عاقبت روحانیون مخالف خمینی؛ گرفتار در دام خدای کشتار دهه ۶۰

By | ۱۴۰۲-۱۱-۱۳

حامیان روح‌الله خمینی، او را پیش از نشستن بر مسند رهبری «امام» نامیدند و مقامی فراتر از مقام روحانیون شیعه در سده‌های اخیر برای او در نظر گرفتند

برخلاف تبلیغ یاران روح‌الله خمینی، او پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی و پس از آن، میان همه جریان‌های فقهی و دینی در ایران محبوب و مقبول نبود.

حامیان روح‌الله خمینی او را پیش از نشستن بر مسند رهبر جمهوری اسلامی «امام» نامیدند و مقامی فراتر از روحانیون شیعه در سده‌های اخیر برای او در نظر گرفتند.

اما مخالفان و منتقدان خمینی بر این باورند که برداشت او از فقه شیعه وعملکردی که در مقام رهبر جمهوری اسلامی داشت، به اعتقادهای دینی مردم ایران آسیب وارد کرد.

روح‌الله خمینی هنگام ورود به ایران

رفتار و اندیشه‌های سیاسی خمینی به همان میزان که در تاریخ معاصر ایران مخالف دارد، در حوزه‌های علمیه و تاریخ معاصر تشیع نیز محل اختلاف است.

بعضی روحانیون در دوران آغاز تدریس روح‌الله خمینی در حوزه به دلیل مخالفت با نگاه و نظر او، به طلاب توصیه می‌کردند از حضور در کلاس‌های درس خمینی پرهیز کنند. این افراد برداشت سیاسی «نخستین امام نظام اسلامی» از فقه و میل به دخالت در امور سیاسی به نام دین را رد کرده‌اند.

هم‌زمان با روی کار آمدن جمهوری اسلامی و به‌قدرت‌ رسیدن روح‌الله خمینی، دو جریان در میان فقها وعلمای شیعه مخالف او بودند. گروهی که از ابتدا نظریه «ولایت‌ فقیه» و «امام» بودن خمینی مقبولشان نبود و گروهی که به دلیل شیوه اداره جامعه و اختیارات ولی فقیه، راهشان از «رهبر کبیر» و یارانش جدا شد.

اما از نگاه حامیان خمینی، مخالفان عمده او در میان علما سه گروه شامل «روحانیون سکولار و حامی انگلیس»، «روحانیون طاغوتی» و «روحانیون فریب‌خورده، آمریکایی ومنافق» بودند.

دایره مخالفان «امام جمهوری اسلامی» به‌مرور تا نزدیک‌ترین شاگردان و یاران دوران مخالفت او با حکومت پهلوی گسترش پیدا کرد و سرنوشت بعضی را با حذف فیزیکی، مرگ ناخواسته و حصر پیوند زد.

شکل مقابله جمهوری اسلامی با مخالفان خمینی که برخی نه‌تنها در سلسله‌مراتب فقه شیعه مقامی بالاتر از او داشتند، بلکه در مقام مرجعیت نیز از سابقه‌ بیشتری برخوردار بودند، از نقاط تاریک تاریخ معاصر حوزه‌های علمیه در ایران است.

علاوه‌بر مراجع مخالف و منتقدی که قربانی اختلاف‌نظر با خمینی شدند، به افرادی هم باید اشاره کرد که اعتبار فقهی آن‌ها سبب شد جمهوری اسلامی به‌جای تخریب، از اساس مخالفت آن‌ها با «رهبر کبیر» را انکار کند.

محمدحسین طباطبایی که طلبه‌های حوزه علمیه لقب «علامه» به او داده‌اند، یکی از روحانیون شناخته ‌شده‌ای است که نظام اسلامی ترجیح داد به‌جای حذف و تخریب، اختلاف‌نظر او با خمینی را انکار کند.

خمینی و یارانش با نشستن بر مسند «رهبر» و اداره کننده جامعه، هیچ مخالفتی را تاب نیاوردند و در مسیر پیش‌بردن «شیعه سیاسی» حتی با مراجع سرشناس نیز برخورد کردند.

پیش از پرداختن به سوابق تعدادی از روحانیون مخالف خمینی، مروری بر افق‌های فکری او در دوران جوانی روشنگر مسائلی است که بعدها زمینه‌ساز تشدید اختلاف‌ روحانیون در حوزه علمیه قم شد.

بخشی از آنچه طی دهه‌های بعد به تقابل سیاسی ونظری میان روح‌الله خمینی ومنتقدانش تبدیل شد، در دریافت او از فقه شیعه ریشه دارد که مقدمه طرح حکومت دینی ونظریه ولایت‌ فقیه است.

شیفتگی خمینی به نظریه «حکمت متعالیه ملاصدرا» و تعلق‌خاطرش به روحانیون سیاسی عصر مشروطه، دو وجه ویژه‌ای است که او را از طلبه ومدرسی دینی در حوزه به چهره‌ای سیاسی بدل کرد.

عده‌ای تاکید دارند بخشی از اصرار خمینی بر تفکر سیاسی‌اش در تقابل او با نظام دینی حاکم بر حوزه‌های علمیه ریشه دارد که آن زمان چندان به دخالت در کار سیاست وحکومت‌داری مایل نبودند.

به روایت نخستین شاگردان رهبر جمهوری اسلامی، این تقابل تا آنجا پیش رفت که پس از اصرار او و دیگر روحانیون هم‌فکرش به آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، این روحانی شناخته‌شده هدف این افراد را زیر سوال برد و به‌صراحت از آن‌ها انتقاد کرد. موضوعی که موجب قهر خمینی و نزدیکانش با این مرجع‌تقلید شد.

برخی اختلاف‌ها با خمینی در دوران رهبری او نیز در صف‌بندی جریان‌های مختلف فکری در به دست‌گرفتن قدرت در حوزه علمیه قم پس از مرگ بروجردی ریشه دارد.

دست‌کم سه جریان فکری با جذب طلبه‌های جوان و تشکیل موسسات دینی تلاش کردند جایگاهی موثر در حوزه‌ علمیه داشته باشند.

رقابت یکی از این گروه‌ها با محوریت خمینی وهم‌فکرانش، با گروه دیگر با محوریت سید کاظم شریعتمداری تا سطح تنش‌ درون حوزه‌ پیش رفت و با اقامت روح‌الله در نجف، اختلاف بین دو گروه از طلاب را در نجف و قم پایه‌گذاری کرد.

همین اختلاف به‌ظاهر نظری و فقهی در دهه‌های ۳۰ تا میانه دهه ۵۰ با روی کار آمدن جمهوری اسلامی شکلی سیاسی و امنیتی به خود گرفت و مقدمه حذف روحانیون مخالف خمینی شد.

اولین قربانیان حکومت اسلامی در حوزه کسانی بودند که با پرهیز از پیوستن به جریان مخالف پهلوی، خمینی را تنها گذاشتند. او آن‌ها را «آخوندهای طاغوتی» می‌دانست و پیش از به‌قدرت‌رسیدن خواستار «پراندن عمامه» از سر آن‌ها شد.

روح‌الله خمینی در سخنرانی‌ها در سال ۱۳۴۸ به‌صراحت از جوانان خواست به تقابل با روحانیونی بپردازند که او آن‌ها را تنها به دلیل همراه نشدن در مخالفت با حکومت پهلوی، مفسد معرفی کرد.

نگاه غصب‌آلود رهبر کبیر جمهوری اسلامی به روحانیون مخالف باعث شد در فرمانی دستور تشکیل دادگاه ویژه روحانیت برای پاکسازی مخالفان در حوزه را صادر کند.

دادگاه ویژه روحانیت از سال ۱۳۵۸ محل صدور احکامی علیه روحانیون مخالف «امام نظام اسلامی» شد. اما پیش از تشکیل این دادگاه، برخی روحانیون مخالف جمهوری اسلامی با حکم صادق خلخالی و حمایت روح‌الله خمینی اعدام شدند.

نگرانی از ریزش حامیان نظام در میان علما و فقهای حوزه‌های علمیه سبب شد حکومت به‌جای اعدام از روش تخریب، خلع لباس و منزوی کردن روحانیون مخالف استفاده کند.

خلع لباس روحانیونی که روح‌الله خمینی اعتقاد داشت صلاحیت پوشیدن «لباس روحانیت» را ندارند، نشان می‌دهد چگونه او در آن سال از این شیوه در حذف مخالفان خود بهره برد.

غلامحسین دانشی

غلامحسین دانشی، روحانی عضو مجلس شورای ملی ایران، از اولین روحانیونی بود که پس از به ‌قدرت ‌رسیدن جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷، به جوخه اعدام سپرده شد.

این مجتهد خوزستانی زمانی که روح‌الله خمینی خواستار تعطیلی مجلس شورای ملی در همراهی با انقلابیون شد، در سخنانی خطاب به خمینی گفت: «به این یاوه‌گویی‌ها و حرکت خرابکاران در خیابان پاسخ می‌دهیم.»

اما ناموفق ماندن تلاش برای ترور دانشی در هشتم بهمن ۵۷، برای زنده‌ماندنش کافی نبود و او پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی بازداشت و در اسفند سال ۱۳۵۷ با حکم صادق خلخالی اعدام شد.

کاظم شریعتمداری

کاظم شریعتمداری از مراجع شیعه بود که اختلاف فکری او و شاگردانش با روح‌الله خمینی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ مقدمه تنش در حوزه علمیه قم شد.

اگرچه شریعتمداری پس از ورود خمینی به ایران در بهمن ۵۷ به دیدار او رفت، اما مشخص بود این نزاع قدیمی به‌ آسانی فراموش نمی‌شود. شریعتمداری اولین روحانی بود که برخلاف سنت رایج در فقه شیعه، با حکم خمینی از مرجعیت خلع شد و به حصر خانگی رفت.

او در روزهای اول روی کار آمدن جمهوری اسلامی با آن همراهی کرد، اما مخالف نظریه «ولایت مطلقه فقیه» و حدود و اختیارات تعیین‌شده برای ولی‌فقیه بود.

رای منفی شریعتمداری به اصل ۱۱۰ قانون اساسی و نقد نظریه ولایت‌فقیه که آن را «بدعتی در دین» نامید، خشم خمینی را برانگیخت و موجب شد در جریان پرونده کودتای نوژه به همراهی با کودتاگران متهم شود.

مصادره موسسه زیر نظر او به دست جمهوری اسلامی و حصر خانگی این مرجع شیعه را می‌توان سرآغاز تقابل‌های یک جریان مهم از روحانیون با تفکر خمینی در سال‌های بعد دانست.

شریعتمداری سال ۱۳۶۰ با طعنه به تلاش خمینی برای مرجع شدن در سال‌های پیش از انقلاب و آنچه بر او طی سال‌های حبس خانگی گذشت، در نامه‌ای نوشت: «کارد به استخوان رسیده و اگر مقصود بی‌آبرو کردن بوده، به‌کلی حاصل گردید و اگر مقصود سلب مرجعیت است، به مقصود رسیدند.»

مرگ شریعتمداری در سال ۶۵ بر اثر بیماری، از کینه نظام اسلامی کم نکرد و برخی از حاضران در مراسم تشییع این مرجع شیعه بازداشت شدند.

عبدالرضا حجازی و رضا صدر

حجازی از حامیان خمینی در دهه ۴۰ بود. اما با آنچه بر کاظم شریعتمداری گذشت به منتقد خمینی تبدیل شد. او در سال ۱۳۵۷ طی نامه‌ای هشدار داد خطر آنکه کمونیست‌ها اطراف رهبر کبیر را بگیرند وجود دارد. هشداری که بعدها در جریان نزدیکی فکری او به کاظم شریعتمداری تکرار شد و سرانجام همین نزدیکی به روحانی منتقد خمینی، سبب شد حجازی در سال ۱۳۶۱ با اتهام همدستی در کودتای نوژه بازداشت شود.

سرنوشت این روحانی منتقد خمینی نیز مبهم است. برخی به استناد خاطرات افرادی همچون محمد ری‌شهری بر این باورند که او در جریان این پرونده اعدام شده است.

عبدالرضا حجازی تنها قربانی تصمیم خمینی برای حذف و تخریب جایگاه و اعتبار کاظم شریعتمداری نبود. یکی دیگر از روحانیون سرشناسی که در روند این پرونده مورد‌غضب خمینی قرار گرفت رضا صدر، برادر بزرگ موسی صدر بود.

در جریان مراسم تشییع و دفن شبانه کاظم شریعتمداری در قم، حضور برخی روحانیون بانفوذ میان طلبه‌های حوزه‌های علمیه خشم خمینی را برانگیخت و آتش این خشم گریبان رضا صدر را گرفت. او به اتهام خواندن نماز بر پیکر شریعتمداری بنا بر وصیت آن مرجع شیعه بازداشت شد.

صدر از منتقدان خمینی و مخالف قرارگرفتن نام اسلام کنار جمهوری بود و باور داشت قوانینی همچون حجاب اسلامی و سیاست‌های اجرایی حکومت، به اساس دین آسیب وارد می‌کند. این روحانی نیز در سال ۱۳۷۳ در شرایطی که کماکان مغضوب حکومت بود درگذشت.

شیخ بهاءالدین محلاتی

محلاتی، روحانی سرشناس شیرازی که از فعالان جریان نهضت ملی است، پس از انقلاب برای مدت کوتاهی از حامیان خمینی بود، اما از سال ۱۳۵۹ در اعتراض به ظلم با نام اسلام در حکومت جدید، به صف منتقدان رهبری جمهوری اسلامی پیوست.

شیخ بهاءالدین محلاتی در استفتائات (پرسش‌های شرعی) خود اعدام‌ها، شکنجه به نام تعزیر، تهاجم به دانشگاه‌ها به نام انقلاب‌ فرهنگی را «ظلم به نام حکومت علی و ادعای آزادی‌خواهی» دانست و پشیمانی خود را از همراهی با خمینی اعلام کرد.

اگرچه جایگاه محلاتی در میان حامیانش و جامعه دینداران شیراز موجب شد او به سرنوشتی همچون اعدام و زندان دچار نشود، اما منزوی شدن و مرگش در سال ۶۰ کار را برای حکومت آسان کرد.

مرتضی و مهدی حائری یزدی

فرزندان موسس حوزه علمیه قم از حامیان رسیدن خمینی به مسند تدریس در این حوزه بودند. اما با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، فرزندان حائری یزدی با وجود نسبت فامیلی با روح‌الله خمینی از روش فکری او حمایت نکردند.

مرتضی حائری یزدی به استناد برخی نقل‌قول‌ها، پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی هم در مورد روش خمینی و حامیانش تردید داشت و داماد او مصطفی خمینی متوجه آن شده بود.

بااین‌وجود، در شرایطی که برخی افراد همانند محسن کدیور تاکید دارند او مخالف قانون اساسی و اصل ولایت‌فقیه است، اما حضور حائری در مجلس خبرگان قانون اساسی در ابتدای استقرار جمهوری اسلامی می‌تواند این ادعا را رد کند.

البته انتقاد حائری به شیوه برگزاری دادگاه منتقدان و مخالفان حکومت و روند قدرت‌گرفتن روحانیون در ساختار قدرت تایید شده است.

مهدی، برادر مرتضی حائری یزدی، دیگر فرزند موسس حوزه علمیه قم نیز از جمله چهره‌هایی است که از ابتدای استقرار جمهوری اسلامی با نظریه ولایت‌فقیه موافق نبود. او پس از بازگشت از آمریکا و با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، به حبس خانگی رفت و سال ۱۳۶۲ ایران را ترک کرد.

اهمیت مخالفت پسران حائری یزدی با خمینی را باید در این مسئله دید که همین افراد مهم‌ترین مدافعان او در دوران آغاز تدریسش در حوزه بودند و پس از مرگ آیت‌الله بروجردی از خمینی حمایت کردند.

فهرست اسامی روحانیونی که در ابتدای به‌قدرت‌رسیدن خمینی با نظریه ولایت‌فقیه مخالف بودند کم نیست. از حسن طباطبایی قمی تا ابوالفضل و رضا موسوی مجتهد زنجانی، فرزندان محمد موسوی زنجانی، عالم سرشناس شیعه، همگی در صف مخالفان تفکر سیاسی خمینی قرار داشتند.

درعین‌حال به این فهرست باید نام روحانیونی را که مخالف به‌قدرت‌رسیدن روحانیت در عصر غیبت امام آخر شیعیان بودند اضافه کرد. جریان مشهور به «انجمن حجتیه» که پس از مرگ خمینی وارد عرصه فعالیت‌های سیاسی شدند.

میان روحانیون مخالف خمینی باید به نامی اشاره کرد که اعتبار فقهی و محبوبیتش میان روحانیون حوزه تا حدی بود که حتی امام نظام و حامیانش نتوانستند راهی برای تخریب او پیدا کنند.

محمدحسین طباطبایی

محمدحسین طباطبایی مشهور به علامه طباطبایی چهره‌ای معتبر میان فقهای معاصر شیعه است. مردی که از منظر فقهی با تمایل به گرایش فلسفی و عرفانی شاید به خمینی نزدیک بود، اما هرگز با مسیر سیاسی خمینی همراه نشد و پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی نیز از آن‌که خوانش سیاسی رهبر نظام اسلامی از فقه شیعه را زیر سوال ببرد ابایی نداشت.

برخی از چهره‌های حوزوی به این مسئله اشاره می‌کنند که طباطبایی در تدریس فلسفه‌ به‌مراتب طرفداران بیشتری نسبت به خمینی داشت.

طباطبایی از منظر حوزوی یکی از شاخص‌ترین چهره‌هایی بود که در «همه‌پرسی جمهوری اسلامی» شرکت نکرد. موضعی که به‌روشنی نگاه او به اسلام سیاسی مدنظر خمینی را نشان داد.

محسن کدیور مدعی نقل‌قولی از طباطبایی در سال ۱۳۵۶ تنها چند ماه پیش از مرگ اوست که در آن گفته بود: «این انقلاب یک شهید دارد و آن هم اسلام است.»

نظام اسلامی هرگز اختلاف آشکار طباطبایی با آنچه خمینی «حکومت روحانیت شیعه» می‌نامید را تایید نکرد و مدافعان نظر روح‌الله خمینی تلاش می‌کنند زیست غیرسیاسی طباطبایی را دلیل شرکت ‌نکردن او در «همه‌پرسی جمهوری اسلامی» بدانند.

روحانیون مخالف رهبر جمهوری اسلامی به گروه منتقدان نظریه ولایت فقیه محدود نیست. مسیر ۱۱ ساله رهبری خشونت‌بار خمینی موجب شد حتی برخی شاگردان و حامیان مشهورش نیز به سرعت در زمره مخالفانش قرار بگیرند.

محمود طالقانی

طالقانی روحانی بود که با آغاز حکمرانی خمینی از حامی نظام جدید به منتقد آن تغییر موضع داد. محمود طالقانی به دلیل سوابقش و همسویی با جریان‌های مختلف سیاسی، محل اتفاق‌نظر گروه‌ها در جمهوری اسلامی بود.

او اولین خطیب جمعه تهران پس از روی کار آمدن حکومت جدید است. اما با وجود حمایت از روح‌الله خمینی، منتقد جدی سیاست یاران نزدیک او بود و شاید اگر گرفتار مرگی مبهم نمی‌شد، سرنوشتی مشابه دیگر چهره‌های مطرود نظام پیدا می‌کرد.

با گذشت چند دهه از مرگ محمود طالقانی، فرزندان و نزدیکانش بر این باورند که وقایع روزهای پایانی عمر او فرضیه مسمومیت تعمدی‌اش را تقویت کرده‌ است.

علی مرادخانی ارنگه (تهرانی)

علی تهرانی از جمله روحانیونی است که پس از به قدرت حکومت اسلامی، سمت‌هایی همچون ریاست دادگاه انقلاب مشهد و اهواز را برعهده گرفت.

حمایت از بنی صدر در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری و انتقاد علنی او به روند برگزاری دادگاه عباس امیرانتظام با اتهام جاسوسی، این روحانی را که شوهرخواهر رهبر کنونی جمهوری اسلامی است، به یکی از مخالفان حکومت خمینی تبدیل کرد.

تهرانی در شرایطی که درحصر خانگی قرار داشت، سال ۱۳۶۳ از ایران به عراق فرار کرد و در دوران جنگ ایران و عراق در این کشور بود. او سال ۱۳۷۴ در یکی از پاسگاه‌های مرزی خود را  به ماموران ایرانی تحویل داد و در دادگاه ویژه روحانیت به ۲۰ سال حبس محکوم شد. تهرانی در سال‌های پایانی حبس بیشتر در مرخصی بود و سال ۱۴۰۱ درگذشت.

اعدام‌های سال ۱۳۶۷ و آغاز درگیری‌های تازه درون حکومت، مهم‌ترین تغییر موضع میان روحانیون حامی خمینی و یکی از پرسروصداترین حذف‌های تاریخ حکومت را رقم زد. رخدادی که مسیر آینده رهبری جمهوری اسلامی را تغییر داد.

حسینعلی منتظری

منتظری روحانی بود که خمینی او را ثمره عمر خود می‌دانست. جایگاه او در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ میان روحانیون حوزه علمیه قم به حدی برجسته بود که توانست با وجود تردید برخی علما و چهره‌های شاخص حوزه، به مرجعیت خمینی رسمیت بخشد.

منتظری به دلیل نوشتن کتاب «نظریه ولایت فقیه» مهم‌ترین تبیین‌کننده دیدگاهی که امروز تشیع سیاسی و اصول فقهی جمهوری اسلامی بر آن استوار است به شمار می‌آید.

همین وزن فقهی و سیاسی در میان انقلابیون و محبوبیت او در نگاه خمینی کافی بود تا به‌عنوان قائم‌مقام رسمی و رهبر دوم جمهوری اسلامی برگزیده شود.

سیر حوادث و اقدام برخی چهره‌ها از جمله احمد خمینی باعث شد منتظری در سال‌های پایانی عمر رهبر جمهوری اسلامی، به منتقد اجرای احکام اعدام‌های سیاسی در سال ۱۳۶۷ و از ثمره عمر، به دشمن رهبر بدل شود.

اعدام دو نفر از نزدیکان او، مهدی هاشمی در سال ۱۳۶۶ و روحانی عضو مجلس دوم شورای اسلامی، میرعلی‌نقی سید خاوری لنگرودی، در سال ۱۳۶۷ شاید نقطه پایانی بر صبر منتظری برابر استاد خویش بود. در نگاه مورخان، حذف منتظری از سمت قائم‌مقام رهبر در ماه‌های پایانی عمر خمینی، مسیر حکومت اسلامی را تغییر داد.

منتظری مخالف اصلی جایگاه فقهی علی خامنه‌ای بود و تشییع پیکرش در سال ۱۳۸۸ یکی از نمادهای مخالفت جامعه با «رهبر دوم نظام و امام جدید حکومت اسلامی» شناخته شد.

با بررسی سرانجام روحانیون سرشناسی که طی دوران حکومت روح‌الله خمینی منتقد او بودند، می‌توان درک کرد آنچه علی خامنه‌ای در سال‌های پس از مرگ روح‌الله خمینی، با حذف منتقدان و مخالفان انجام داد، ادامه راه «خدای کشتارهای دهه ۶۰» است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *