سرنوشت مستضعفین ماحصل سیاستهایی است که تا حد زیادی برگرفته و اسلامیزه شده سیاستهاییاند که کمونیستها در ایران تجویز میکردند
دوستی برایم ویدیویی میفرستد. گفتگویی است میان مهدی خان بابا تهرانی و علی لیمونادی. خان بابا از چهرههای شناختهشده جریان مارکسیستی ایران است که عمر را در تکاپو و توطئه برای سرنگون کردن رژیم شاه صرف کرد. در این گفتگو خان بابا تاکید میکند دلیل انقلاب ۵۷ فقر نبود ومردم ایران در اعتراض به فلاکت اقتصادی به خیابان نیامدند. سپس توضیح میدهد که شغل چندان زیاد بود که کارفرمایان مجبور بودند از خارج کشور نیروی کار متخصص و غیرمتخصص وارد کنند و حقوق کارمندان و کارگران چنان بود که آنان که کار میکردند از زندگی خوبی برخوردار بودند.
خان بابا درست میگوید. ایران پهلوی در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه با هدایت تکنوکراتها و اقتصاددانهای برجسته برای سالها شاهد نرخ رشد اقتصادی بالا، تورم تکرقمی و بیکاری پایین بود. چهار دهه بعد، ایران چهار دهه تورم دورقمی – جز سالهایی معدود-، رشد اقتصادی پایین و بیکاری بالا را تجربه کرده است. روزبه کردونی، رئیس موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی، سال گذشته مدعی شد ۲۵ میلیون نفر در ایران زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند. انقلابی که پس از روی کار آمدن؛ «بنیاد مستضعفان» تشکیل داد و قرار بود «مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان» نور چشم رهبرانش باشند با مستضعفان چنان کرده که امروز محرومین بزرگترین تهدید علیه رژیم اسلامیاند.
مستضعفین با خامنهای چنان کردهاند که پس از چهار دهه در دیدار با نیروهای بسیج «مستضعفین» در آذر ۹۸، درست چند هفته بعد از آنکه بسیجیان در خیابانها صدها ایرانی مستضعف را قتل عام کردند، رهبر معظم اسلامگرایان در ایران مجبور شد معنای مستضعفین را تغییر دهد. خامنهای تاکید کرد، «مستضعفین را بد معنا میکنند؛ مستضعفین را به افراد فرودست یا حالا اخیرا -یعنی این چند سال اخیر باب شده- اقشار آسیبپذیر [معنا میکنند]، یعنی آسیبپذیران؛ نه، قرآن مستضعف را این نمیداند.» به گفته خامنهای «مستضعفین یعنی ائمّه و پیشوایان بالقوّه عالَم بشریّت؛ این معنای مستضعفین است: کسانی که وارثان زمین و همه موجودی زمین خواهند بود؛ بسیج مستضعفین این است.» در نظر مقام عظمی آنان که بسیج در خیابان به قتل رساند مستضعف و وارث زمین نبودند. مستضعفین واقعی از نظر خامنهای همان قاتلان ولایی عضو بسیج نشسته بر سفره انقلابند.
سرنوشت مستضعفین، بخش وسیعی از نیروی کار در ایران، در انقلابی که رهبرانش مدعی بودند به دست مستضعفین و برای مستضعفین انجام شده بود ماحصل چهار دهه سیاستهای اقتصادی و خارجی و داخلی فاجعهبار است. وضع اقتصادی کنونی کشور و وضع اسف بار نیروی کار ماحصل تز «اقتصاد مال خر است» و مخالفت با بازار آزاد در اقتصاد، شعار راه قدس از کربلا می گذرد و مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و عناد با ایرانگرایی در سیاست خارجی، و حزب فقط حزبالله رهبر فقط روحالله و دشمنی با لیبرالیسم در سیاست داخلی است. سیاستهایی که تا حد زیادی برگرفته و اسلامیزه شده سیاستهاییاند که کمونیستها در ایران تجویز میکردند. کارگران و کارمندان در ایران چگونه میتوانند از این چاه ویل فقر و فلاکت درآیند؟ با خارج کردن ایران از حلقه کشورهای غیرعادی و اتخاذ سیاستهای اقتصادی-سیاسی معقول. سه دهه تلاش برای اصلاح نظام جمهوری اسلامی نشان داده است که جمهوری اسلامی اصلاحپذیر نیست. شکست سیاست تعدیل رفسنجانی، اصلاحات خاتمی، عدالتمحوری احمدینژاد، و اعتدال روحانی نشان داد، مشکلات اقتصادی کشوردر درون نظام کنونی قابل حل نیستند. از این منظر گام نخست هر گونه بهبود وضع اقتصادی ایران و بهروزی کارمندان و کارگران سرنگونی جمهوری اسلامی است.
سرنگونی جمهوری اسلامی اما تنها شرط لازم بهبود وضع اقتصادی است، نه شرط کافی. دو دیدگاه کلی درباره اینکه چگونه میتوان وضع نیروی کار را بهبود داد وجود دارد. در دو سر طیف، یک دیدگاه بر تولید حداکثری ثروت بدون توزیع آن تاکید دارد و دیدگاه دیگر بر توزیع حداکثری آن. انسان عاقل طبیعتا جایی در میانه این دو خواسته قرار میگیرد. واقعیت اما آن است که تجربه کمونیسم روسی و مائوئیسم چینی و سپس گونههای نوین سوسیاسیسم، مثلا در ونزوئلا، نشان داده است که آدم عاقل در انتخابش باید جایی را بگزیند که تولید ثروت را تسهیل کند. به عبارت دیگر اگر چه نه در منتهی الیه راست محور، اما جایی نزدیک آن. حتی مائوئیستها برای توسعه چین اندیشههای اقتصادی مائو را به زبالهدان تاریخ فرستادند، چرا که حاصل سیاستهای جنونآمیز او قحطی بزرگ و مرگ میلیونها نفر و فقر گسترده بود. جایی که ثروت تولید نشود توزیع حداکثری توزیع فقر است. بهروزی کارگران در ایران در گروی افزایش حجم کیک اقتصاد ایران است: افزایش تولید ناخالص داخلی کشور و درآمد سرانه.
آنچه امروزه کسانی به عنوان مدیریت شورایی توصیه میکنند و به مردم وعده میدهند که به هر حال وضع مردم در کره شمالی و ونزوئلا از ایران بهتر است تنها زمینهساز فاجعه دیگری است. مدیریت شورایی و دیکتاتوری پرولتاریا و اقتصاد خلقی و انقلاب بولیواری طی یک سده اخیر در نقاط مختلف جهان آزموده شده و حاصل همواره فقر شدید اجتماعی، قحطی، تورم، و فلاکت در کنار دیکتاتوریهای خونخواری بوده که جان دهها میلیون نفر را ستاندهاند. بهروزی ایرانیان در یک ایران آزاد و آباد در گروی دوری گزیدن آنان از ارتجاع سرخ و سیاه و خمینی و لنین است.
اما چه باید کرد؟ باید چنان کرد که تمامی کشورهای مرفه و موفق کردهاند. پذیرفتن اقتصاد بازاربنیان، شفافیت اداری و اقتصادی و سیاسی، تضمین امنیت سرمایه، بنیان نهادن ساختار حقوقی حامی مالکیت، مطبوعات آزاد، ارتباط دوستانه با جهان، سرمایهگذاری در زیرساختها، تسهیل فرایند کسب و کار، و تامین ثبات سیاسی و امنیت اجتماعی. ما به هر میزان و سرعتی که به این معیارها نزدیک شویم بیشتر و بهتر به بهروزی اقتصادی نزدیک خواهیم شد. ما پیمودن این مسیر را یک بار در دوران پهلوی آغاز کردیم و به سرعت به نتایج درخشانی رسیدیم. راه حل اکنون نیز بازگرداندن قطار ایران به ریل ترقی و پیشرفت است.
ایران کنونی شانسی دارد که میتواند حداقلی از فرصتها را بدون مصادره وسیع اما قانونی ثروتهای خصوصی، تعریف درست مالیات، فراهم کند اگر بخشی از سهام شرکتهای ملی نفت و گاز که اکنون به اسم ملی بودن کاملا در اختیار دولتاند به تک تک شهروندان واگذار شود. درباره جزئیات چنین طرحی میتوان بسیار سخن گفت و بحث کرد اما اصل سخن این است که ایرانیان میتوانند حداقلی از فرصتها را داشته باشند بدون اینکه سیاستهای بازتوزیع ثروت در شکل مالیاتهای کمرشکن. دخالتهای وسیع دولتی را بر اقتصاد بازار تحمیل کرد.
کارگران ایران اکنون در وضعیتی فلاکتبار زندگی میکنند چرا که ایران چهار دهه پیش گرفتار ارتجاع سرخ و سیاه شد، معجونی سمی از اندیشههای خمینی و لنین، و ایرانیان رفاه را با فقر تاخت زدند. کارگران ایران میتوانند از فقر برهند و در رفاه زندگی کنند اگر ارتجاع سرخ و سیاه را از ایران بزدایند و ایران را دوباره بر ریل ترقی و تمدن قرار دهند.
ایندیپندنت فارسی