غرق در تماشای خود می کنند. پل هایی که بسیاری از گردشگران را از سراسر دنیا به اصفهان می کشانند تا تصویری تازه از ایران را در ذهنشان حک کند…
حالا همین گردشگران هم با حسرت به این پل ها می نگرند و هنوز هم به نجات این آثار تاریخی امید دارند…
شاید هم با بازگشت به وطنشان تصویر تلخ این رود خشک را به عنوان یادگاری با خود ببرند… سوال اینجاست که آیا کسی برای دیدن رودی خشک و از رونق افتده دوباره به اصفهان باز می گردد؟! آیا بلایی که ما بر سر جاذبه هایمان می آوریم آسیبی جدی را بر بدنه ی صنعت گردشگری وارد نمی آورد؟
3- نابودی کشاورزی | پاسخی برای دست های خالی کشاورزان هست؟
زاینده رود غیر از آنکه شکوه خاصی را به شهر اصفهان می بخشید منبعی برای تامین آب زمین های کشاورزی هم بود. کشاورزانی که با محصولات خود به بازار رونق می دادند و از برکت همین آب زندگی خوبی داشتند. اما حالا خیلی هایشان از چشم انتظاری خسته شده و به شهر پناه آورده اند. شهری که با مشکلات کار و مهاجرت به استقبالشان آمده است…
4- هوای آلوده | گرد و غباری که به جان اصفهان می افتد…
پیش تر از این عابران کنار پل می ایستادند تا نسیم خنکی بوزد و صورتشان را نوازش کند… حالا که آبی در بستر این رود جاری نیست آنچه که آن نسیم خنک با خود همراه می کند و به این سو و آن سوی شهر می برد گرد و غباری است که از کویری میان شهر بر می خیزد…
5- طبیعت در حال مرگ | همه چیز به شهر ختم نمی شود…
دیدن پل های تاریخی در حال مرگ، نگاه پر حسرت کشاورزان و صنعت گردشگری آسیب دیده را کنار بگذارید؛ شاید چهره ی امروز اصفهان آنقدرها هم به چشم نیاید وقتی بدانید که باتلاق بین المللی گاوخونی نیز چشم انتظار آب زاینده رود مانده است و دارد نفس های آخر را می کشد!
حالا حیات جاندارانی که حاشیه ی این تالاب رابرای زیستن انتخاب کرده اند هم در خطر است. شاید مشکلات دیگر به چشم کسی نیاید اما چگونه می توان از این اتفاق ناگوار چشم پوشی کرد؟!
مرور خاطرات شیرین…
امروز تنها چیزی که زیبای های زاینده رود را به نمایش می گذارد، تصاویر ثبت شده در گذشته است…
تصاویر به یاریمان می آیند تا خاطره ی رود خروشان از ذهن هیچ کس پاک نشود!
کویری در دل رود…
شاید هنوز تصویر روزهای پرآب این رودخانه در ذهن بسیاری از مردم زنده مانده باشد. اگر کسی برای یک بار هم که شده راهی اصفهان شده و در کنار یکی از این پل ها گذر آب را به تماشا نشسته باشد نمی تواند تصویر امروز آن را باور کند…
تفاوت امروز زاینده رود با یک کویر تنها وجود پل های تاریخی بر بستر آن است…
آیا می توان به زنده شدن این رود امیدوار بود؟
شاید این سوال خیلی ها باشد اما هیچ کس جوابی برای آن ندارد! هنوز بسیاری امیدوارند که باز هم شاهد شب های زنده رود باشند. بارها و بارها به یاد روزها و شب های به یادماندنی در ساحل آن می نشینند و به مرور خاطرات شیرینشان می پردازند… اما خاطرات هر چه قدر هم که شیرین باشند، نمی توانند تلخی این حادثه را از ذهن پاک کنند…
سخن آخر
آنچه که خواندید دغدغه ای بود که این روزها کام بسیاری را تلخ کرده است اما آیا تماشای این دغدغه تلخ می تواند راه چاره ای برای آن باشد؟
آیا هیچ یک از مسئولین به غیر از نظاره کردن این رود خشک به فکر احیای دوباره ی آن هستند؟
چرا باید چنین اتفاقی برای یکی از مهم ترین جاذبه های کشورمان بیفتد؟
سایت کارناوال