همهچیز درباره قتلعام افسران گارد جاویدان و هوانیروز ارتش شاهنشاهی ایران در لویزان در روز ۲۰ آذر ۱۳۵۷
۴۳ سال پیش در چنین روزی برابر با ۲۰ آذر ۱۳۵۷، گروهبان سوم توپخانه، اسماعیل سلامتبخش (رئیس سربازخانه گردان ضدهوایی) و سرباز او ناصرالدین امیدی عابد بابانظری، پس از مسلح شدن به مسلسل هجومی ژ-۳ و تیربار هجومی و سنگین ام ژ-۳ (MG-3) در ساعت ۱۳:۲۰ به سالن سلفسرویس پادگان لویزان وارد شدند و پس از سر دادن فریاد اللهاکبر، افسران و درجهداران تیپ گارد جاویدان و هوانیروز (هواپیمایی نیروی زمینی) را که در حال صرف غذا بودند، به رگبار بستند.
در این حمله تروریستی دستکم ۱۲ نفر شامل سه نفر افسر گارد شاهنشاهی، یک افسر هوانیروز (خلبان هلیکوپتر) و سه درجهدار در دم کشته و ۵۰ تا ۵۵ نفر هم مجروح شدند که شماری از آنها به علت شدت جراحات جان خود را از دست دادند و تلفات نهایی به ۲۷ نفر رسید. دقایقی بعد، سرهنگ مصطفی عشقیپور، از افسران ارشد گارد جاویدان موفق شد ناصرالدین امیدی عابد بابانظری را بکشد. اسماعیل سلامتبخش، تروریست دیگر، درون سالن ناهارخوری کشته شد.
این نخستین عملیات تروریستی هواداران اسلامگرای روحالله خمینی، رهبر انقلاب یا شورش ۱۳۵۷ بود که افراد شرکتکننده در آن با علم به آنکه کشته خواهند شد، آن را اجرا کردند. وصیتنامه اسماعیل سلامتبخش تایید میکند که این عملیات در حقیقت نخستین حمله انتحاری انقلابیون علیه ارتش شاهنشاهی ایران بوده است.
سپهبد عبدالعلی بدره ای که در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ترور شد و یک روز بعد درگذشت – Imperial Iranian Army
اگرچه این هواداران روحالله خمینی در حمله تروریستی روز ۲۰ آذر نتوانستند شمار زیادی از افسران ارتش شاهنشاهی را بکشند، این حمله سرآغازی برای اقدامهای خرابکارانه تعدادی دیگر از سربازان، همافران، درجهداران بود که به قتل دهها تن از افسران و فرماندهان نیروهای سهگانه ارتش شاهنشاهی ایران پیش و پس از انقلاب منجر شد. از میان قربانیان این حملات تروریستی میتوان به سپهبد عبدالعلی بدرهای لرستانی، فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی در تهران، و سرلشکر بقراط جعفریان، فرمانده لشکر ۹۲ زرهی در اهواز، اشاره کرد که در دو واقعه جداگانه در روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ ترور شدند.
در این گزارش به عوامل موثر در ایجاد موج افراطگرایی در میان افسران رده پایین، درجهداران و همافران مذهبی در نیروهای سهگانه ارتش شاهنشاهی میپردازیم و جزئیات واقعه لویزان را از نگاه شاهدان شرح میدهیم.
افسرانی که درجهداران و سربازان را برای عملیات تروریستی رادیکالیزه میکردند
در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، نه تنها اسلامگرایان حامی روحالله خمینی بلکه گروههای چپگرا چون چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق هم توانستند شماری از همافران و درجهداران جزء را جذب کنند؛ افرادی که در اقدامهای خرابکارانه پیش و پس از انقلاب در این نیروها نقش مهمی ایفا کردند و در پیشبرد انقلاب یا شورش اسلامی ۱۳۵۷ نقش بسزایی داشتند.
تعداد افسران هوادار روحالله خمینی در هر یک از نیروهای سهگانه ارتش شاهنشاهی از انگشتان یک دست کمتر بود؛ با وجود این، همانها در جذب درجهداران و همافران در یگانها و پادگانهای خدمتی خودنقش مهمی ایفا کردند. این افسران که عمدتا از سال ۱۳۵۶ به تشکیلات انقلابی پیوسته بودند، اعلامیهها و نوارهای سخنان روحالله خمینی را پخش میکردند. این اعلامیهها و نوارهای صوتی در رادیکالیزه کردن درجهداران و حتی سربازان فاقد تحصیلات بالا که گاه از خانوادههای مذهبی میآمدند، بسیار موثر بودند.
یوسف کلاهدوز – افسر گردان ۲۰۰ تانک گارد جاویدان پیش از انقلاب در رادیکالیزه کردن افسران جزء نقش داشت اما خود به مخالفان کشتار لویزان تبدیل شد. Imperial Iranian Army
از میان افسرانی که در نیمه دوم سال ۱۳۵۶، مخفیانه برای روحالله خمینی در یگان خدمتی خود در نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی تبلیغات میکردند، میتوان به صیاد شیرازی، یوسف کلاهدوز، سید موسی نامجو و حسن اقاربپرست اشاره کرد که پس از انقلاب هر یک به سمتهای مهمی رسیدند.
صیاد شیرازی از اعضای گروه افراطی حجتیه بود؛ در حالی که اقاربپرست و کلاهدوز سابقه عضویت در گروههای اسلامگرای افراطی نداشتند و تنها به واسطه مذهبی بودن از طریق افسری به نام موسی نامجو به هواداری از روحالله خمینی دعوت شدند. موسی نامجو که پس از انقلاب علیرغم فقدان سواد و تجربه کافی به سمت وزارت دفاع رسید، در دوران انقلاب، وظیفه تهیه اعلامیههای روحالله خمینی را به عهده داشت. او این اعلامیهها را در اختیار کلاهدوز و اقاربپرست قرار میداد تا علاوه بر پخش کردن در سطح شهر، در خانههای سازمانی و یگانهای خدمتی خود نیز توزیع کنند. آنها با کمک این اعلامیهها و سپس نوارهای صوتی روحالله خمینی، توانستند شماری از سربازان و درجهداران و سپس همافران را به تشکیلات خود جذب کنند.
با وجود آنکه یوسف کلاهدوز از طریق پخش اعلامیههای روحالله خمینی در رادیکالیزه کردن درجهداران و سربازان بهطور غیرمستقیم نقش داشت، به گفته امیر مصطفی توتیایی، از افسران هوادار خمینی در گارد جاویدان، یکی از مخالفان حمله تروریستی روز ۲۰ آذر ۱۳۵۷ در سلفسرویس پادگان لویزان بود اما این مخالفت بهطور علنی ابراز نشد و با پیروزی انقلاب یا شورش، او و افسران رده پایینی چون او به پستهای مهم رسیدند. سهم کلاهدوز فرماندهی سپاه پاسداران در دولت باهنر بود.
تفکرات افراطی ترتیبدهندگان کشتار لویزان
در کشتار لویزان، دستکم سه نفر دخیل بودند که از این میان دو نفر مستقیم و یک نفر که پس از واقعه بازداشت شد، غیرمستقیم در این اقدام نقش داشتند. وصیتنامه ترتیبدهندگان حمله تروریستی به سلفسرویس پادگان تیپ لشکر جاویدان نشاندهنده تفکرات افراطی آنها است:
وصیتنامه ناصرالدین امیدی عابد بابانظری
«پدر جان! من جان خودم را در راه اسلام و قرآن دادم. بیشتر از این نتوانستم خودم را کنترل کنم، ما چند نفر قصدمان کشتن چند نفر از افسر [ان] گارد است، ما پیروز میشویم ولی ممکن است کشته شویم. ولی خواهش میکنم ناراحت نباشید چون باید خیلی خوشحال باشید پسرتان در این راه کشته شده، البته این نامه را وقت نداشتم بنویسم. اصل مطلب را به هادی گفتهام بازجویی میکنید. باری پدر جان! اول [از] خودتان [حلالیت میطلبم] و بعد [از] مادرم و خویشان یکبهیک حلالی بنده را [بطلبید.]
من در روز عاشورا بعدازظهر ساعت یک جنگ میکنم. دیگر عرضی ندارم. فقط از ما راضی باشید و ما را حلال کنید. ناصرالدین امیدی عابد بابانظری ساعت ۱۳ ـ ۲۰ آذر ۱۳۵۷»
وصیتنامه اسماعیل سلامتبخش
«بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر پدر و مادرم و خواهرم و برادرم و همسرم و بچه عزیزم، همگی را به خدای قادر و توانا میسپارم. انشاالله هرچه زودتر به یاری خداوند متعال من به درجه شهادت واقعی میرسم و روحم به روح ۷۲ تن اصحاب امام حسین میپیوندد. از نظر روزی هیچکدامتان نگران نباشید؛ چون خداوند فرموده که من روزی را به بندهام از جایی میرسانم که خودش نداند. سکینه جان مواظب بچهام باش و آن چیزی را که ازت خواسته بودم، باید بچهام به آن مقام برسد انشاالله… سکینه جان من از اینکه گریه جلوی چشمم را گرفته نمیتوانم نامه بنویسم چون طاقت نوشتن را ندارم. ولی این یک وظیفه بزرگ هر انسانی است برای حفظ دین و آیین و قرآن باید قیام کند، جان بدهد تا دینش را از دست اجانب نجات دهد. دیگر عرض قابلی ندارم. اسماعیل سلامتبخش -۱۹ آذر۱۳۵۷»
نقش عملیات روانی رسانههای داخلی و خارجی در رادیکالیزه کردن سربازان، درجهداران و همافران
از ابتدای سال ۱۳۵۷، سازمان آزادی بخش فلسطین (گروه تروریستی) به رهبری یاسر عرفات روند واگذاری تسلیحات به نیروهای مخالف حکومت شاهنشاهی پهلوی اعم از هواداران روحالله خمینی و همچنین گروههای چپگرا چون مجاهدین خلق را آغاز کرد. آنها در لیبی و لبنان نبردهای چریکی آموزش میدادند. تسلیحات از طریق عراق به ایران منتقل و در جریان درگیریهای خیابانی با نیروهای امنیتی ایران استفاده میشد.
در جریان واقعه ۱۷ شهریور۱۳۵۷، گروهی از مردم جنوب تهران به دعوت یک روحانی هوادار روحالله خمینی به نام یحیی نوری، با وجود اعلام حکومت نظامی ارتش شاهنشاهی ایران در میدان ژاله تهران تجمع کردند و به قصد داشتند به منظور قطع برق شهر به کارخانه برق تهران وارد شوند. آنها به سمت نیروهای نظامی حفاظت کننده نزدیک شدند. در این میان، شماری از هواداران روحالله خمینی که به سلاح مجهز بودند، برای متفرق کردن سربازان ارتش به سمت آنها تیراندازی کردند؛ امری که در نهایت به صدور دستور آتش از سوی فرمانده یگان حفاظت کارخانه برق و کشته شدن ۶۵ نفر از تظاهراتکنندگان از جمله افراد مسلح منجر شد.
واقعه ۱۷ شهریور به دستاویزی مهمی برای عملیات روانی رسانههای خارجی تبدیل شد و به این طریق به شمار مخالفان حکومت شاهنشاهی ایران چه در میان مردم جامعه و چه در میان درجهداران و سربازان نیروهای سهگانه ارتش شاهنشاهی افزودند.
خاطره یکی از خلبانان حاضر در سلفسرویس در روز حمله تروریستی لویزان
به دنبال افزایش ناامنیها در شهر تهران و احتمال حملات تروریستی هواداران مسلح روحالله خمینی و دیگر سازمانها و گروههای دخیل در انقلاب اسلامی، پایگاه چهارم پشتیبانی هوانیروز ارتش مستقر در اصفهان مامور شد تا دستکم دو تیم آتش متشکل از هلیکوپترهای شناسایی آگوستا بل۲۰۶، هلیکوپترهای هجومی بل۲۱۴آ و هلیکوپترهای تک بل اِیاِچ-۱جِ کبرا را به پایگاه هوانیروز قلعه مرغی در جنوب تهران اعزام کند. در صورت حمله انقلابیون به پادگانهای ارتش، اماکن مهم دولتی و همچنین کاخهای نیاوران و سعدآباد، این هلیکوپترها وظیفه تامین آتش پشتیبانی هوایی از نیروهای تیپ گارد جاویدان و لشکر یکم نیروی زمینی ارتش برای مقابله با افراد مسلح را به عهده داشتند.
از آنجا که امکان خرابکاری همافران وابسته به سازمان مجاهدین خلق و یا طرفدار روحالله خمینی در هلیکوپترهای فرودگاه قلعه مرغی در روز عاشورا برابر با ۲۰ آذر ۱۳۵۷ وجود داشت و همچنین از آنجا که احتمال داشت انقلابیون در این روز به کاخ سعدآباد حمله کنند، شماری از هلیکوپترها به پادگان تیپ یکم گارد جاویدان در سلطنتآباد اعزام شدند. خدمه این هلیکوپترها به همراه شماری از افسران گارد در ساعت ۱۳ برای صرف ناهار به سلفسرویس رفتند که اندکی بعد، اسماعیل سلامتبخش و ناصرالدین امیدی عابد بابانظری به سالن وارد شدند و به آنها تیراندازی کردند.
یکی از خلبانان کبرا و فرماندهان سابق گردان تک پایگاه هوانیروز اصفهان که خود شاهد این واقعه بود، خاطره تلخ خود را با نگارنده به اشتراک گذاشت: «همه مشغول ناهار خوردن بودیم که ناگهان دیدم یک سرباز از در جلوی سالن (سلفسرویس افسران) وارد شد. فریاد زد اللهاکبر، خمینی رهبر. با تیربار امژ-۳ به سمت ما تیراندازی کرد. نوار فشنگهایش را دور سینه و شکمش کشیده بود. من سریع از پشت با صندلی به زمین افتادم و آسیبی ندیدم اما دو نفر از خلبانان که دو طرف من نشسته بودند، گلوله خوردند. چهره یکی از آنها را هرگز فراموش نمیکنم. زیر میز افتاده بود و خون بالا میآورد.
اسلحهاش گیر کرد یا گلولهاش تمام شد، نمیدانم. اما سریع به همراه چند تن دیگر از افسران به بیرون از سلفسرویس فرار کردیم. او گلولهها را گذاشت و دوباره تیراندازی را شروع کرد. به دنبال ما بیرون سلفسرویس آمد. آن چیزی که در زمان آموزش آموخته بودم، دویدن به شکل زیگزاگ بود تا از گزند گلولههایی که به سمتم شلیک میشدد بگریزم. همین کار را کردم و نجات یافتم.
بعدازظهر آن روز، پس از آنکه سلامتبخش و امیدی نظری را کشتند، ما افسران هرکدام یک سلاح برداشتیم و یک گلوله به هرکدامشان شلیک کردیم. عصبانی بودیم. آنقدر به اینها شلیک کردیم که سرهایشان متلاشی شده بود. بعد از انقلاب، آمدند عکسهای اینها را بزرگ در خانههای سازمانی لویزان روی دیوار نقاشی کردند؛ عکس کسانی که همکاران ما را ترور کردند. هر دفعه به ستاد هوانیروز در لویزان میرفتیم، عکس اینها را میدیدم و لعنت میفرستادم. این مسئله واقعا ما و خانوادههای ما را آزار میداد.»
خاطره سرهنگ مرتضی عشقی پور، فردی که سلامتبخش و امیدی عابد بابانظری را از پا درآورد
سرهنگ مرتضی عشقی پور، قهرمان تیراندازی مسابقات پیمان سنتو و از افسران ارشد گارد جاویدان که در بهمن ۱۳۵۷ وظیفه محافظت از کاخ نیاوران را بر عهده داشت، پس از حمله تروریستی به سالن سلفسرویس پادگان لویزان با استفاده از مسلسل هجومی ژ-۳ ناصرالدین امیدی بابانظری را از پا درمیآورد. او در مصاحبهای با تلویزیون ایران فردا در آذر ۱۳۹۵ در این باره گفت: «این حرکت، اونم در گارد جاویدان یک تکون دیگهای داد همه رو و واقعا همه رو به تحیر انداخته بود. به هر حال این دو نفر آمدند و در حالی که افسران باقیمانده گارد جاویدان ناهار میخورند، چون همه کادر حفاظت از شمال تهران، جاده میرداماد به بالا بودند، حفاظت میکردند. ولی خوب تعدادی از عوامل ستادی هنوز در اونجا (پادگان لویزان) بودند. عدهای به ناهارخوری رفته بودند. در اون موقع هم واحدهای هوانیروز چندین هلیکوپتر از فرودگاه {قلعه مرغی} به میدان سلطنتآباد منتقل کرده بودند برای حفاظت بیشتر که دست کسی نیفته. یکی از سربازان از طرف ناهارخوری افسران میاومد، اون یکی درجهداره هم وارد ناهارخوری درجهداران میشه و همه را به رگبار گلوله میبندند.
البته من به هر حال موقعیتی بود که در اتاق تامین تهران داشتم، پیگیری میکردم این مسائل را برای راهپیمایی؛ صدای تیراندازی و هوار اومد بالا و من فهمیدم که وضعیت غیرعادی است. بههرحال دیدم سروصدا میآید. اسلحه نداشتم. فقط یک نوغان داشتم (سلاح پنجتیر کمری) برای محافظت از خودم. میدانستم آجودان سرلشکر نشاط (فرمانده تیپ گارد جاویدان) ستوان شهبازخانی بود اون موقع. میدانستم که اون یکی تفنگ ژ-۳ داره به دلایلی که پیشنهاد کرده بودم خودم. بعد رفتم تو اتاق که از اون اسلحش رو بگیرم که با اسلحه بتونم مقاومت بکنم که اون میترسید به من اسلحه رو بده. نوغان رو انداختم جلوش و گفتم اسلحه رو به من بده. داد. بعد گفتم یک خشاب اضافهاش رو هم بده.
من از پنجره اتاق تامین تهران پایین دیدم داره تیراندازی میکنه. این از ناهارخوری اومده بیرون، تعدادی رو کشته، ۱۲ نفر رو و حدود ۵۰ تا ۵۵نفر رو هم زخمی کرده بود. من به هر صورت با این یک تقاطع آتش پیدا کردم. من از تجربه خودم در تیراندازی متقابل استفاده کردم. به هر حال اونو ترتیبشو دادم و ممانعت کردم از کشتن بقیه. چون میخواست دو مرتبه از طریق در ستاد بیاد وارد بشه که افسران ستاد رو هم بکشه. یک یادداشت از خودش باقی گذاشته بود نوشته بود به پدرش من دارم میرم توی ناهارخوری افسرا و افسران رو بکشم و به این ترتیب به بهشت برم. به هر صورت ما یه مقدار سریعتر به بهشت فرستادیمش. من خودم زخمی شدم. ما مجروحان را به بیمارستان شاهنشاهی در سلطنت آباد فرستادند. علیاحضرت شهبانو که شنیده بودند و خیلی ناراحت بودند به همراه تیمسار سرتیپ زرین خامه فرمانده من آمدند ملاقات ما.»
اسطورهسازی جمهوری اسلامی از سلامت بخش و امیدی عابد بابانظری
همانطور که در بالا ذکر شد، رژیم جمهوری اسلامی و اداره تبلیغات جنگ که بعدا به سازمان عقیدتی و سیاسی ارتش تبدیل شد، برای اسطورهسازی از اسماعیل سلامتبخش و ناصرالدین امیدی نظری تبلیغات گستردهای کرد. تصاویر آنها روی خانههای سازمانی و همچنین دیوار ستاد فرماندهی هوانیروز و ستاد فرماندهی نیروی زمینی ارتش نقاشی شد. از خانوادههای آنها در مراسم رسمی تجلیل به عمل آمد، مزایایی به اعضای خانوادههایشان از جمله برادرانشان اعطا شد وخیابانها و مدارسی نیز در شهرهای محل تولدشان از جمله ارومیه به یاد آنها نامگذاری شد.
یکی از خلبانان بازنشسته هوانیروز درباره عصبانیت یونس دادبین فرمانده این نیرو (۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶) از تجلیل از خانوادههای قاتلان از جمله اسماعیل سلامتبخش به نگارنده گفت: «درود بر شرف تیمسار دادبین (فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش) که بعد از مانور ولایت (خرداد ۱۳۷۵)، در جلسه فرماندهان و مدعوین که قرار بود از خانواده این قاتل (سلامتبخش) تجلیل شود، با رشادت از کشتهشدگان پادگان لویزان با عنوان «شهید» یاد کرد که با اعتراض تند رئیس عقیدتی و سیاسی مواجه شد. ایشان چند سال پس از آن سخنرانی در حادثهای مشکوک (توسط عوامل سپاه) از کوه پرت شد و اکنون در بستر و خانهنشین است.»
یکی از افسران گارد جاویدان که شاهد جنایت لویزان بود در این باره گفت: «عجب سرنوشت شومی به قرعه رفت به کام پرچمپرستان. ای کاش نمیریم و صبحگاهی باشد و نعره پیشفنگی از سینه امیر میدانی برآید که سقف بشکافد لویزانها را و ایران را. ای کاش نمیریم و بشنویم پژواک خرج توپها را که بیهیچ چشمداشتی زهره برکنند از دل دشمنان آبوخاک و پرچم و سربازان وطن من و ما و جمشید و نادر. ای کاش نمیریم و بانگ رسای آن امیر میدان را بشنویم که نعره کشد نام ۲۷ افسر و ۴۱ درجهدار و چهار سرباز کشته شده در راه خدمت به شاه و ملت را.
سرلشکر محمد امین بیگلری به همراه سپهبد بدره ای فرمانده نیروی زمینی ارتش در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ترور شد – Imperial Iranian Army
سرتیپ حسین صدری، سرهنگ نجمآبادی، سرهنگ علی عسگری، فرمانده ۲۰۰ تانک گارد جاویدان، سرهنگ بیرجندی، سرهنگ صناعیفرد، فرمانده گردان تانک که افراد شهید از همین گرداناند، سرگرد میرهادی، ستوان یکم کلااحمدی، سرگرد مرجانی، معاونت دژبانی پادگان لویزان، سرهنگ محمدعلی شاهسوند، معاون تیپ، که زخمی شد.
آری… ایران و ارتش ایران همیشه ماندنی است و نامدارانش همیشه نورگستر راه ملت ایران در شامگاهان سیاه و تاریک خواهند بود.»
ایندیپندنت فارسی