فاجعه سینما رکس ناشی از «جهالت» بود و جنایت متروپل ناشی از «فساد»
در همه کشورها «حادثه» اتفاق میافتد. اما وقتی به روند تبدیل میشود، آن هم در جامعه ای که آزادی رسانه و بیان وجود ندارد، دیگر فقط یک حادثه نیست. گفته میشود ساختمان دیگری از همین آقای عبدالباقی قبلا ریزش کرده و الان در فضای عمومی پای پسر شمخانی، محسن رضایی و ولایتی هم وسط کشیده شده است.
حسین عبدالباقی مدیر پروژه است و همه سرمایهها از او نیست. باید دید چه کسانی در سرمایه گذاریهای او سهیم بودهاند و چه کسانی و چرا چشم بر تخلفات او بستهاند. الان او یک صندوقچه اسرار است. او مثل پروژه میانکاله همه مسئولان محلی را خریده (و یا با ارعاب همراه خود کرده) و ساختمانی را با تخلفهای متعدد بالا برده است. از ماهها قبل متخصصان در باره ریزش برج هشدار دادهاند، اما به هیچ جا نرسیده است.
در متروپل، میانکاله و…، ارادههای سیاسی و اقتصادی بر نظرات کارشناسی غلبه دارد. تجربه عبدالباقیها را باید در کنار تجربه مخبرها(واکسن) و محسن رضاییها (کربلای5)، قرار بدهیم تا ببینیم چرا به هیچ تخلفی رسیدگی نمیشود. مدیریت عبدالباقی در یک استان را باید در کنار تجربه مدیریت شهرداری قالیباف و زاکانی و مدیریت کلان آقای خامنهای بگذاریم. مدیریتهای غیر مسئول، غیر پاسخگو و دارای مصونیت آهنین.
آقای خامنهای در دیدار با نمایندگان از کلید واژه «اصلی- فرعی» کردن استفاده کرد (مثل چند سال پیش در دیدار با هنرمندان). او اهداف بزرگ جهادی و مقاومتی دارد و این مشکلات در آن مسیر، فرعی و خُرد و ریز حساب میشوند. اهداف کلان او با اهداف اکثریت ملت که رفاه و آزادی و آبادی است، از اساس فرق میکند. برای آقای خامنهای «توسعه اقتصادی» تزئینی و حاشیه است.
مهندس سحابی میگفت ج.ا یکی از پرهزینهترین حکمرانیهاست چون که… در ایران دیگر حتی «مصلحت نظام» هم حاکم نیست، بلکه مصلحت و دغدغههای شخصی آقای خامنهای (و متعصبان و چاپلوسان و اولیگارشهای نظام او)، حاکم است. وگرنه روشن است که این سیاست داخلی و خارجی به ضرر خود نظام هم هست.
به تعبیر بیانیه اخیر جمعی از نواندیشان دینی، ریزش متروپل نماد فساد مدیریتیای است که نه تنها بر سر مردم آبادان بلکه، در مقیاس کلان، بر سر کل مردم ایران آوار شده است.