این روزها انتشار مطلبی در سایت «سی ان ان» در ارتباط با تجاوز و آزار جنسی ماموران حکومت اسلامی در زندان ها، آن هم علنی و به طور وسیع، سر و صدایی در دنیای غرب به راه انداخته است؛ چه در رسانه های دیداری و نوشتاری و چه در پارلمان ها و مجامع سیاسی و حقوق بشری. آن ها چنان درباره این مساله سخن می گویند که گویی برای اولین بار است که از « یک جنایت هولناک در قرن بیست و یکم » با خبر می شوند.
البته در زندان های کشورهای دیکتاتوری گاه این نوع اتفاقات می افتد اما تفاوت آن با آن چه که سال هاست در ایران از آن مطلع بوده ایم این است که هیچ کدام از آن کشورها و حتی هیچ کدام از آن هایی که به زندانیان تجاوز کرده اند، حاضر نیستند که آن را به گردن بگیرند و یا حتی برملا کنند؛ چرا که در قوانین آن ها،با همه ی دیکتاتوری، این نوع کارها هم در فرهنگ آن جامعه زشت و کریه است و هم جرم و جنایت به حساب می آید.
و چنین است که اکنون این خبرهای تکان دهنده و مستند، مردمان کشورهای غربی را گرفتار شوک کرده است. با این حال من یقین دارم که هنوز بسیارانی از این مردم نمی دانند که این نوع تجاوزها (با این که در فرهنگ ایرانی غیر مذهبی ما نیست) پس از انقلاب اسلامی، و زیر سلطه ی حکومتی مذهبی امری «شرعی» و از نظر رهبران حکومتی (از خمینی گرفته تا خامنه ای و دیگر آیت الله ها) «قانونی» و «عادی و مجاز» شناخته می شود. زیرا آن ها هنوز به قوانین صدها سال پیش ادیان ابراهیمی باورمند هستند.
این بی خبری مردمانی دور از ایران و دور از قوانین مسلط بر سرزمین ما، آنقدر تاسف برانگیز نیست که بی خبری برخی از مردمان خودمان. من یقین دارم که برخی از هموطنان ما، با این که 43 سال زیر آوار این حکومت مذهبی و قرون وسطایی زندگی کرده اند؛ هنوز نمی دانند که از دید این حکومت «زندانیان سیاسی» کافر به حساب می آیند و در دین این آقایان هر کافری را که اسیر کنند، در حکم برده و کنیز و غلام آقایان خواهد بود و بر اساس کتب و احادیث آنها تجاوز به کنیز و غلام نه تنها هیچ مانع شرعی ندارد، بلکه مجاز و گاهی«خیر» هم هست.
بر اساس همین کتاب ها و احادیث که مهمترین قوانین «جمهوری اسلامی» را با تکیه بر آن ها ساخته اند، زن حتی اگر شوهر داشته باشد، وقتی به چنگال مسلمانان می افتد عنوان برده می گیرد و ازدواج اش لغو می شود و دیگر هیچ مانعی برای تجاوز به او و تقسیم کردن او با دیگر مسلمانان وجود ندارد.
و این قوانین اسلامی همچنان در قرن بیست و یکم هم از نظر نه تنها مامورین حکومت اسلامی، که از دید به اصطلااح «متفکرین مذهبی» خارجه نشین آن ها نیز کارکرد دارد. هنوز هیچ کدام از آقایان (از سروش گرفته تا گنجی و ..و.. و ..) جرات نداشته و یا نخواسته اند رسما اعلام کنند که برده داری اکنون یک جنایت بشری ست و باید از مذهب شان حذف شود، همانگونه که در ادیان دیگر حذف شده است.
برده داری تا قبل از انقلاب 57 در ایران، اگرچه دیر؛ اما رسما و قانونا حذف شده بود. ایران پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه در تاریخ 1307 شمسی (1928 میلادی) به جمع کشورهایی پیوست که برده داری را لغو کرده بودند.
در حال حاضر و در قرن بیست و یکم «برده داری کلاسیک» علاوه در گروه هایی چون «بوکوحرام» و «دولت اسلامی داعش» در نزد حکومت اسلامی حاکم بر ایران نیز رواج دارد. هر سه این گروه ها و گروه های مشابه، معتقدند که زنان و مردانی که مسلمان نیستند، و یا با آن ها مخالفند، و یا معترض آن ها هستند،«کافر»ند و برخورد با آن ها را در کوچه و خیابان به عنوان «جنگ با کفار» قلمداد می کنند (کما این که در همین روزها هم بارها به دختران و پسران ما ضد اسلام و کافر گفته اند و می بینید و می شنوید که در هنگام تیرزدن به آن ها، و یا دستگیری آن ها فریاد «الله اکبر»شان و «حیدرحیدر»شان به آسمان می رود. درست به سان اجداد قرون وسطایی شان در رویارویی با غیرمسمانان). و همین ها هستند که براساس قوانین «شرعی» خود را مجاز می دانند تا در زندان های مخوف شان هر عملی را با «بردگان» خود انجام دهند.
با نگاهی به سایت های مذهبی که هم اکنون در ایران مرتب به روز می شود می توان «شرعی بودن، و پس قانونی بودن،) این اعمال جنایتکارانه را از زبان مشهورترین آیت الله ها خواند و به حال میلیون ها انسان دربند گریست.
و چنین است که وظیفه ی هر انسان شریف، انسانمدار، و ایراندوست است که با هر امکانی که دارد به پشتیبانی دختران و پسران جوانی برخیزد که کمر به فروپاشی این حکومت، و رهایی میلیون ها انسان از چنگال قوانین قرون وسطایی بسته اند، زنان و مردان شجاع و هوشیاری که فردای روشن سرزمین مان با دست های عزیز آن ها ساخته می شود.