در نخستین روز ماه می که «روز جهانی کارگر» نامیده شده است، بسیاری از مردم در ایران و سراسر دنیا تحت فشار تورم و مشکلات اقتصادی، در تلاش برای برقراری عدالت اقتصادی تظاهرات خیابانی ترتیب میدهند. هرچند اغلب مردم کارگران را با چهرههای جا افتاده میشناسند ولی گروهی از این کارگران که در روز کارگر سهمی در این مشارکت عظیم اجتماعی ندارند، «کودکان کار» و کارگران بدون چهره و نام هستند؛ نانآوران خردسال که نه بیمه و نه مرخصی و نه حق شکایت از کارفرما دارند.
کودکان کار در ایران سرشماری دقیق نشدهاند. آنها که با انواع تبعیضها مواجهاند، از حق آموزش، بهداشت، بازی و تفریح محروم هستند، اغلب در خطر سوءاستفاده جنسی قرار داشته و حتی در زمان جمعآوری توسط سازمانهای متولی همچون بهزیستی نیز مورد تحقیر و سوءاستفاده قرار میگیرند و تا مدتها اجازه دیدار خانوادههای خود را ندارند.
یک مددکار اجتماعی که سالها با کودکان کار و به ویژه آنها که دچار آسیب هستند در ایران کار کرده است، به «ایرانوایر» میگوید: «کودکان کار که بیشتر هم گرفتار ترومای حاد هستند، مورد تحقیر و توهین مسوولان سازمان بهزیستی قرار گرفته و برای جلسات رواندرمانگری مجبور به شرکت در جلسات زیارت عاشورا میشوند.»
به گفته کارشناسان حوزه حقوق کودک، کسب درآمد در رشد جسمی و روحی این کودکان خلل ایجاد میکند. آنها در حوزههای مختلف، از جمله گلفروشی و فالفروشی تا کارگری در کارگاههای تولیدی، کورههای آجرپزی و شیشهپزی و کارگاههای زیرزمینی و زبالهگردی مشغول کار هستند.
سازمان بهزیستی کشور طی سالهای گذشته بارها خبر از جمعآوری و ساماندهی کودکان کار داده است ولی حتی آمار مستدل در مورد آنها اختیار ندارد.
یک مددکار اجتماعی که با کودکان کار و نهادهای مدنی در ایران کار کرده است، به «ایرانوایر» میگوید: «تشکلهای غیردولتی در ایران بچههای کار را به بهزیستی معرفی نمیکنند. آنها میدانند اگر این کودکان را برای جمعآوری به بهزیستی معرفی کنند، آنها را از دست دادهاند، زیرا از جا فرار میکنند.»
برای حفظ امنیت این فرد، با نام مستعار «نرگس» با او گفتوگو میکنیم. نرگس که به صورت مشخص در مورد آسیبهای کودکان کار فعالیت داشته است و به مددکاران اجتماعی و تشکلهای غیردولتی مشاوره میدهد، میگوید یکی از مشکلات عمده تشکلهای غیردولتی در ایران، بیاعتمادی آنها به نهادهای متولی دولتی است: «این تشکلها حتی جرات نمیکنند این کودکان را به سازمانهایی همچون بهزیستی واگذار کنند.»
آمارها بیانگر رشد سالانه کارگران زیر سن قانونی در ایران هستند. بخشی از آنها کودکان عیالواری هستند که به دلیل ازدواج در کودکی، در سنین زیر ۱۸ سالگی پدر یا مادر شدهاند. هرسال هم بر تعداد آنها افزوده میشود.
نرگس با نقد استراتژیهای مقابلهای سازمان بهزیستی در ارتباط با کودکان کارگر میگوید: «بازداشت کودکان کار، ممانعت از ملاقات والدین این کودکان با فرزندانشان تا زمانی که در بهزیستی نگهداری میشوند، تنبیه و برخورد فیزیکی با آنها، تحقیر و مجبور کردن کودکان در بهزیستی به تمیز کردن زمین و خالی کردن سطلهای زباله، ایجاد رعب و وحشت و تهدید به زندانی شدن از آسیبهای جبران ناپذیر به این کارگران کوچکاندام است که تروماهای بزرگی در پی دارد.»
به گفته نرگس، هر کودک کار که توسط نیروهای بهزیستی یا شهرداری دستگیر و جمعآوری شدهاند، یک دنیا قصه دارند؛ از تحقیر و برخورد فیزیکی و تهدید گرفته تا آسیب توسط نیروهای بهزیستی.
این مددکار اجتماعی توضیح میدهد که علیرغم افزایش آسیبهای اجتماعی در ایران و وجود تروماهای سخت در کودکان کار ولی به شدت با کمبود نیروی متخصص در حوزه درمان ترومای کودکان کار مواجهاند.
او میگوید این بحران، هم به لحاظ منابع مالی و هم به لحاظ اولویت موسسات و انجمنهای کودکان کار رخ داده است.
این مددکار اجتماعی اضافه میکند: «نادیده گرفتن پدیده کار کودک و رفتار با کودک کار به عنوان مجرم در بسیاری از طرحها، مثل طرح جمعآوری کودکان کار، عملا به گسترش و وخامت این آسیب منجر شده و به بازتولید آسیب دامن زده است.»
طرح جمعآوری کودکان یا بازتولید ترومای جمعی
مدیرعامل سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران روز ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ با عنوان این که «طرح ساماندهی کودکان خیابانی ۳۲ بار طی سنوات گذشته اجرا شده است»، اذعان داشت: «همچنان با چالشهای کودکان کار و خیابانی روبهرو هستیم.»
به گفته «احمد احمدی صدر»، سازمانهای متولی در سالهای گذشته در این بخش موفق نشدهاند.
پرسش اصلی این است که این طرحها تابع چه قوانین و دستورالعملهایی انجام شده که هیچگونه موفقیتی در پی نداشتهاند؟
نرگس میگوید: «در مترو و در معابر عمومی ماموران شهرداری و بهزیستی حضور دارند و علیرغم این که در طرح جمعآوری کودکان کار مشکلات بسیاری ایجاد شد و طرح ناکارآمدی بود ولی برای سالها آن را ادامه دادند؛ کودکان را به ویژه در تابستان میگرفتند و برای مثال، حدود دو ماه آنها را نگه میداشتند و به والدینشان اجازه دیدار با آنها را نمیدادند. این موضوع به کودکان بسیاری آسیب وارد کرد.»
این مددکار اجتماعی اضافه میکند: «حتی اگر تنها برای چند ساعت این کودکان را دستگیر میکردند، آنها را مجبور میکردند کف زمین تمام محل نگهداری خود را تی بکشند و میز مدیر مجموعه را هم تمیز کنند. ضمن اینکه با تحقیر و تهدید این کودکان، ایجاد رعب و وحشت در آنها میکردند. همچنین آنها را کتک میزدند؛ به ویژه پسران را.»
به گفته او، دولت هیچ طرح ریشهدار و برنامهریزی شدهای برای جمعآوری کودکان کار ندارد و قصدی هم برای انجام آن نشان نداده است: «نگرش به ماهیت کار کودک در سازمان بهزیستی ایران مشکلدار است، به این معنا که نگرش این سازمان به کار کودک، تبعیض و مساله آسیبزا نیست، نگرش آنها کسب درآمد است.»
ترجیح میدهم با قرص برنج بمیرم تا به بهزیستی بروم
این مددکار اجتماعی و فعال مدنی روایتهای بسیاری از کارگران زیر سن قانونی در ایران دارد. او میگوید: «یک مورد این روایتها، داستان دو خواهر نوجوان است که پدر و مادرشان در اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر درگذشته بودند. خانواده مادری مدتی از این دو نوجوان نگهداری و بعد ادعا کردند که نگهداری از این دو کودک برای آنها ناممکن است و آنها وارد چرخه بهزیستی شدند. اما از بهزیستی فرار کردند. یکی از آنها کلی به خانواده مادری التماس کرده بود که ما را برگردانید. زمانی که این دو کودک از بهزیستی خارج شدند و من به عنوان مددکار اجتماعی با آنها کار میکردم، هرگز فراموش نمیکنم که یکی از این دو دختر به من گفت الان بین قرص برنج و بهزیستی، قرص برنج را انتخاب میکنم. این حرف هم به دلیل وضعیت فاجعهبار در بهزیستی برای این کودکان است. هیچ امکاناتی ندارند و به لحاظ پوشاک و خوراک بسیار اذیت میشوند. انگار وارد زندان شدهاند. دقیقا به همان شکل با آنها برخورد میشود.»
چرا نهادهای مدنی با واگذاری کودکان کار به بهزیستی مشکل دارند؟
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور تیرماه ۱۳۹۷ به فرار کودکان از مراکز شبهخانواده بهزیستی اعتراف کرد، هرچند تعداد فرارها را ناچیز دانست و آماری در این مورد ارایه نکرد. ولی گفت که برخی مددکاران فعال در این مراکز از فرار کودکان، به ویژه دختران از این مراکز صحبت میکنند.
دلیل فرار این کودکان را نرگس، فعال و مددکار اجتماعی در نبود متخصص در این مراکز برای کودکان آسیب دیده عنوان میکند و میگوید: «به لحاظ روانی و جسمانی به آنها رسیدگی نمیشود. بچهها در فضایی پر از ابهام، اضطراب و استرس هستند.»
او اضافه میکند: «وضعیت کودکان پسر خیلی بدتر از دختران است.»
قرنطینه و فاجعهای به نام مراکز شبه خانواده
کودکانی که به عنوان کارگر مشغول به کار هستند، در صورت جمعآوری و برای انتقال به سازمان بهزیستی، بر اساس شرایط روحی و جسمی به بخشهای مختلف سپرده میشوند. کودکان بیسرپرست، کودکان با والدین مجرم یا زندانی یا کودکان رها شده توسط والدین در مکانهای عمومی، از جمله مترو، ایستگاه قطار و پارک توسط اورژانس اجتماعی تحویل گرفته شده و سریع برای آنها پرونده تشکیل میشود و سپس وارد بهزیستی میشوند.
کودکان و نوجوانان بدون محدودیت سنی با ورود به بهزیستی، ابتدا برای ۲۱ روز در اقامتگاه میانمدت یا قرنطینه نگهداری میشوند.
به گفته نرگس، دلیل قرنطینه کردن کودکان، احتمال بیماری یا مشکلات حاد روحی است. ولی یکی از مواردی که در بدو ورود به مراکز بهزیستی بر کودکان تاثیر بسیار بدی میگذارد و آنها را تا مدتها دچار ترومای حاد میکند، تراشیدن موهای سر آنها از ته است.
بهزیستی میگوید برای جلوگیری از شیوع شپش و سایر بیماریهای ناشی از آلودگی موی سر این کار ضروری است ولی این کار بدون هرگونه توضیحی به کودکان انجام میشود.
نرگس، مددکار اجتماعی میگوید: «فضای اقامتگاهها بسیار مذهبی است. با این کودکان بسیار تحقیرآمیز رفتار میشود. شماری از این کودکان به مراکز شبه خانواده منتقل میشوند؛ کودکانی که نوزاد نیستند و به پرورشگاه منتقل نمیشوند، خانواده ندارند و کسی دنبال آنها نمیآید یا این که بهزیستی توان نگهداری از آنها را در مراکز خود ندارد. برخی از این شبه خانوادهها نیز از لحاظ رسیدگیهای روانی، وضعیت فاجعهباری دارند.»
به گفته او، مراکز شبه خانواده، مراکز خیریه در قالب خانههایی هستند که گاهی نگهداری تا ۴۵ کودک را متقبل میشوند. خود بهزیستی میگوید اینها سرریز ما هستند.
مطالعه پرونده کودکان تحویل داده شده به بهزیستی نشان دهنده این است که اغلب این کودکان بسیار شتابزده تحویل بهزیستی داده شدهاند. با بررسی کودکان متوجه وجود مشکلات روحی بسیار زیادی در این کودکان میشوید. در پرونده شماری از این کودکان، از دو تا سه جلسه هفتگی شرکت در مراسم «زیارت عاشورا» به عنوان مسیر درمان یاد شده است؛ یعنی به شدت با آموزههای مذهبی کودکان را تحت کنترل خود قرار میدهند و از جلسات زیارت عاشورا برای کودکان با ترومای حاد به عنوان روند درمانی استفاده میکنند. این کودکان اغلب به شدت آسیبهای پیچیده دیدهاند؛ کودکانی که وارد شبه خانواده میشوند، درمان نشدهاند و رفتار مناسبی با آنها نشده است. در بهزیستی هم با خشونت با آنها رفتار شده است و تحت فشار قرار گرفتهاند تا تعریف کنند چه اتفاقی برایشان رخ داده است؛ آیا مورد تجاوز قرار گرفتهاند؟ رها شدهاند؟ چرا روی دستهای آنها جای سیگار وجود دارد؟ کودکان را تحت فشار میگذارند چون در واقع برای آنها وقت صرف نمیکنند. هدف، غربالگری آنها و فرستادن به محل دیگری است.
ثمانه قدرخان
ایرانوایر