جمهوری اسلامی با ربودن پیکرهای نیکا شاکرمی و رضا حقیقتنژاد و به خاک سپردن آنان در جایی دور از زادگاه و بی حضور خانوادههایشان، برای جلوگیری از برگزاری هرگونه مراسم عزاداری و یادبود، بار دیگر نشان داد که برای حذف مخالفان خود، نه تنها آنها را در ایران و سایر نقاط جهان، ترور، اعدام و سلاخی میکند، که حتی تا ربایش جسد و خاکسپاری مخفیانه در جاهای بی نام و نشان و انهدام سنگ مزارهایشان هم پیش میرود.
نیکا شاکرمی، دانش آمور شانزده سالهای که پس از ۱۰ روز بیخبری و اعلام مفقودی، خانواده با پیکر بیجانش در کهریزک روبرو شدند اما به آنها فقط اجازه دیدن صورت نیکا داده شد.
به گفته نزدیکان خانواده نیکا شاکرمی که در اعتراضات اخیر ایران کشته شده: «ماموران امنیتی پیکر نیکا را از غسالخانه شهر خرمآباد دزدیدند و بعد از شستشوی مخفیانه، در روستای دورافتاده ویسیان به خاک سپردند».
قرار بود پیکر نیکا شاکرمی در قبرستان صالحین شهر خرمآباد و با تعهد خانواده بدون برگزاری مراسم به خاک سپرده شود.
پیکر رضا حقیقتنژاد، روزنامهنگاری که در برلین فوت کرده بود پس از رسیدن به ایران توسط ماموران امنیتی در فرودگاه شیراز ربوده شد. آنها بعدا با نشان دادن ویدئویی به خانواده او اعلام کردند که پیکر رضا را در گورستانی در اطراف شیراز و دور از زادگاهش، کهن دژ دفن کردهاند.
پیش از آن خانواده رضا حقیقتنژاد، با انتشار بیانیهای اعلام کرده بودند که با وجود گرفتن اجازه دفن از سوی سفارت ایران در آلمان، پس از پنج روز هنوزموفق به پس گرفتن پیکرش نشدهاند.
مقامهای قضایی و امنیتی ایران از آغاز حکومت جمهوری اسلامی در موارد متعددی، چون اعدام هزاران زندانی سیاسی در دهه شصت، حتی محل دفن کشتهشدگان را به اعضای خانواده اطلاع نمیدهند.
رویه ای که بارها دراین چهار دهه تکرار شده است و حساسیت حاکمان اسلامی به پیکر مخالفان خود را، چه پیش از خاکسپاری و چه پس از آن نشان داده است.
در تاریخ ایران شیعی اما رد این تخریبها را از شاه اسماعیل صفوی که با نبش قبر و سوزاندن اجداد رقیبان سنی، در پی انتقام گیری از مرگ پدرش بود تا قتل و دفن احمد کسروی، تاریخدان و نویسنده توسط فدائیان اسلام میتوان پی گرفت.
امیرهوشنگ افتخاریراد، پژوهشگر فلسفه درباره نگاه به مرگ و جسد و دنیای پس از آن در نگاه شیعیان به بی بی سی فارسی میگوید: «از آنجایی که معادشناسی در شیعه جایگاه خاصی دارد، تایید مومن به تداوم زندگی در پس از مرگ اهمیتی ویژه دارد. متافیزیک مرگ و بدن در ادبیات شیعه کم از آیات قرآن ندارد. یکی از خصوصیات این روایات، تمرکز بر بدن و مجازات آن حتی پس از مرگ است. بدن مرده و هرچه بدان مرتبط است از سنگ قبر و مزار تا شیوه خاکسپاری و مراسم سوگواری برای کسی که از نگاه شرع مرتکب خطا شده باید به کلی متفاوت از میت مسلمان باشد».
به گفته او پیامد چنین نگاهی است که باعث میشود: « جمهوری اسلامی پیکر مخالفانش را شبانه و مخفیانه در گورهای دسته جمعی دفن کند. سنگ قبرها را بشکند. نه تنها برای مجازات خانواده بلکه برای مجازات پیکر فرد مجازات شده. کینه توزی به جنازه و مجازات آن و توصیف با جزئیات دنیای مردگان در برزخ و دوزخ و مجازات بدنهایی که دوباره گوشت می گیرند به متافیزیک شیعه برمی گردد. جسم و روح گناهکار به شکل های مختلف باید مجازات شوند.»
در تاریخ معاصرایران، احمد کسروی از جمله کسانی بود که به دلیل مخالفت با عقاید شیعی ملحد شناخته شد و توسط گروه فدائیان اسلام به قتل رسید. این گروه نظریههای بنیادگرایانه اسلامی داشتند که سه دهه بعد در ایران به قدرت رسید.
اما خاکسپاری کسروی و همراهش هم با محدودیت هایی روبرو شد. به گفته راویان تدفین احمد کسروی: «به علت تهدید طرفداران قاتلان، صلاح نبود جنازهها در امامزادهها به خاک سپرده شود. متولیان امامزادهها هم مخالفت کردند».
به گفته فردی که در مراسم تدفین پیکر کسروی حضور داشته در نهایت قرار می شود اجساد به راهنمائی یکی از کارکنان گورستان ظهیرالدوله در دامنه سینه شمالی کوه البرز دفن شود. او در ادامه روایتش میگوید: « جنازهها را با همان بدنهای خونین و بدون مراسم کفن و دفن در امتداد هم در گودالی قرار دادند. سپس با سیمان و خرده سنگهائی که از دل کوه بیرون آورده بودند، گودال را پر کردیم و روی آن را صاف کردیم».
مهرداد امانت، مورخ درباره این نوع برخورد با پیکر مخالفان از سوی متعصبین مذهبی می نویسد: «دیگریسازی در تفکر شیعی و در نتیجه محروم کردن دیگران متفاوت از ما، از دفن شدن در قبرستان شیعیان که مکانی مقدس محسوب میشود از جمله دلایل نبش اجساد مردگان و تخریب قبرها است». به گفته او: «روحانیان شیعه دلایل متفاوتی برای این رفتار خود داشتند، از قدرتنمایی تا حذف نمادین و نهایی مخالفان و دشمنان.»
به نوشته امانت: «میتوان اولین هجوم گسترده به اجساد و قبرهای مردگان را در فتواهای روحانیون شیعه و حمله پیروانشان به قبرها و اجساد بابیها، بهاییها و یهودیها مشاهده کرد».
رد این نوع برخورد را سالها بعد در واقعه پانزدهم خرداد سال ۴۲ هم می توان دید. به گزارش پلیس، یکی از اهداف و اعمال تظاهرکنندگان، تخریب قبور بهاییان و آتش زدن اجساد آنها بوده است.
زهر چشم گرفتن از مخالفان
تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب بود که نیروهای انقلابی با هدایت صادق خلخالی به شهر ری رفتند تا آرامگاه رضا شاه را که به زعم آنان نمادی از “طاغوت” در جوار امامزاده عبدالعظیم بود، تخریب کنند. جنجالی که پس از اختلاف بین هواداران تخریب به سرکردگی صادق خلخالی و مخالفان آن به رهبری ابوالحسن بنی صدر – که خواهان حفظ و تبدیل آن به موزه بود- با حمایت آیتالله خمینی و انهدام مقبره رضا شاه پایان یافت. به گفته خلخالی در آن هجوم، سنگ قبرهای دیگری هم شکسته شدند از سنگ قبرعلیرضا پهلوی، برادر شاه و فضلالله زاهدی، رهبر کودتای بیست و هشتم مرداد که محمد مصدق را از نخست وزیری برکنار کرد.
حسین قاضیان، جامعه شناس در گفت و گو با بی بی سی با اشاره به اینکه در سالهای اول انقلاب این نوع تخریبها مقابله با نمادهای طاغوت بود، ادامه آن در دهه شصت را دارای بعدی حکومتی – امنیتی میداند: «در واقع همان پروژهای که در شکل قتلهای زنجیرهای بیرون ریخت یکی دیگر از ابعادش نابود کردن مظاهر مخالفت و مخالفانِ از میان رفته بود و زهر چشم گرفتن از مخالفان باقی مانده. همانطور که آثار کشتار ۶۷ را دفن میکرد، نمیخواست نشانههای دیگر مخالفان هم چنان برقرار بماند که پاتوقی بشود و امامزادهای که مخالفان را در مکانی واحد یا روزهایی مشخص گرد هم بیاورد».
به گفته حسین قاضیان: «حمله به مقبرهها و خشونت نمایانی که در شکستن سنگ مقبرهها به کار میرود در واقع تصرف مکان و زمان و تاراندن مخالفان و نومید کردنشان از دستیابی به آن است. هشداری است به مخالفان که وقتی به سنگ مقبرههای کسانی که شما به آنها علاقه دارید رحم نمیشود، تکلیف خودتان روشن است».
اولین هدف انقلابیها پس از بانیان حکومت سابق، بهائیان بودند که روحانیون تازه به قدرت رسیده آنها را دشمنان قدیمی خود میپنداشتند. بازداشت و مصادره اموال و اعدام بهاییان و تخریب گورستانهای آنها در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران از نجف آباد اصفهان تا آباده شیراز به صورت سازمان یافته و گسترده آغاز شد.
یکی از موارد بسیار شناخته شده قتلهای بهاییان، اعدام فجیع ناصر وفایی پزشک همدانی و شش بهایی دیگر است. روز ۲۴ خرداد سال ۱۳۶۰ ، پیکر این هفت بهایی که در گورستان همدان تیرباران شده بودند در مقابل «بیمارستان امام خمینی» این شهر انداخته شد. دکتر وفایی پیش از تیرباران به شدت شکنجه شده و از زیر شکمش تا پشت ران و زیر باسنش با چاقو بریده شده بود.
دربان بیمارستان، پیکر دکتر ناصر وفایی و دیگر اعدامیها را به اتاقی منتقل کرد که محل کار او و دیگر همکار اعدامیاش، دکتر فیروز نعیمی بود. یک هفته پس از خاکسپاری، محل دفن آنها تخریب شد.
تخریب گورستان بهاییان شیراز توسط سپاه پاسداران وهمچنین نبش قبر بیش از هزار بهایی و تبدیل گورستان آنها به فرهنگستان خاوران در تهران از دیگر نمونه های چنین برخورد حذفی حتی با اجساد بهائیان است. بنیادگرایان اسلامی هدف ناتمام خود در پانزده خرداد ۴۲ را پس از پیروزی انقلاب به سرانجام رساندند.
«اینجا میدان جنگ نیست، اینجا مزار نویدمان است»
دو دهه پس از کشتارهای دهه شصت، خاکسپاری مریم فیروز از رهبران زندانی حزب توده در سال ۱۳۸۵، با دخالت ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی انجام شد و کسی از آشنایان او در مراسم تدفین حضور نداشت. در حالی که دوستان خانم فیروز، از درگذشت او بیاطلاع بودند، ماموران قبل از همه در خانهاش حضور یافتند و پس از انتقال پیکرش به غسالخانه، به کفن و دفن او پرداختند.
در اردیبهشت سال ۱۳۸۹ شیرین علمهولی به همراه فرزاد کمانگر، رامین حسینپناهی، زانیار مرادی و لقمان مرادی به اتهام عضویت در گروههای مخالف کرد اعدام شدند. این اعدامها با موج اعتراضها در ایران و سراسر جهان روبرو شد. سیمین بهبهانی شاعر نامی درباره آنان سرود: «بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند/نه پنج، بلکه پنجاهان به خاطرات من بودند. بگو چگونه بنویسم که دار از درخت آمد/ درخت آن درختانی که خود تبرشکن بودند».
پس از اعدام، ابتدا اعلام شد چون آنها محارب بودهاند، نباید در قبرستان مسلمانان خاک شوند. سپس به خانوادهها گفته شد به دلایلی امنیتی نمیتوان محل دفن اجساد را اعلام کرد و پس از مساعد شدن شرایط، محل دفن به اطلاع خانوادهها خواهد رسید.
پس از گذشت دو دهه، هنوزهیچ نشانی از قبرهای شیرین علمهولی، فرزاد کمانگر و سه نفر اعدامی دیگر وجود ندارد.
در موردی دیگر شهرام احمدی و نزدیک به سی زندانی اهل سنت در سال ۱۳۹۵ به اتهام “محاربه با خدا، رسول خدا و نایب امام زمان” در زندان رجاییشهر کرج حلقآویز شدند.
پس از اجرای حکم اعدام، نیروهای امنیتی به خانوادهها خبر دادند که برای آخرین ملاقات آماده باشند. در مسیر حرکت خانوادهها بهسوی زندان رجاییشهر، به آنها گفته شد به سردخانه زندان اوین مراجعه کنند. در نهایت به خانوادهها با حضور ماموران اطلاعات سنندج اجازه داده شد که اجساد را در سردخانه کهریزک ببینند. اما ماموران امنیتی از تحویل جسد برای خاکسپاری در کردستان جلوگیری کردند. خانوادههای اعدامی ها به اجبار، آنها را در بهشت زهرای تهران به خاک سپردند.
اعدام نوید افکاری کشتیگیر ایرانی، یکی از جنجالیترین اعدامهای جمهوری اسلامی در سالهای اخیر بود. فشار جمهوری اسلامی بر خانواده افکاری با حبس دو برادر دیگر نوید و بازداشت خواهرش در روزهای گذشته همچنان ادامه دارد. اعدام نوید افکاری با واکنشهای جهانی از فدراسیونهای ورزشی جهانی تا دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا روبرو شد.
به گفته وکلای پرونده، ماموران قضایی چنان برای اجرای حکم عجله داشتند که شبانه و بیخبر آن را اجرا کردند. در پی آن اعلام شد که وقتی پدر و برادر نوید برای نصب سنگ قبر به گورستان رفتهاند همراه با کارگری که همراهشان بود دستگیر شدهاند و همان قبر بتنی هم تخریب شده است.
خواهر نوید افکاری با انتشار تصاویر قبر تخریب شده برادرش در اینستاگرام نوشت: «اینجا میدان جنگ نیست، اینجا مزار نویدمان است. که ریختند و بردند و ویران کردند».
«مگر فقط او بوده که سنگ قبرش را خراب کردهاند؟»
تخریب سنگ قبرها در ایران، در سالهای پس از پیروزی انقلاب به دگراندیشان دینی وسیاسی ختم نشد و در ابعاد وسیعی گسترش یافت و تکرار شد و در ادامه شامل دگراندیشان فکری و هنری هم شد.
«طبیعی است دیگر. این بلاهایی است که سر خیلیها آمده و حالا نوبت سپانلو بوده اما نمیدانم چرا. او مرد مهربانی بود و با هیچکس دشمنی نداشت اما مگر فقط او بوده که سنگ قبرش را خراب کردهاند؟» اینها گفته مهدی اخوت، نویسنده و دوست محمدعلی سپانلو است. شبنم سپانلو، برادرزاده سپانلو هم در یادداشتی با اشاره به این که در دیدار اول از مزار عمویش چند سوراخ و خطی از ابزار (فرز) روی سنگ ایجاد شده بود، میگوید: «چند هفته بعد اما داستان بالاتر از این حرفها گرفت و کل مزار سیمان شد». به گفته شبنم سپانلو، مسئولین بهشت زهرا گفتهاند که هیچ کنترلی بر روی قبرها ندارند.
پیکر احمد شاملو، شاعر ایرانی که در سال ۱۳۷۹ درگذشت، با مشایعت هزاران نفر، در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. گورستانی که در آن پیش و پس از او نیز هنرمندانی به خاک سپرده شدند. اما دیری نگذشت که به طور نمادینی در روزهای آغاز هر سال سنگ قبر او تخریب شد. به گفته سیروس شاملو، طی پنج سال، چهار بار سنگ قبر احمد شاملو را شکستند. سیاوش شاملو در گفتگویی این تخریبها را چنین روایت کرد: «ابتدا تخریب مختصری صورت گرفت، نگهبان صحن امامزاده طاهر نسبت به این اتفاق اظهار بی اطلاعی کرده و قول داد در حد امکان از ادامه این مسئله جلوگیری کند، اما متاسفانه تخریب دیشب عمیقتر بوده و تکههایی از سنگ قبر نیز که امضای احمد شاملو بر آن منقوش بوده، مفقود شده است.»
به گفته سیدعلی صالحی، شاعر: «این یک مسئلهای است که ادامه همان تفکر تاریک است و پیام خاصی ندارد. اما فقط همین اندک پیام را در درونش میتوان جستجو کرد که میگوید مزارگاه کرج دیگر جای شماها نیست و اولین نشانهاش هم این بود که حدود ۵ ساعت ما در همین مزارگاه نشستیم تا رخصت خاکسپاری میت شاعر بزرگ معاصرمان، م. آزاد را گرفتیم. این یک نشانه بود و این نشانه یک علامت کوچکتر پیش از آن هم داشت و آن بردن پیکر منوچهر آتشی به بوشهر بود. چون قرار بود که منوچهر آتشی را در همین مزارگاه کرج خاکسپاری کنند، ولی اجازه ندادند و در بوشهر خاک کردند.»
هوشنگ گلشیری و فریدون فروغی، از دیگر هنرمندانی بودند که سنگ مزارهایشان تخریب شد. فرج سرکوهی در گفت و گو با بی بی سی فارسی، با اشاره به اینکه «ما یک متن مسلط داریم که می گوید هر چیزی که با اسلام حکومتی تطبیق نمیکند باید حذف شود» می گوید: «گرایش ها و گروههایی هستند که از این متن مسلط نتیجه میگیرند که جاهایی را باید پاکسازی کنند که یکی از آن هم گورستانها است.» سرکوهی دلیل دیگر این کار را «جا انداختن روایت حکومت از تاریخ میداند. آنها با حذف و سرکوب میکوشند در حافظه جمعی جامعه دست ببرند».
صاف کردن قبرها با سیمان
تنگ نظری حکومت دینی همچنین شامل مبارزانی هم شد که همراه روحانیون در جبهه مشترک مخالفان حکومت پهلوی بودند. انقلابیون تازه به قدرت رسیده میخواستند سنگ قبرها و نمادهای غیرخودی را از خاطره جمعی جامعه حذف کنند.
محمد مصدق پیش از مرگ وصیت کرده بود که در کنار کشته شدگان سی تیر در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شود. محمدرضا پهلوی موافقت نکرد و پیکر مصدق به امانت در تبعیدگاهش، احمدآباد به خاک سپرده شد. در اولین روزهای پس از انقلاب، بنای یابودی در کنار قبر کشته شدگان سی تیر و به نام و یاد مصدق ساخته و تنها یک هفته پس از احداث، تخریب شد.
در همان ماهها و هفتههای آغاز انقلاب، تعدادی از سنگ قبرهای اعضای اعدام شده سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق در دوران پهلوی در قطعه سی و سوم بهشت زهرا شکسته شدند. در قطعه سی و سوم، بیژن جزنی و مرضیه احمدی اسکویی، محمد حنیفنژاد و سعید محسن به خاک سپرده شدهاند. پس از سالها که ازاین قبرها به خوبی نگهداری نمی شد و شنیدن زمزمههایی مبنی بر بازسازی آنها شنیده میشد، مسئولان بهشت زهرا تنها به صاف کردن قبرها با سیمان، بدون سنگ قبر بسنده کردند.
همچنین قطعه ۴۱ بهشت زهرا، که تعدادی از اعدام شدگان پس از انقلاب در آن فردی و جمعی به خاک سپرده شدهاند، متروک و رها شده است. اجساد تعدادی از اعدامیان سال ۶۰ مانند سعید سلطانپور از اعضای سازمان چریکهای فدائی خلق به همراه پیکر تقی شهرام از بنیانگذاران سازمان پیکار در راه طبقه کارگر نیز که در سال ۵۹ اعدام شده بود پس از نبش قبر از بهشت زهرا به گورستان خاوران منتقل شدند.
گورستان خاوران در شرق تهران، مدفن گمنام تعدادی از مارکسیستهای اعدامی و برخی از مجاهدین اعدام شده در سالهای نخست دهه ۶۰ و همچنین در کشتار تابستان۶۷ است. ماموران حکومتی بارها به این گورستان حمله کرده و یادبودها و سنگ قبرهای نمادین خانوادهها را تخریب کرده و شکستهاند.
بسیاری از خانوادههای اعدامیها در تهران و شهرستانها بارها به این تخریبها اعتراض کردهاند. تعدادی از آنها به مرور زمان و پس از شکسته شدن پی در پی سنگها و همچنین کهولت اعضای خانوادهها، دیگر توان ترمیم و جایگزینی آن ها را نداشتهاند.
شهاب میرزایی، بی بی سی