تنش و درگیریهایی که سالهای گذشته بین ایران و آمریکا ادامه داشته و اخیرا به کشته شدن سربازان آمریکایی با پهپاد شلیکشده از طرف شبهنظامیان وابسته به رژیم ایران در مرز اردن و سوریه منجر شده، بیانگر موضع عجیب واشنگتن و بهویژه دولت فعلی آمریکا در قبال شبهنظامیان تحت حمایت ایران در منطقه است.
واکنشهای ضعیف و پرتردید واشنگتن در مقابله با حملات روزافزون گروههای شبهنظامی به نیروهای آمریکایی در منطقه با میزان قدرت نظامی جمهوری اسلامی ایران هیچ همخوانی ندارد و این واقعیتی است که هر ناظری میتواند آن را بهوضوح و بدون ابهام مشاهده کند.
در مقالههای قبلی، بارها به این موضوع اشاره کردم که دلیل اصلی واکنش نرم و کند آمریکا در برابر ایران ادامه مذاکرات درباره توافق هستهای و فشار لابیهای تهران در واشنگتن است. دولتهای اوباما و بایدن تا مدتی طولانی برای تصمیمگیری درباره پاسخ دادن به حملات ایران به مواضع و پایگاههای آمریکایی در منطقه مردد بودند. با این حال، افزایش تنشها و تشدید حملات شبهنظامیان به نیروهای ائتلاف این پرسش را در افکار عمومی آمریکا مطرح کرده است که دولت بایدن تا چه زمان از دادن پاسخی راهبردی به حمله ایران خودداری خواهد کرد و تا چه حد میتواند به عقبنشینی ادامه دهد؟
قواعد درگیری
در قوانین نظامی اکثر کشورهای جهان از جمله آمریکا، یک اصل واضح وجود دارد که به «قوانین شرکت در جنگ» (Rules of Engagement) معروف است و در سازوکار پاسخ به تهاجم نظامی و مهار آن خلاصه میشود: طرفی که هدف حمله قرار گرفته است، حق دارد به حملهکننده، پاسخی مشابه بدهد و در صورت ادامه حمله، حق دارد با گسترش دامنه جنگ، قواعد درگیری را تغییر دهد تا به حملات طرف مقابل بهطور کامل پایان دهد. اما نیروهای آمریکایی و ائتلاف بینالمللی تحت فرمان مستقیم کاخ سفید در دولتهای اوباما، ترامپ و بایدن این اصل واحد را با رویکردهایی متفاوت اجرا کردهاند.
دولت اوباما به ارتش دستور داد برای واکنش برنامههای مناسبی آماده کند، اما در پاسخ به حملات گروههای شبهنظامی دستور مستقیم حمله نداد، زیرا تعداد حملاتی که آن زمان نیروهای آمریکایی را تهدید میکرد، محدود بود. افزون بر آن، تهران که داعش را تهدیدی مستقیم میدانست، میکوشید از رفتن به سمت رویارویی گسترده با آمریکا پرهیز کند.
اما دولت ترامپ از نظر سیاسی موضع قاطعی در برابر ایران اتخاذ کرد و به حملات شبهنظامیان جدیتر پاسخ داد که به کشته شدن شمار زیادی از فرماندهان سپاه پاسداران از جمله قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین سپاه قدس، منجر شد. با این حال اعتراضهای مخالفان داخلی او، ایالات متحده را از اجرای برخی دیگر از اقدامهای ترامپ برای مقابله با شبهنظامیان تحت حمایت ایران بازداشت.
در نگاه کلی، واکنش نظامی در برخورد با گروههای شبهنظامی وابسته به رژیم ایران در منطقه در دوره ریاستجمهوری ترامپ بهتر بود؛ با این حال، طرح هدف قرار دادن فرماندهان سپاه پاسداران در داخل خاک ایران، حتی در دولت ترامپ هم روی میز باقی ماند و عملی نشد.
در دوره ریاستجمهوری بایدن، بهویژه زمانی که مذاکرات ادامه داشت، اجرای قوانین شرکت در جنگ به حداقل تنزل یافت و زمینه را برای پیشبرد ابتکارعمل تهران و کاهش توانایی واشنگتن برای بازدارندگی رژیم ایران فراهم کرد.
عوامل ناتوانی واشنگتن
از تبلیغات محور ایران چنین برمیآید که تهران و متحدانش با هوشمندی راهبردی، سلاحهای پیشرفته و رویکرد ایدئولوژیکشان توانستهاند موازنه قدرت جدیدی را به منطقه تحمیل کنند. آنها سعی دارند حامیانشان را متقاعد کنند که میتوانند آمریکا را شکست دهند و به عقبنشینی از منطقه وادار کنند.
شکی نیست که اینها تبلیغات واهی و هذیانهای سیاسیاند که واقعیت عینی ندارند؛ زیرا اگر ایالات متحده برای مبارزه با گروههای شبهنظامی مصمم شود، با توجه به قدرت نظامی برتر آن در جهان، فناوری پیشرفته و قابلیتهای لجستیکی نامحدودی که دارد، میتواند بساط شبهنظامیان وابسته به ایران در هلال حاصلخیز را برای همیشه برچیند.
اگر واشنگتن تصمیم بگیرد با استفاده از تواناییهای جنگیاش حملهای علیه نیروهای «محور مقاومت» در سوریه و عراق و علیه حزبالله لبنان به راه اندازد، این «مستعمرات سهگانه» [ایران] در سراشیبی سقوط خواهند افتاد. اما آنچه بسیاری در منطقه آن را درک نمیکنند این است که سلاح منحصربهفردی که ایران علیه آمریکا در دست دارد، اینجا در شرق نیست؛ بلکه لابی قدرتمندی است که در تاروپود نهادهای تصمیمگیرنده آمریکا ریشه دوانده است.
این نیروی فشار که قدرت آن را توافق هستهای تامین میکند، چیزی است که دولت آمریکا را از اتخاذ هرگونه تصمیم جدی علیه ایران باز میدارد و این «پول سیاسی» کشندهترین و قدیمیترین سلاحی است که در طول تاریخ از آن استفاده شده است.
برگرفته از ایندیپندنت عربی
ایندیپندنت فارسی
ولید فارس