آمریکا و اعتراضات در ایران؛ از جنبش سبز تا آبان خونین

By | ۱۴۰۰-۰۸-۲۹

باراک اوباما و دونالد ترامپ از زمین تا آسمان تفاوت داشتند؛ این چه تاثیری بر رویکردشان نسبت به اعتراضات مردم ایران داشت؟

در اواسط ماه ژوئن ۲۰۰۹، کاخ سفید مشغول بزرگداشت یک رویداد بزرگ بود: افتتاح استودیو جاز توسط میشل اوباما، بانوی اول آمریکا. بسیاری از بزرگان جاز در عمارت شرقی کاخ سفید گرد آمده بودند و تصاویر آن روز تاریخی که شامل صحبت‌های آقای رئیس ‌جمهوری، باراک اوباما، هم می‌شد، در رسانه‌های اجتماعی مختلف پخش می‌شدند؛ از جمله در رسانه نوپایی به نام «توییتر.»

در همین روزها اما این رسانه نوپا که با یک پرنده کوچک آبی شناخته می‌شد، مورد استفاده جنبشی بود که می‌خواست از طریق آن صدایش را به گوش جهانیان برساند:‌ جنبش آزادی‌خواهانه مردم ایران که در پی مطرح شدن احتمال تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸، با شعار «رای من کو» شروع شد و به سرعت به شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه‌ای» رسید.

بسیاری از مخاطبان آمریکایی در رسانه‌هایی مثل فیس‌بوک و توییتر، زیر تصاویر استودیوی جدید جازِ کاخ سفید اعتراض می‌کردند که چرا رئیس‌ جمهوری جوان آمریکا که با شعار «تغییر» به قدرت رسیده است، در مورد اعتراضات مردم ایران ساکت است؟ در خود ایران نیز مردم با شعار «اوباما، اوباما، با اونایی یا با ما» کوشیدند قوی‌ترین سیاستمدار جهان را خطاب قرار دهند.

اعتراضات در ایران چالشی جدی برای اوباما به وجود آورده بود. او از یک سو با شعارهای مترقی سر کار آمده بود و تبعا می‌بایست کنار معترضانِ آزادی‌خواه قرار گیرد، و از سوی دیگر، گفته بود می‌خواهد به سیاست‌های جورج دبلیو بوش که ایران را در «محور شرارت» قرار داده بود، پایان دهد و با ایران برای توقف ساختن بمب هسته‌ای توسط آن، مذاکره کند. نتیجه آن بود که واشنگتن سرکوب معترضان را محکوم کرد، اما کوشید تا بین معترضان و حکومت، خود را بی‌طرف نشان دهد.

در خرداد ۱۳۸۸، اوباما که در کاخ سفید با لی میونگ باک، همتای خود از کره جنوبی‌، دیدار می‌کرد، گفت: «با توجه به تاریخ روابط ایران و آمریکا مفید نیست که ما جوری رفتار کنیم که انگار داریم دخالت می‌کنیم.» رابرت گیبز، سخنگوی کاخ سفید، همان روزها گفت: «این بحثی است درون ایران و مربوط به ایرانی‌ها.»

جان مک‌کین، سناتور جمهوری‌خواهی که کمتر از یک سال پیش از آن در انتخابات ریاست‌جمهوری از اوباما شکست خورده بود، اوباما را به چالش کشید و گفت: «او باید اعلام کند که این انتخابات مضحکه‌ای فاسد و معیوب بوده و حقوق مردم ایران از آن‌ها دریغ شده است.» اوباما اما در گفت‌وگویی تلویزیونی گفت: «باید به یاد داشته باشیم که گرچه جوششی شگرف در ایران در حال وقوع است، تفاوت بین احمدی‌نژاد و موسوی از نظر سیاست‌هایشان شاید آن قدری هم نباشد که گفته می‌شود. به هر حال ما با حکومتی در ایران طرفیم که خصومت تاریخی نسبت به آمریکا داشته، در منطقه مشکل ایجاد کرده، و دنبال تسیلحات هسته‌ای است.»

جو بایدن، معاون وقت رئیس ‌جمهوری، نیز در گفت‌وگو با شبکه «ان بی سی» گفت: «به نظر می‌رسد دارند آزادی بیان را سرکوب می‌کنند و مردم را سرکوب می‌کنند.» اما آقای بایدن هم تایید داشت که سیاست آمریکا عوض نمی‌شود: «ما تصمیم گرفته‌ایم مذاکره کنیم. منافع‌مان قبل از انتخابات همان است که بعد از انتخابات بود. ما می‌خواهیم دست از تعقیب سلاح هسته‌ای بردارند و در ضمن دست از حمایت از تروریسم بردارند.»

بایدنِ خودمانی و ایرلند‌ی‌تبار، مطابق معمول ساده‌تر و روشن‌تر از رئیسِ روشنفکر و نویسنده‌اش سخن می‌گفت. سیاست آمریکا به زبان ساده این بود که مهم نیست ایران چقدر دموکراتیک است و چقدر در انتخابات تقلب می‌کند یا نه. ظاهرا جمهوری اسلامی‌ای که سلاح هسته‌ای نداشته باشد و سیاست خارجی‌اش را کمی تغییر دهد، برای اوباما قابل قبول می‌بود.

با تشدید سرکوب مردم و کشتار معترضان، کاخ سفید بر اظهارات خود افزود. طبق گزارش‌ها، مقامات وزارت خارجه آمریکا در ضمن محرمانه از توییتر خواستند مطمئن باشد که دسترسی مردم ایران به آن قطع نمی‌شود (توییتر قرار بود روز ۱۶ ژوئن ۹۰ دقیقه تعطیلی روتین داشته باشد که به خواست کاخ سفید جلو آن گرفته شد.)‌

وقتی وزرای خارجه گروه هشت (که در آن روزها شامل روسیه هم می‌شد) پس از نشست خود در رم با صدور بیانیه‌ای، خشونت «مشمئزکننده» پساانتخاباتی در ایران را محکوم کردند، آقای اوباما هم در واشنگتن در نشست خبری مشترک با آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، محکم‌تر سخن گفت. اما اصل سیاست آمریکا تغییری نکرد.

«الاکلنگ سیاسی» در آمریکا اما چنان بود که پس از هشت سالِ اوباما، این‌بار نیز سیاستمداری با ۱۸۰ درجه تفاوت سر کار آمد: دونالد ترامپ، رئیس‌ جمهوری‌ای جمهوری‌خواه، که تا چند ماه پیش از انتخابات تصور پیروزی‌اش به مخیله هیچ کس خطور نمی‌کرد.

طرفه آن‌که ترامپ حتی در حرف هم خود را طرفدار دموکراسی نمی‌دانست و با رهبران اقتدارگرا، از کره شمالی تا ترکیه، روابط نزدیک داشت. اما وقتی ۱۰ سال پس از اعتراضات ۸۸، شاهد درگرفتن اعتراضات سراسری مردم ایران در آبان ماه ۱۳۹۸ بودیم، کاخ سفیدِ ترامپ با صدایی بسیار محکم‌تر از جنبش مردمی حمایت کرد، و مسئولان سرکوب‌ها را تحریم کرد. ترامپ حتی به زبان فارسی در حمایت از مردم معترض توییت کرد و گفت کنار آن‌ها است. ترامپ هنگام شرکت در نشست ناتو در لندن، گفت: « همین الان که ما داریم صحبت می‌کنیم، ایران دارد شاید هزاران نفر را می‌کشد و همین است که اینترنت را قطع کرده‌اند تا مردم نبینند که چه اتفاقی دارد می‌افتد.»

وقتی خبرگزاری رویترز شمار کشته‌شدگان را ۱۵۰۰ نفر اعلام کرد، آن رقم توسط عالی‌ترین مقامات آمریکا تکرار شد؛ از جمله از سوی مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا، که در توییتر نوشت:‌ «مردم ایران حق دارند سوگوار ۱۵۰۰ قربانی کشته‌شده توسط خامنه‌ای در زمان اعتراضات ایران باشند.»

حمایت از اعتراضات ایران و محکوم کردن سرکوب وحشیانه مردم به دست جمهوری اسلامی، البته در واشنگتن مورد اختلاف نبود. از طرفداران دست راستی ترامپ گرفته تا نانسی پلوسیِ دموکرات و  کسانی چون سناتور برنی سندرز، چپ‌گراترین چهره‌های قوه مقننه آمریکا، جملگی از معترضان آبان‌ماه در ایران حمایت کردند و نظام جمهوری اسلامی ایران را محکوم کردند.

همین بود که در ایران نیز بسیاری از ترامپ حمایت کردند و در جریان انتخابات ۲۰۲۰ آرزوی انتخاب مجدد او را داشتند. فائزه هاشمیِ بیباک، در گفت‌وگویی اظهار داشت (نقل به مضمون) که اگر خودش آمریکایی بود به ترامپ رای نمی‌داد، اما می‌داند که خیلی از مردم خواهان انتخاب ترامپ بوده‌اند، چون حکومت جمهوری اسلامی فقط زبان فشار را می‌فهمد.

اما اگر از زاویه مردم ایران نگاه کنیم، نکته غم‌انگیز این‌جا بود که خواست‌های دموکراسی‌خواهانه مردم همچنان جایگاهی در سیاست‌های واشنگتن نداشتند. آری، از اوباما تا ترامپ، سیاست ایرانِ آمریکا از زمین تا آسمان تفاوت کرده بود. اوباما توافق هسته‌ای را امضا کرده بود، و ترامپ از آن خروج کرد. اوباما در پیغام‌های نوروزی خود «مردم و رهبران جمهوری اسلامی ایران» را خطاب قرار می‌داد، و ترامپ با زبان تند نسبت به مسئولان حکومتی ایران سخن می‌گفت. جان کری کنار دریاچه ژنو با جواد ظریف قدم می‌زد، و پمپئو اما در توییتر به او حمله می‌کرد و دولت ترامپ حتی شخص ظریف را تحریم کرد. اما ترامپ همچنان تاکید داشت که سیاست دولتش تغییر حکومت در ایران نیست و بارها به رهبران جمهوری اسلامی ایران گفت که حاضر است بی‌هیچ‌ شرطی با آن‌ها گفت‌وگو کند.

ترامپ بارها تاکید کرد که ایران می‌تواند «با همین رهبران» به موفقیت برسد، تنها به این شرط که با آمریکا کنار بیاید. ۱۲ شرطی که پمپئو در ماه مه ۲۰۱۸ برای ایران اعلام کرد، همه مربوط به سیاست‌های هسته‌ای و تسلیحاتی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران می‌شدند، مگر یک مورد، که آن هم آزادی شهروندان آمریکا و کشورهای متحد آمریکا بود. خبری از مسئله حقوق بشر درون ایران و یا موضوع دموکراسی نبود. اگر ترامپ مجددا انتخاب شده بود، بعید نبود که جمهوری اسلامی ایران تحت «فشار حداکثری» واشنگتن باز «جام زهر» بنوشد و برخی سیاست‌های منطقه‌ای خود را تغییر دهد تا بقای خود را تضمین کند. حالا که ترامپ از بایدن شکست خورده است و دموکرات‌ها به کاخ سفید باز گشته‌اند، دوباره دوره مذاکره و شانس احیای برجام است. چیزی که اما باز هم عوض نشده و پابرجا است، همان واقعیت قدیمی است:‌ برای آمریکا نه زندگی مردم ایران، که اقدامات جمهوری اسلامی ایران خارج از مرزهایش (یا آن‌ها که بر خارج از مرزها اثر می‌گذارند) اهمیت دارد.

جمهوری اسلامی بیش از ۴۲ سال است که سرپا مانده است؛ بیش از چهار دهه سرکوب و کشتار و سلب حقوق بنیادین مردم. در این دوران آمریکا چهار رئیس‌ جمهوری جمهوری‌خواه (ریگان، بوش‌های پدر و پسر، ترامپ)‌ به خود دیده است و سه رئیس‌ جمهوری دموکرات (کلینتون، اوباما، بایدن)‌. رابطه ایران و آمریکا فراز و نشیب‌های متعددی داشته است و سیاست‌های واشنگتن نیز تغییرات بسیاری. مردم ایران در آبان‌ماه نشان دادند که سیاست آمریکاستیزی نظام جمهوری اسلامی را نمی‌پذیرند و بعد از چند ده سال، تبلیغات آن‌را باور نکرده‌اند و می‌دانند که «دشمن ما همین‌جا است، دروغ می‌گن آمریکا است.» اما منادیان تغییر در کشورمان هنوز اغلب چشم‌انتظار تغییر ساکن کاخ سفید و سیاست‌های آمریکا هستند.

البته که تغییر سیاست‌ها در آمریکا بر همه جهان و از جمله خاورمیانه و ایران تاثیرات بسیار می‌گذارد. واقعیت مسلم و مبرهن اما این است که قدرتمندان واشنگتن، چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه، از زاویه منافع ملی خود و مسایل سیاسی آن کشور به ایران می‌نگرند و نه آٰرمان‌‌های جهان‌شمولی همچون دموکراسی و یا خواست‌های مردم ایران. حتی در مواردی هم که آن منافع ایجاب کرده است که واشنگتن با صدای بلند از جنبش‌های اعتراضی حمایت کند، لزوما به کمک‌های عملی منجر نشده است. یادآور تلخ این واقعیت، انقلاب ۱۹۵۶ در مجارستان است؛ انقلابی ملی که موفق شد حکام استالینیست را کنار بزند و یک دولت چپ‌گرای مستقل و دموکراتیک سرکار آورد که قول انتخابات آزاد داد و از پیمان ورشو خارج شد. انقلاب مردم مجارستان اما ظرف چند روز با دخالت نظامی تانک‌های اتحاد شوروی به خون کشیده شد و دولت وقت دوایت آیزنهاور جز نظاره و محکوم کردن، کاری نکرد. تازه آن وضعیت در زمان جنگ سرد بود که واشنگتن داعیه مقابله با شوروی را داشت.

نگاهی به ۴۲ سال مواضع بالا و پایین واشنگتن نسبت به جمهوری اسلامی ایران نشان می‌دهد که جنبش دموکراسی‌خواهانه مردم ایران باید سیاست مستقل خود را داشته باشد و به تغییرات سیاست در آمریکا دل نبندد. بیش از ده سال است که تمام روسای جمهوری آمریکا (اوباما، ترامپ و بایدن) یک وجه مشترک داشته‌اند:کاهش تمرکز سیاست خارجه آن کشور بر خاورمیانه و توجه بیشتر به رقبای بزرگ‌تر جهانی همچون چین. مخالفان نظام جمهوری اسلامی در ایران باید سیاست مستقل خود را که مبتنی بر منافع ملی و خواست تضعیف و کنار زدن آن نظام باشد، تنظیم کنند و با انجام دیپلماسی مستقل، از همین زاویه با دولت‌های جهان مذاکره کنند؛ دیپلماسی‌ای که بتواند بازتاب مبارزاتی مثل اعتراضات دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *