سازمان حقوقبشر «کارون»، سهشنبه۲۰تیر نوشت که «جابر آلبوشوکه»، زندانی سیاسی عرب و از اعضای موسسه فرهنگی «الحوار» [گفتوگو]که به حبس ابد محکوم شده، نیاز به عمل فوری چشم چپ دارد.
«ایرانوایر» با یکی از نزدیکان این زندانی سیاسی که در زندان «شیبان» اهواز محبوس است، گفتوگو کرده است. برای حفظ امنیت این شخص، نام او نزد ما محفوظ است.
جابر آلبوشوکه، از سال ۱۳۸۹ بهاتهام عضویت در موسسه الحوار که یک موسسه غیردولتی بود، در زندان است. او در ابتدا به اعدام محکوم شده بود، اما در جریان عفو عمومی در سال ۱۳۹۲، حکم او به حبس ابد کاهش یافت. فعالان عرب و خانوادههای بازداشتیهای پرونده الحوار میگویند که افراد بازداشت شده در موسسه الحوار که یک موسسه فرهنگی بوده، فقط به کارهای آموزشی برای جوانان منطقه رامشیر مشغول بودهاند، اما وزارت اطلاعات رامشیر برای این افراد با اعمال شکنجه و گرفتن اعتراف اجباری پروندهسازی کرده است. آنها معتقدند سختگیریها بر افراد بازداشت شده در این پرونده، از ترس لو رفتن سناریو ساختگی وزارت اطلاعات، همچنان ادامه دارد.
بنا بر گزارش سازمان «کارون» که اخبار نقض حقوقبشر شهروندان را در استان خوزستان گزارش میکند، جابر آلبوشوکه به بیماری مزمن «ناخنک» چشم مبتلاست و چشمپزشکی که اخیرا به زندان شیبان برده شده بود تا چشم زندانیان را معاینه کند، به او گفته است که چشم او نیاز به جراحی فوری دارد، اما مسوولان زندان از انتقال او به بیمارستان ممانعت میکنند.
بیماری ناخنک چشم یا «تریژیوم»، نوعی تومور خوشخیم درون بافت چشم است که از سمت گوشه چشم نزدیک به بینی آغاز شده و به سمت قرنیه رشد و حرکت میکند. رشد این توده که ناشی از پایین بودن کیفیت زندگی و بهخصوص زندگی، کار و فعالیت مداوم در معرض آفتاب شدید، گرما و هوای آلوده است، میتواند باعث مشکلات بینایی چون دوبینی و تاری دید شود.
فرد آگاهی که با ایرانوایر درباره جابر آلبوشوکه صحبت کرده میگوید که جابر بهدلیل گرمای هوا در زندان، نبود امکانات و ساعات متوالی بسته شدن زیر آفتاب داغ تابستان خوزستان برای شکنجه و اعتراف اجباری، به این بیماری دچار شده است. او میگوید که این شهروند عرب ۳۹ ساله، بهقدری درد و ناراحتی دارد که شبها خوابش نمیبرد و حتی از کارهای سادهای مثل پختن غذا نیز بهدلیل تشدید علایمش حین پختوپز، بازمانده است.
۱۳ سال زندان بدون حتی یک روز مرخصی
سید جابر آلبوشوکه، در اسفند ۱۳۸۹ بازداشت شد. او عضو گروه فرهنگی الحوار، یعنی گفتوگو در «رامشیر» بود. او برای دختران دانشآموز و کمبضاعت، کلاس کنکور برگزار میکرد و در جلسات شعرخوانی و داستاننویسی به زبان عربی حضور داشت.
او بعد از بازداشت، مدت ۶ ماه را در اداره اطلاعات اهواز و تحت شدیدترین شکنجهها بود.
پیشتر یک منبع مطلع به «اطلس زندانهای ایران» درباره آسیبهایی که جابر بعد از بازداشت متحمل شده، گفته بود: «جابر آلبوشوکه در طول دوران بازداشت بهشدت شکنجه شد، که در نتیجه آن فک و چند دندان جابر آلبوشوکه شکست و ۱۰ کیلو وزن کم کرد.»
همزمان با جابر، برادرش مختار، «محمدعلی عمورینژاد»، «رحمان عساکره»، «هاشم شعبانی» و «هادی راشدی» نیز بازداشت شدند.
جابر در تیر ۱۳۹۱، بهاتهام «محاربه با خدا» و «افساد فیالارض»، به اعدام و بهاتهام «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» و «اقدام علیه امنیت ملی»، به ۱۵ سال حبس محکوم شد. او تنها کسی نبود که در این پرونده به اعدام محکوم شد. محمدعلی عموری، برادرش مختار آلبوشوکه و هاشم شعبانی عموری و هادی راشدی نیز، به اعدام محکوم شدند. در بهمن سال ۱۳۹۲، هادی راشدی، مهندس شیمی و دبیر شیمی دبیرستانهای سربندر و ماهشهر و هاشم شعبانی، شاعر و معلم ادبیات عرب و دانشجو فوقلیسانس علوم سیاسی، اعدام شد.
در سال ۱۳۹۲، حکم اعدام محمدعلی عموری و جابر آلبوشوکه به حبس ابد تبدیل شد. فرد آگاهی که با ایرانوایر گفتوگو کرده میگوید که یک مامور وزارت اطلاعات به پدر جابر گفته بود که «بیت رهبری» آنها را عفو کرده است.
این فرد همچنین تاکید میکند که جابر آلبوشوکه، ۱۳ سال است که بدون حتی یک روز مرخصی در زندان بوده است. او میگوید که این شهروند ۳۹ ساله، زمان بازداشت، کودکی یک ساله داشته و حالا دخترش ۱۴ ساله است، بدون اینکه حتی یک روز آزادانه در آغوش پدر باشد، چون حتی باوجود بیماری هم مقامات امنیتی مسوول پرونده او، نگذاشتهاند که به مرخصی برود.
نیروهای اطلاعات اجازه مرخصی استعلاجی نمیدهند
فرد آگاهی که درباره جابر با ایرانوایر گفتوگو کرده، میگوید که نهتنها جابر، بلکه سایر همپروندهایهای او نیز از حق داشتن مرخصی محروم بودهاند. پیشتر یک منبع مطلع درباره محمدعلی عموری این موضوع را به ایرانوایر گفته بود.
فرد نزدیک به جابر آلبوشوکه، درباره چرایی این سختگیری و عدم اعطای مرخصی استعلاجی درباره اعضای موسسه الحوار به ما میگوید: «مسوولان زندان کارهای نیستند و در واقع مسوولان امنیتی هستند که اجازه مرخصی به این بچهها نمیدهند.»
او توضیح میدهد: «ضابطان امنیتی یا همان بازجوها، بدون اینکه به درخواست مرخصی زندانیان سیاسی آری یا نه بگویند، آنها را در بلاتکلیفی قرار میدهند. بسیاری از زندانیان سیاسی زندان شیبان بیماریهای مزمن دارند. یکی دندههایش دراثر شکنجه شکسته و خودبهخود جوش خورده و درد قفسه سینه دارد، آن یکی پروستاتش مشکل دارد و یکی هم مثل جابر باید چشمش را عمل کند.»
به گفته این شخص که خود نیز مدتی را در زندان شیبان اهواز بوده، در پرونده موسسه فرهنگی الحوار، باوجود اینکه کنشگری دانشجویان، معلمان و شاعرانی که در این موسسه فعال بودند کاملا علنی و صرفا فرهنگی بوده، از سوی اداره اطلاعات شهر رامشیر با «کینه توزی» دنبال شده است و احتمالا حالا دستگاه امنیتی فکر میکند که اگر به زندانیان این پرونده مرخصی بدهد، سناریویی که ساخته کامل نخواهد شد. «کل پروندهای که برای الحوار ساخته شد، از اطلاعات رامشیر آب خورده است. برای همه بچهها پروندهسازی شده، چون این گروه یک گروه فرهنگی بود که دانشجوها آن را ساخته بودند تا به جامعه شدیدا سنتی رامشیر کمک کنند. اطلاعات جوری پروندهسازی کرد که دو نفر را اعدام کردند، کسانی که جرم آنها برگزاری کلاس کنکور برای بچههای دبیرستانی، بهخصوص دخترها و جلسات شعر و داستان بود.»
او ادامه میدهد: «الحوار برای حقوق زنانی که تاحالا تنهایی بازار هم نرفته بودند، تلاش کرد. زنان میآمدند در برنامهها سخنرانی میکردند و تعداد دخترهای دانشجو خیلی زیاد شده بود.»
او با تاکید بر اینکه اعضای موسسه الحوار، همگی قصد خدمت به جامعه و مردم را داشتند، میگوید:«جوابشان را اینطوری دادند، چون داشتند روشنگری میکردند. حکومت میخواهد که مردم عرب در بیسوادی و باورهای مذهبی و ایدئولوژیک باقی بمانند و برای همین این تلاش برای روشن کردن ذهن جوانها را اینطوری پاسخ داد و حالا بعد از این همه سال و اعدام دو نفر از آنها، باوجود بیماری، نمیگذارد دو-سه روز مرخصی بروند و بیماریهایی که در زندان بهخاطر شرایط سخت و کمبود امکانات به آن مبتلا شدهاند را درمان کنند.»
بعد از ۶ ماه بازجویی در اطلاعات اهواز، دیگر خودش نشد
جابر آلبوشوکه، همچون دیگر دوستان خود در موسسه الحوار، شش ماه اول بعد از بازداشت را در سلول انفرادی و تحت شدیدترین شکنجه های جسمی و روانی بود.
فرد آگاهی که با ایرانوایر گفتوگو کرد، میگوید که او آنقدر تحت فشار بوده که بعد از انتقال از اداره اطلاعات به زندان، دیگر خودش نبوده و تا حالا هم اثرات آن شکنجهها را با خود بههمراه دارد. به گفته او، شکنجه این زندانیان جسمانی و روانی بوده است: «میگفتند خانوادهات را میآوریم و از لحاظ روانی میخواستند آنها را بشکنند. تقریبا برای همهشان همینطور بود. تهدید میکردند که زنت را می آوریم، بچهات را می آوریم. یا دروغ میگفتند پدرت مرده، مادرت سکته کرده است.»
او ادامه میدهد: «مگر از سلول انفرادی سختتر و غیرقابلتحملتر شکنجهای هست؟ در شرایطی که شش ماه در بیخبری و بدون دسترسی به تلفن آنها را در انفرادی نگه داشته بودند، با دروغ و تهدید، آنها را خرد میکردند.»
به گفته این فرد مطلع، شکنجههای جسمی، ضربوشتم و آزار جنسی و توهین و تحقیرهای جنسی و کلامی هم، همزمان با شکنجههای روانی اعمال میشده است: «از لحاظ شکنجه جسمی هم کوچکترینش این بود با هویه میسوزاندند. روی باسن بعضی بچه ها تمام آثار سوختگی با هویه هست. به نقاط حساس بدنشان با مشتولگد ضربه میزدند. با مشت و لگد به بیضهها میزدند. دندههای حبیب راشدی و محمدعلی عموری را با ضربوشتم شکستند و نبردند که حداقل درمان شود.»
او درباره یکی از شکنجه های طاقتفرسا جابر نیز میگوید: «جابر را در آفتاب داغ تابستان خوزستان، میبستند به یک میله و چند ساعت رها میکردند، بدون آب، تا عذاب بکشد. ماهها حق تماس با خانواده نداشت و خانوادهاش خبر نداشتند که زنده است یا مرده؟ تصور کنید، این بزرگترین شکنجه است. جابر یک بچه یک ساله داشت و شش ماه خانوادهاش از او بیخبر بودند و او هم از آنها بیخبر بود.»
رقیه رضایی