گزارش تحقیقی دیدهبان ایران از خانههای امن زنان
دیده بان ایران- پریسا هاشمی
بر تن و روح زنانهشان زخمی بزرگ جریان دارد، زخم یک متجاوز، زخمی همچون سایه کابوسی بر لحظههای زندگیشان، سایهای شوم و تاریک، کابوسی پر از ضجه و پریشانی و التماس، التماسی پر از دستهای مشت شدهای که توان دفاع از خود را ندارد. توانی پر از فریاد اشکها؛ فریادی پر از سکوت شکستن روح سکوتی پر از نفسهای حبس شده، نفسهایی پر از ثانیههایی که سر گذشت ندارند. ثانیههایی پر از سنگینی بدنی متعفن و تحمیل شده. تحمیلی پر از خفقان، حفقانی پر از مقاومت بیهوده در برابر شهوت، شهوتی پر از تجاوز، آنها مادران مسخ شده و میراثدار طلسم سیاه تجاوزند که زنجیر ترس و ناامیدی اعماق وجودشان را به بند کشیده است. زنجیری که هر روز ضخیمتر میشود و انگار راه را میبندد برای خلاصی از این زخمی که به تن و جانشان نشسته است.
قربانیانی که «نفرین قانون» هم پیلهای به دورشان میپیچید. آنها قربانیانی هستند که حاصل تازیانههای لحظههای تجاوز را ۹ ماه در وجودشان میپرورانند. این ذبحشدگان دقایق وحشی تجاوز ناگزیرند به مبارزه در جنگ ناعادلانه تنفر و انزجار در مقابل حس مادری، نه این سو جنگند و نه آن سو؛ تلاطم این نبرد نابرابر زندگی و روانشان را درهم میکوبد. مجبورند تقابل بالاترین حس دنیا که عاطفه مادری است را با حس انزجار و نفرت طاقت بیاورند. مخلص کلام این که؛ «زنان قربانی تجاوز به اجبار قانون نوزادان خود را به دنیا میآورند و اجازه سقطجنین ندارند.»
پرده اول: جرقهای از آتش
اولین بار سال ۹۲ با موضوع «به دنیا آوردن نوزادان توسط قربانیان تجاوز» روبرو شدم. ستاد مبارزه با موادمخدر فیلم محرمانه «هفت پرده از جنایات بر اثر موادمخدر» را برای خبرنگاران و نمایندگان مجلس پخش کرد. هر یک از این پردهها هولناکتر از دیگری بود. اشک امان نمیداد به هیچ کس حتی به صورت وزیر هم سیلی محکمی کوبید و تا سرخ شود از این همه ظلم پنهان در جامعه. در یکی از این هفت پرده سرگذشت دختری ۱۴-۱۵ ساله را به تصویر کشیده بود که قربانی تجاوز براثر مصرف موادمخدر بود. یکی از افراد خانواده، همان فرد متجاوز پس از مصرف موادمخدر، بارها به این دختر تجاوز کرده بود و زمانی که دخترک چشم در چشم دوربین قرار گرفته بود، ماههای آخر بارداری را سپری میکرد و منتظر نوزادش بود تا به بهزیستی تحویل دهد. قلبم به درد میآید جمع میشود از این همه ناآرامی زیر پوست جامعهای، چرا قانون به این زنان نگاه نکرده است؟ چرا مجبورند نوزاد قاتل روحشان را باید به دنیا بیاورند؟
پرده دوم: وقتکشی با خلا قانونی
شیما قوشه، فعال حقوق زنان در چند پرونده از موکلانی حمایت کرده که قربانی تجاوز بودند. او در گفتوگو با دیدهبان ایران به این سوالات پاسخ میدهد و معتقد است که نبود قانون کافی، وقت سقط را از از بین میبرد: «من به صورت مستقیم پروندهای با این مضمون را پیگیری نکردم. اما در پروندهای به صورت غیرمستقیم به یکی از خانههای امن مشورت حقوقی دادم.»
او میگوید که این موضوع در قانون پیشبینی نشده است: «تنها جایی که قانونگذار از سقط حمایت کرده، سقط درمانی است که شرایط خاص خود را دارد. در قانون اعلام شده که اگر جان مادر یا جنین در خطر باشد با نظر کمیسیون پزشکی قانونی مجوز سقط صادر میشود. اگر بخواهیم از نظر حمایت قانونی صحبت کنیم، متاسفانه قانونگذار در این مورد کاملا ساکت بوده و در مورد حاملگی ناشی از تجاوز صحبت نکرده است.»
شیما قوشه از این میگوید که در طبق قانون اساسی در مواردی میشود نظر فقها را هم گرفت گفت: «در یکی از حاملگیهای بر اثر تجاوز، مدیر یکی از خانههای امن نگران این بود که تجاوز یا حاملگی توسط خانواده صورت گرفته باشد. در مشورتی که به آنها دادم گفتم که حکم «زنای با محارم» اعدام است و از نظر شرعی و قانونی امکان نگهداری و تولد این نوزاد وجود ندارد، بنابراین شاید بتوانند از فقها و فتوای آنها کمک بگیرند و با طی مسیر قانونی مجوز سقط را بگیرند. بزرگترین مانعی که در این موارد وجود دارد این است که فعالان حقوق زنان زمانی با این دختران و زنان مواجه میشوند، که ۴ تا ۴.۵ ماه از دست رفته و امکان سقط وجود ندارد و احتمال دارد جان مادر به خطر بیفتد.»
این وکیل دادگستری میگوید که قطعا قانونگذار از این مورد حمایت نکرده است: «اما ممکن است در برخی مواقع با اخذ شرعی استفسا از مراجع، دستور سقط را از سوی قاضی صادر شود. اما زمان از دست میرود و احتمال خطر جانی برای مادر ایجاد میشود. سقط درمانی نیز تا قبل از ۴.۵ ماهگی باید انجام شود یعنی زمانی که فقها میگویند که ردوح در بدن جنین دمیده شده است. تاکنون با این مورد مواجه نبودیم که یکی از مراجع بعد از ۴.۵ ماهگی اجازه سقط را بدهد. بنابراین قانونگذار باید به این موضوع ورود پیدا کند.»
قوشه درباره دلایل ورود نکردن قانونگذار به این موضوع بسیار مهم تاکید میکند که احتمالا یکی از دلایل انکار است: «قانونگذار با انکار این که ما برخی از معضلات را در جامعه نداریم به این موضوعات نپرداخته است. اما این موضوعات در جامعه وجود دارد و نوزادان که به دنیا میآید به بهزیستی سپرده میشوند و کمتر خانوادهای حاضر به پذیرش آنها میشود. حتی مادر نیز ممکن است از خانواده طرد شود. اگر مادر این نوزادان طرد نشود حتما نوزاد طرد میشود.»
این فعال حقوق زنان به عاطفه مادری اشاره میکند و میگوید: «زمانی که این قربانیان متوجه بارداری خود میشوند در مقابل این حس و علقه مادری، حس انزجار و نفرتی به این نوزاد پیدا میکنند. حتی حس بیزاری از بدن خود را تجربه میکنند. بنابراین تجاوز و بارداری براثر تجاوز موضوع پیچیدهای است که نیاز به حمایت چند جانبه قانونگذار دارد و باید از قانونگذار مطالبه شود.»
قوشه در پاسخ به این سوال که قوهقضائیه خارج از نوبت به پروندههای بارداری براثر تجاوز میپردازد؟ به دیده بان ایران میگوید من فقط در یک مورد که به صورت غیرمستقیم درگیر چنین پروندهای بودم، متجاوز از خانواده بود و بلافاصله بازداشت و حکم برایش شد: «با وجود این اقدامات قضایی، در مورد سقطجنین هیچ اتفاقی نیفتاد و نوزاد به دنیا آمد. در حال حاضر نوزاد در بهزیستی و مادر در خانه امن نگهداری میشود. قاضی نمیتواند هیچگونه حمایت یا تصمیمی درباره این دختران بگیرد، چرا که قانونی وجود ندارد.»
پرده سوم: نمیدانست باردار است
فاطمه باباخانی، موسس و مدیرعامل خانه امن مهر شمسآفرید چند پرونده بارداری به واسطه تجاوز را پیگیری کرده است. او درباره یکی از این پروندهها به دیدهبان ایران میگوید که تجربه روبرو شدن با زنانی را دارد که بالاجبار بارداری ناشی از تجاوز را تحمل میکردند: «یکی از آنها آی.کیوی پایینی داشت و از طرف خانوادهاش مورد تجاوز قرار گرفته و باردار شده بود. اما تلخ ماجرا این بود که او را از خانه بیرون کرده بودند.»
او تاکید میکند که این دختر به دلیل شرایط خاصی که داشت زیاد متوجه وضعیت روانی و جسمی خودش نبود و سخت نمیگرفت: «در نهایت به دلیل ضرب و شتم از سوی خانواده همان هفته اولی که او را دیدم، فرزند خود را از دست داد. در حقیقت ماه سوم دیگر نتوانست به بارداری خود ادامه دهد. این دختر دچار تغییرات جسمی و درد شده بود اما فکرش را نمیکرد که باردار شده است.»
باباخانی میگوید که خانواده به محض اطلاع از بارداری، این دختر را از خانه طرد کردند: «پدر این دختر کهنسال و زمینگیر و برادرش آزارگر بود. متاسفانه پدر قدرت اجرایی خاصی در خانه نداشت و نمیتوانست از دخترش دفاع یا حمایت کند. وقتی دل به دل این دختر سپردیم، حتی نمیدانست که بارداری دقیقاً چطور اتفاق افتاده و چه کسی به او تجاوز کرده است. طول کشید تا بتواند توضیح دهد چطور این اتفاق رخ داده است.»
این فعال حوزه زنان تجربه خود را درباره اولین مواجهه دختران و زنانی که به اجبار باردار شدهاند، اینطور بیان میکند که معمولا در وهله اول موضوع بارداری را انکار میکنند: «این افراد میگویند که دچار کلیه درد یا شکم درد معمولی شدهاند. با این وجود اقدامات درمانی لازم را زیر نظر پزشک انجام میدهیم تا بدن این دختران تقویت شود. نگرانیم که آسیبی به آنها وارد شود. در مورد این دختر نیز یکسال و نیم او حمایت کردیم چون خانوادهاش هیچ پشتیبانی از این دختر نکردند.»
پرده چهارم: تجاوز به زنی با معلولیت ذهنی
در حال حاضر هم باباخانی با شرایط اسفناک زن دیگری دست به گریبان است که براثر تجاوز باردار است. او درباره این زن میگوید که روزهای آخر بارداری را طی میکند: «این زن معلولیت ذهنی دارد و از طرف خانواده باردار شده است و معلوم نیست چه کسی این کار را انجام داده است. او قبلا ازدواج کرده و یک دختر دارد. دخترش هم در سن بسیار پایین ازدواج کرده است.»
آنطور که او توضیح میدهد، ازدواج دختر این زن هم اندوهناک است: «دختر این زن در سن پایین و به اجبار پدر ازدواج کرده است. پدر ادعا کرده «مادرت حواس جمعی ندارد و تو هم آسیب میبینی. بهترین کار این است که ازدواج کنی.» دختر هم در سنین بسیار کم تن به ازدواجی اجباری و ناخواسته داده است. مادر این دختر هم نمیدانند که چه کسی به او تجاوز کرده است. اما باردار است و مجبور به تحمل نوزادی در شکم است. در حالی که نمیداند که بارداری براثر تجاوز یعنی چه.»
پرده پنجم: کسی به من دست نزده
مورد دیگری که باباخانی با آن روبرو بوده دختری کمتر از ۱۶ سال است که سرگذشتی دردناک دارد چرا که نمیدانسته به او تجاوز شده است: «متاسفانه به سبب اشتباهات مادر در ارتباط با یک فرد دیگر این دختر بچه آسیب دیده و به او تجاوز شده بود. در غیاب پدر که برای کار در شهرستان مشغول کار شده، مادر با فرد دیگری ارتباط میگیرد. این فرد راحت در خانه آنها تردد میکند و در این رفت و آمدها به دختر خانواده داروی بیهوشی دادهاند و در همان زمان بیهوشی مورد تجاوز قرار گرفته و دختر باردار شده است.»
او موضوع هولناک دیگری را مطرح میکند: «مادر ادعا میکرد تجاوز توسط پدر انجام شده است. در مقابل پدر مصرانه پای کار بود و دادگاه و پزشکیقانونی آمد و تعهدات حقوقی لازم را ارائه کرد تا از دخترش حمایت کند و مشخص شود که فرد آزارگر چه کسی است.»
باباخانی میگوید دردناک این است که این دختر کم سن و سال تعریفی از بارداری نداشت: «مدام میگفت: «من سنگ کلیه دارم. کسی به من دست نزده است.» اصلا متوجه تجاوز نشده بود. تحمل شرایطی برای این دختر بسیار سخت بود، چرا که احساس میکرد آن چیزی که او را از برادران، خانواده و فضای امن خانوادگی دور کرده نوزاد درون شکمش است. چندبار سعی کرد که بچه را سقط کند. به شکمش ضربه میزد، وسایل سنگین را بلند میکرد یا از جای بلند میپرید. در تقلا بود که این بچه را از بین ببرد. مواجه شدن با همه این اتفاقات باعث شده بود که دچار تنش روانی بالایی شود و ماهها تحت نظر روانپزشک بود و مداخلات درمانگر و روانپزشک ۲۴ ساعته بالا سرش بود تا به خود یا نوزادش آسیب نزند. این دختر سن پایینی داشت و این نگرانی را به وجود آورده بود که به نوزادش آسیب برساند. تلاش کردیم که از دادستان محترم اجازه سقط قانونی نوزاد را بگیریم اما ۴ ماهه اول بارداری تمام شده بود و امکان سقط وجود نداشت. بنابراین مجبور شدیم که از این دختر مراقبت کنیم تا دوران بارداری خود را تمام کند و فرزندش را به دنیا بیاید.»
باباخانی درباره ساز و کار نوزادانی که براثر تجاوز به دنیا میآید توضیح داد که پس از تولد اکثر نوزادان به شیرخوارگان سپرده میشوند: «شیرخوارگاه امن است و با حضور نیروهای متخصص این نوازدان به صورت استاندارد نگهداری میشوند. شیرخوارگاه فضای امن دارد و بهتر است نوزاد در آن فضا باشد تا این که در کنار مادری بماند که در بدترین شرایط دوران بارداری را پشت سر گذاشته و میخواهد با شرایط روحی نامناسب فرزندش را بزرگ کند. در تمام مواردی که با آن مواجه بودیم مادر نخواسته نوزاد خود را نگه دارد.»
او میگوید که پدر این دختر پذیرفته بود که به محض تمام شدن بارداریاش، دخترش را به خانه بازگرداند: «در پرونده حقوقی این دختر با چالش روبرو هستیم چرا که هنوز گزارش پزشکی قانونی نیامده و نتیجه تست دی.ان.ای هنوز مشخص نیست. برای مشخص شدن فرد آزارگر، از پدر و فردی که به خانه آنها تردد داشته تست دی.ان.ای گرفته شده است. تا نتیجه قطعی مشخص نشود، دختر تحت حمایت است و بعد از آن اگر فضای امنی در خانواده فراهم شود او را به خانه میفرستیم. اما بعد از زایمان به دلیل آن که این دختر سن کمی داشت و درکی از این اتفاق نداشت، سخت توانستیم او را به زندگی نرمال برگردانیم. این دختر در حال تحصیل و یادگیری مهارتهاست و حال بهتری دارد. اما یک دوره دراماتیک و بسیار سختی را گذشت. در همه بارداریها آنهم براثر تجاوز ما با این موضوع روبرو هستیم.»
پرده ششم: مادر بمانم یا نه؟
«قربانیان تجاوز نوزادان خود را عامل بدبختی خود میدانند.» این تجربه سالها فعالیت در حوزه زنان است که فاطمه باباخانی به دست آورده است: «قربانیان فکر میکنند که نوزادشان باعث شده که از فضای امن خانه رانده شود یا حمایت خود را از دست داده است.»
او میگوید که یک زن در تمام مدت بارداری براثر تجاوز از اتفاقی که در بدنش رخ میدهد رنج میبرد: «یک زن در این شرایط با حسهای متناقضی روبرو میشود. گاهی برای نوزاد در شکم شعر میخوانند، گاهی با نوزادشان حرف میزنند و گاهی از او متنفر میشوند و درصدد آسیب زدن به او برمیآیند. چرا که او را عامل بدبختی خود میداند و گاهی میگویند: «این بچه طفل معصوم چه گناهی کرده است؟ این نوزاد یک نعمت است و رحمت الهی.»
این دختران و زنان درون خودشان با تضاد بسیار روبرو هستند و نمیدانند چه تصمیمی بگیرند؟ آنها نمیدانند این حس مادری که تجربه میکنند درست است یا نه؟ آنها میگویند: «اگر قرار است لذت مادر بودن را ببرم پس آن رنجی که در آن لحظههای شوم کشیدم چه میشود؟»
این سوالاتی است که بارها و بارها از این دختران و زنان میشنیدم. این سوالات برای آنها حل نمیشود تا وقتی که زایمان کنند. در بعضی موارد هم زنان و دختران بعد از زایمان دچار تصمیمات متناقض میشوند و میگویند که میخواهند نوزاد خود را از شیرخوارگاه پس بگیرند و بعضی وقتها میگویند توان مالی و روحی بزرگ کردن این کودک را ندارند. در حقیقت این قربانیان همیشه با خود درگیرند. چرا که حس مادری را در مدت ۹ ماه بارداری زیستهاند و دلبستگیهای عاطفی و روانی به نوزادشان پیدا کردهاند، چرا که این نوزاد پارهای از وجودشان است. در عین حال به سبب وجود این نوزاد از خانه و خانواده طرد شده و نوزاد حاصل سیاهترین لحظههای زندگی خود میدانند. اینقدر وضعیت برای این زنان دشوار است که برون رفت از این شرایط با نگهداشتن نوزادشان ممکن نیست. به همین دلیل راسا تصمیم میگیرند که نوزاد خود را به شیرخوارگاه بسپارند.»
این فعال حقوق زنان درباره سقط جنین نیز میگوید که متاسفانه روشهای غیربهداشتی و غیراصولی سقط جنین زیاد است: «افرادی که توان مالی دارند اجازه نمیدهند که بارداریشان ادامه پیدا کند. ولی زنانی که از قشر ضعیف، کماطلاع و گروههای آسیبپذیرتر هستند، – در نواحی روستاها و مناطق کمبرخوردار – مجبور میشوند به بارداری خود را ادامه دهند.»
پرده هفتم: همیشه قربانی مجرم میشود
باباخانی در ادامه به دیده بان ایران میگوید که متاسفانه در مواردی که آزارگر از اعضای خانواده یا فامیل است، خانواده هیچگونه تمایلی برای حمایت از دخترشان ندارد. مدیر عامل موسسه گفت: «قشری که وضعیت اقتصادی بدی دارد و توان مالی یا آگاهی کافی برای حمایت از دخترشان را ندارند، معمولا قربانی این تجاوز را متهم یا مجرم این اتفاق میشناسند که باعث میشود حمایت کافی از قربانی نکنند.راحتترین راه برای حل پاک کردن صورت مسئله این است که دختر را از خانه طرد کنند و به دیگران بگویند که از خانه فرار کرده است.»
او معتقد است که خانوادهها در به وجود آمدن شرایط بد بعد از تجاوز مقصرند: «خانوادهها با رفتارهای سهلانگارانه سبب این اتفاق میشوند، اما بعد از اتفاق شانه خالی میکنند. حداقل مواردی که به مرکز مراجعه کردهاند تجاوز از طرف خانواده بوده یا براثر کوتاهی خانواده این اتفاق افتاده است.»
او میگوید که ناآگاهی باعث شده که از قانون کنونی استفاده نشود: «نمیتوان تضمین کرد که در صورت وجود قانون، قوانین برای بهتر شدن این مادران استفاده میشود. چرا که موضوع فراتر از بود یا نبود قانون است. وجود قانون حتما بسیار مهم است و در بسیاری از موارد جرمانگاری اشکال خشونت در مسائل حوزه زنان و کودکان، به تضمین امنیت زنان و کودکان کمک میکند. اما در جریان بسیاری از موارد، قربانیان تجاوز آگاهی نسبت به این قوانین وجود ندارد. این ناآگاهی آنقدر زیاد است که بسیاری میپندارند «برای من یا برای بچه من این اتفاق رخ نمیدهد. پس لزومی ندارد که درباره این موضوعات اطلاعاتی داشته باشم.» آیا در مراکز بهداشت یا جاهای دیگر اعلام شده که اگر کسی در معرض تجاوز قرار گرفت چگونه باید اقدامات قانونی را پیگیری کند؟ متاسفانه گفته نشده است. عدم آگاهی و جهل به قانون باعث میشود قربانیان فرصت ۴ ماهه سقطجنین را از دست بدهند. ضمن آن که نحوه مقابله با این موضوع در خانوادههایی که با آسیبهای شدیدی روبرو هستند، متفاوت است. خانواده در مباحث مربوط به «ناموس» کاری ندارد که قانون چه چیزی را پیشبینی کرده یا آزارگر و متجاوز را مجازات میکند. خانواده توجهی نمیکند که همان لحظات اول اگر به پزشکی قانونی مراجعه کند، میتواند اثبات کند که این اتفاق یک تجاوز بوده است.
خانواده «قربانی» را «مجرم» میداند و بزرگ خاندان، پدر خانواده و… درباره سرنوشت قربانی تصمیم میگیرند و به قانون اهمیت نمیدهند. البته برای قشری از جامعه که دارای دسترسی بیشتری و جایگاه اجتماعی و اقتصادی مناسبتری هستند، قانون راهگشاست. ولی برای کسانی که معمولا بارداری براثر تجاوز را به اجبار جامعه میپذیرند، قانون اثری ندارد و راهگشا نیست.»
باباخانی در پاسخ به این سوال که آیا مردان در مواجهه با تجاوز به دختران و زنان خانواده، به قتل آنها اقدام میکنند؟ میگوید که اولین فکری که به ذهن خانواده میرسد این است که دختران یا زنانشان بیحرمتی کردهاند: «خانواده بر این باور است که آنها آبروی خانواده را بردند و سزاوار مجازاتند. دختر بچهای که گفتم نمیدانست به او تجاوز شده، در اولین روزها با خطر مرگ از طرف پدر مواجه بود. اما در دو، سه روز اولی که با پدر صحبت کردیم، پدر متوجه شد که دخترش قربانی است نه مجرم. اما مسئله اصلی این بود که پدر میگفت: «خانواده من نمیپذیرند که دخترم قربانی است و حتما او را به بدترین شکل مجازات میکنند.» این دست از اقدامات و واکنشها در مواجه به تجاوز به دختران و زنان قابل پیشبینی است و همیشه وجود دارد.»