برگرفتن یوغ آخوندیسم ازگردن ملت! فیروز نجومی

By | ۱۴۰۲-۱۰-۳۰

پس از نزدیک به نیم قرن حکومت اسلامی، حکومتی که بر اساس کلام الله و رفتار و گفتار پیامبر برگزیده اش، محد بن عبدالله ینیان گزاری شده است، بعد از 45 سال کشتار انسانها، بنام الله، چه در برابر جوخه های تیرباران و چه آویزان بر طناب چوبه های اعدام، نه تحیقی، نه جستجویی، نه دادگاهی و نه محاکمه ای، از همان آعاز شریعت اسلامی و احکام شریعت بود رهنما و رهنمود و رهبر، قواعد و مقررات و بر قراری نظام اجتماعی. بنام الله و احکام شریعت اسلام بود که عالم و فقیه؛ ایت الله و حجت الاسلام،  زیربنای نظام تنبیه و مجازات، از تعین تعداد ضربات شلاق بر اساس گناه متهم گرفته تا سنگسار و جدا ساختن سر از تن و یا قطع یکدست و یک پا، بر عکش، بینانگزاری گردید. افزوده بر اینها پس از 45 سال ضرر و زیان و خسران بیشمار مالی به ساختار صنعت و نجارت و کشاورزی، آلودگی آب و هوا و خشکی دریاچه ها و تالابها و رودخانه ها، و هزاران مصیبت و نکبتی دیگر که اشاره به همه آنها فرصت مناسبتری را میطلبد، زندگی را بر کام بسیاری از شهروندان بسی بسیار تلخ  ساخته است، هر روز بسیار سختتر و ناگوارتر از روز پیش . چنانکه میگویند    “نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم.”

در چننینن شرایطی اخیرا، کسانی از درون نظام برخاسته اند ودهان باعتراض برگشوده، مبانی حکومت اسلامی را بباد انتقاد گرفته که بویی هم از اسلام نبرده است. که تدابیر و سیاستها و تصمیمها و برنامه ریزی های نظام همیشه در تناقض و نفی اسلام بتصویت رسیده که ابرو و حیثیت اسلام را تا کنون در نزد جهانیان خوار و تحقیر ساخته است، چنانکه اسلام هرگز نتواند همچون ستاره ای درخشا در آسمان تاریک ما بدرخشد. آنها که نقد دین را بر فراز منبر آغاز کردند، از منبر پائین کشید شدند و لباس مقدس آخوندی از تن او خارج نمودنند، مثل، یک آخوند منبری همچون سید حسن آقا میر که همچنان به نقد نظام ادامه میدهد اما، نه بر فراز منبر قدرت. شاید بتوان آنان که همچون آقامیر و دیگران از جمله آقای مهدی نصیری که خود لباس طلبگی از تن بر کند به نقد حکومت اسلامی میپردازند، شاید بتوان آنها را ناقدان بومی نظام ولایت شناسائی کنیم. زمانی از خودی ها بوده اند، عمامه ای بسر و قبا و عبایی به تن، چتذ صباحی عمر گذرانده در حوزه های علمیه، آموخته علوم فقهی و الهی، حال به ناقدین بومی دین اسلام تبدیل گردیده اند.

به بیانی ساده و کوتاه، ناقدان حکومت آخوندی را حکومتی در تناقض و تضاد با اسلام “حقیقی” می بینند. که اسلام بر منبر قدرت کجا و اسلام حقیقی کجا. که حکومت اسلامی با نابخردیها و سیاهی هاییکه ببار آورده، نشان داده است که مناسبتی با اسلام ندارد. نظام اگر یک انسان را برفراز دار اعدام بقتل میرساند و دیگری را با تفنهگهای ساچمه ای کور و عضو و یا اعضای یپکری دیگری را ناقص و ذخمین میسازند، ربطی باسلام ندارد. اگر کسی دست خود را بکارهای بد آلوده میکند. انسان است که بد است. الله  نگفته که بد باشید ما مرتکب بد و شر میشویم. تقصیر الله چیست؟ قرآن مقدس تنها برای ستایش و پرستش نیست باید بدان عمل کرد. قران میخواهد که انسان بکمال برسد، نگفته است که زن باید حجاب بسر بکشد. که قرآن در پی کمال است نه در پی حقارت و خواری انسان.

 ناقدان بومی حکومت آخوندی، اصول گرا و اصلاح طلب را نیز سزاور سرزنش میدانند. زیرا که هر دو دین را بمثاه ابزار انباشت ثروت و تحصیل قدرت بکار میگیرند. در شیوه حکمرانی، نیز، بکار گیری هر گونه قهر و خشونتی را باوج خود میرسانند. در حالیکه، ناقدین بومی نظام بر آن دعوی هستند که پیامبر اسلام مظهر مهر و محبت و مهربانی بوده است، نه خشم و خشونت و بیرحمی. چنانکه گویی پیامبر اسلام اگر در بدر با لشگری از گدایان مدینه بغارت کاروان قریشی ها دست نمیزد و سر چهار هزار نفر از آنها که در جنگ باسارت در آمده و استطاعت خریداری جان خود را بقیمت چندین هزار درهم نداشتند، جدا نمیکرد و، همچنین، سر هفصد اسیر از مردان یهودی از قبیله قریظه را ازتن جدا نمیساخت، ساختار اقتدار پیامبری را نمیتوانست هرگز بنیان نهد. پیامبری که بیش از 60 بار در کمتر از ده سال بجنگ میرود، میتوانند ذاتا بازتابنده مهر و محبت و مهربانی باشد باشد و یا بازتابنده قهر و خشونت و انتقام شتانی؟

 امروز همه جا حرف از آقای مهدی نصیری ست. زمانی طلبه ای پرورده شده در دامن حوزه های علمیه و از مدیران روزنامه کیهان. وی اخیرا لباس آخوندی از تن برکنده و پای بمیدان گذارده، و بنقد و نفی نظام بپا خواسته است. مهدی نصیری در مناظره اخیر تلویزیونی که در داخل کشور پخش میگردید، در نقد حکومت آخوندی  فرا تر از اسلام تقلبی در برابر اسلام حقیقی رفت. که نظام مطلق فقیه زمینه فروپاشی خود را فراهم آورده است. او خاطر نشان ساخت که بر آن باور است که حکومت آخوندی نیازی به براندازی ندارد، خودش در حال براندازی خویش است. نصیری در نقد حکومت ولایت تا انجا به پیش رفت که  رهبر معظم  را منشا فساد و انحطاط در تمامی عرصه های جامعه معرفی نمود، با قاطعیت و جسارت و شجاعت اعلام کرد که رهبری، فردیست با توانائیها و دانستینی های محدود. با این وجود عرصه ای نیست مصون از ورود ولایت بآن.

نصیری بر آن است که مبارزه با این نظام با بکارگیری ابزار “مقاومت صلح امیز” میسر است. بنابر گزارش نصیری اگرچه در لایه های فوقانی نهادهای ولایت فقیه، همچون سپاه پاسداران، بسیاری هستند آماده پذیرش اصلاح در نظام. اما، اراده معطوف به اصلاح در نظام است که بشکل سحرانگیزی پیوسته با مانع برخورد میکند و از پیشروی باز ایستاد. نصیری تردیدی در فروپاشی نظام ندارد، خیلی که دوام آورد بنظر او بیش از 5 سال نیست.

نیازی به بیان نیست که تنها مهدی نصیری و یا سید حسن آقا میر نیستند که حکومت مطلقه ولایت فقیه را بنقد میکشند. اما، روی هم رفته اسلامی را عرضه میکنند عاری از هر گونه قهر و خشونت، بیزار از تنبیه و مجازاتی مثل سنگسار و قطع یک دست و یک پا بر عکس. اگر بخواهیم بدانیم که چگونه، بعنوان یک جامعه بجای، اینکه به پیش رویم بگذشته باز گشته ایم. بدین منظور باید به تعین ارزشی پرداخت که حکومت اسلامی فقاهتی برای جان بشر قائل است. شواهد حاکی از آن ست که حکومت ولایت فقیه، چندان ارزشی برای جان انسان قائل نییست. نظام ولایت فقیه از آغازین روز حکومت، دستش آلوده بخونریزیها، اعدام و تیربارانها، قتل عام مخالفین در چندین نوبت، براه اندازی قتلهای زنجیره ای. هم اکنون بر سرکوب جونان و دختران نیروهای قهریه خود را متمرکز ساخته اند. در دستگیری و زندانی مخالفین تابع هیچ قانون و مقرراتی نیستند مگر بر اساس احکام شریعتی، یا تنبیه و مجازاتی رها از هر مرز و حدودی مگر انصاف و ترحم قاضی شرع. در نظامی که در طول کمتر از یکسال گذشته بیش از 800 نفر از شهروندان بدار مجازات آویخته میشوند، میتوان در شناخت چهره حکومت اسلامی،  بعنون یک  چهره ریاکار و جنایتکار، در پس چهره مقدس نظام مقدس حکومت اسلامی شک و تردیدی بخود راه داد؟

آنچه مسئله بر انگیز است، آنست که نقد اسلام بدست ناقدان بومی، هرگز نه تنها به نفی آن نمیرسد بلکه آنرا در انتها تطهیر شده ارائه میدهند، شسته و رفته، پاک و منزه از هر آلودگی، چنانکه گویی عاری از هرگونه قهر است و خشونت. بعید بنظر میرسد که ناقدان بومی اسلام، هرگز معانی و مفاهیمی که در مراسم تعظیم و تکریم و سجده، نهفته مورد نقد تحلیلی قرار داده باشند، چنانچه مراسم عبادی را از نزدیک مورد تحلیل انتقادی قرا بدهییم، راهی نماند مگر  بپذیرم که اسلام دین یندگی است و عبودیت بر طبق احکام و مقررات بی چون و چرای شریعت اسلامی.

بعبارت دیگر، نقد دین بلحاظ سیاسی لزوما باصلاحات مبانی دین نیانجامد. تنها نقد دین از منظر حفظ آزادی انسان است که میتواند تعین کننده تکلیف جامعه با دین باشد. ناقدان بومی دین، بنظر میرسد که زمینه ساز ظهور کیش جدیدیدی اند، ظاهرا، همساز و همراه شیوه اندیشه و زندگی مدرن و توقف در ادامه خصومت با آن. یا این وجود، هنوز باید به هژمونی اسلام تن دهیم، چون نهادهایی که تولید کننده متولیان دین اند، همچنان زنده اند  و در حال انجام وظایف حوزه وی. حوزه های علمیه از امتیازاتی بر خوردار است که هیچ حوزه ای دیگری از آن بر خوردانیست، معاف از 30 ماه خدمت اجباری در ارتش ملی، معاف از هر گونه تجسس و تحقیقی. خود نه تنها دریافت کننده مالیتها مذهبی اند دارای سهم بزرگی هم در بودجه ملی نیز هستند. یعنی که تا زمانی که مدارسی که متولیان دین را تولید میکنند، رها از هر قید و بندی به تولید آخوند ادامه میدهند، نمیتوان بهیچ گونه تغییر و تحول معنا داری امیدوار بود. اگر چنانچه بخواهیم خود را از بندهای اسارتبار دین نجات دهیم چاره ای نداریم که حوزه های علمیه را یا از بیخ و بن بر کنیم و یا آنرا به محل کسب و تجارت و مراکز تفریخ تبدیل نکنیم. با انقراض حوزه های علمیه است که میتوانیم یوغ آخوندیسم را از گردن خود برگیریم.  مطمئن نیستیم که آقای نصیر و یه حسن اقا میر با این راهکار موافقند یا نه؟

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *