از یک هفته پیش از اعدام برادرش «نوید افکاری» در ۲۲ شهریور ۱۳۹۹، در سلول انفرادی است. زمانی که این گزارش منتشر میشود ۱۲۵۳ روز از آن گذشته است؛ ۳ سال و ۵ ماه و ۶ روز قبل. نام این زندانی انفرادی «وحید افکاری» است اما به تازگی گفته علیرغم این بیعدالتی، آن را تحمل میکند تا صدای نوید و هفت معترض در خطر اعدام باشد که در یک فرایند غیرمنصفانه به اعدام محکوم شدهاند.
وحید افکاری، برادر دادخواهی است که اولینبار از ضربوشتم و تن رنجور نوید جوان، پیش از اعدام، در همان سلول انفرادیاش گفت. سلولی که هنوز هم در یکی از آنهاست. حالا گفتههایش در پی دیدارهای هر از گاه با خانواده تبدیل به نماد مقاومت شده است. مثل این آخری که به مادرش که بیتابی میکرده، گفته است «من مشکلی ندارم، صدای برادرای اعدامیم باشید.» اشارهای به در خطر اعدام قرار داشتن هفت زندانی سیاسی، یعنی «مهران بهرامیان»، «فاضل بهرامیان»، «مجاهد کورکور»، «منصور دهمرده»، «عباس دریس»، «رضا رسایی» و «محمدجواد وفاییثانی».
از وحید افکاری چه میدانیم؟
وحید افکاری، متولد ۳۱ خرداد ۱۳۶۴ است. او را به همراه برادرانش نوید و حبیب در شهریورماه ۱۳۹۷ به اتهام «معاونت در محاربه» و قتل یک مامور امنیتی در حراست آب و فاضلاب شیراز بازداشت کردند. قوه قضاییه مدعی است که این مامورد توسط نوید و برادرش در جریان اعتراضات مردادماه ۱۳۹۷ کشته شده است.
نوید که متهم ردیف اول بود، با اتهام «محاربه» و «قتل عمد» به دوبار اعدام محکوم شد و بعدا در حالیکه ماموران زندان عادلآباد، از جمله فردی به نام «خادمالحسینی» او و برادارانش را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده بودند، با وعده فریب انتقال به تهران، بدون ملاقات آخر، در سحرگاه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ بر دار شد.
حبیب، برادر دیگر که سه سال حبس تعزیری داشت، بعد از ۱۸ ماه حبس در سلول انفرادی در پی اعدام نوید، در ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ آزاد شد. اما، حبیب بعد از گذشت بیش از ۳ سال و پنج ماه هنوز در سلول انفرادی در زندان عادلآباد است است.
در این مدت آقای افکاری ملاقاتهایی با خانواده داشته است و خانوادهاش در بیانیههایی نسبت به زندان انفرادی او اعتراض کردهاند. اما آزار و اذیتهای خانواده و نزدیکان افکاریها کم نشده است. همین اخیرا «سجاد زارع»، شهروندی که قوه قضاییه مدعی است عکس «بهیه نامجو»، مادر افکاریها را که در پی بازداشت دخترش در مقابل ساختمان «پلاک ۱۰۰» فریاد میزد را گرفته، به ۱۲ سال زندان و تبعید محکوم شد.
آقای زارع از نزدیکان نوید و دوست صمیمیاش «امین بذرگر» بود که بعد از اعدام نوید ناپدید شد و بعدا پلیس مدعی شد که بقایای پیکرش را در کوههای اطراف شیراز پیدا کرده است.
سلول انفرادی چطور جایی است؟
سلول انفرادی اتاق بسته کوچکی است که معمولا شش تا ۸ مترمربع مساحت دارد. در آن هیچ چیز نیست جز یک توالت فلزی، یک روشویی کوچک، دو پتو و لامپی که شبانهروز روشن است. دریچهای هم در درب آهنی اتاق هست که از آنجا غذای زندانی به او داده میشود و بشقاب خالیاش تحویل گرفته میشود.
کسانیکه قبلا در انفرادی بودهاند و فعالان سرشناس حقوقبشری، میگویند که حبس در سلول انفرادی مصداق شکنجه سفیداست.
«صابر ملکرئیسی»، فعال حقوقبشر بلوچ است که در ۱۷ سالگی توسط نیروهای امنیتی گروگان گفته شد تا برادرش که مخالف جمهوری اسلامی بود، خود را تسلیم کند.
او با وجود سن و سال کم، در مجموع ۱۸ ماه را در سلولهای انفرادی تک نفره یا دربسته که در آن دو یا سه نفر زندانی نگهداری میشوند گذارنده است. بیشتر آن در بازداشتگاه اداره اطلاعات زاهدان بوده، جایی که فعالان حقوق بشر بلوچ، بهدلیل مخوف بودن آن را بهنام «گوانتانامو» میشناسند.
آقای ملکرئیسی به ایرانوایر میگوید که در سلول انفرادی همهچیز تکراری است و دیروز مثل امروز و فردا مثل امروز است. او توضیح میدهد: «سلولهای انفرادی همه همشکل هم هستند. به هر شماره و هر بازداشتگاهی که بروی همه شبیه هم هستند. به همین خاطر تکراری تکراری است. روزهایی خیلی تکراری که به شدت کند میگذرند. تنها چیزی که میتواند تغییری در آن ایجاد کند، رفتار زندانبانهاست.»
این زندانی سیاسی سابق که جمعا به ۱۷ سال حبس و تبعید محکوم شده بود ولی بعد از حدود ۱۲ سال نامه «عفو» گرفت، به ایرانوایر میگوید که حبس انفرادی مصداق بارز اسارت است چون «آدم با خودش و افکارش دنیا را سیر میکند ولی یک جا ساکن است. جسماش داخل است ولی فکرش در حال سیر در دنیا یا درگیر سرنوشتی است که در انتظارش است.»
او درباره تجربه خود از سلول انفرادی نیز میگوید: «من وارد مکالمههای خیالی میشدم. روزهای خیلی سختی بود. من زبانم با زندانبانها متفاوت بود و پیش خودم با اعضای خانوادهام مکالمه میکردم. این اتفاق تنها برای من نیافتاده. با دوستان زیادی صحبت کردم و آنها هم میگفتند که چنین اتفاقی برایشان افتاده است.»
صابر ملکرئیسی میگوید: «یادم نیست چندمین روز بود ولی خوب یادم است که در توهم خود مکالمهای با برادر کوچکم انجام میدادم و از اتفاقاتی که در آن چند روز افتاده بود برایش تعریف میکردم، که حالم بهم خورد و برادرم که خیال میکردم جلویم بود تبدیل به یکی از بازجوها شد و به من حمله کرد.»
به گفته این زندانی سیاسی سابق او چون نمیدانسته چه در انتظارش است، فکر میکرده یا تمام دوران محکومیتش را در سلول انفرادی میگذارند یا از همانجا او را برای اعدام میبرند. بنابراین، وقتی بعد از ۳۹ روز او را که نوجوانی بیش نبوده به یک سلول دو نفره میبرند و همسلولیاش به او میگوید که بعد از مدتی به بند عمومی منتقل خواهد شد، تمام آرزویش این بوده که برود به آن بند جوانانی که درباره آن شنیده بود.
به گفته آقای ملکرئیسی، او بعد از سلول انفرادی احساس آزادی میکرده ولی با فضای سلول چند نفره و عمومی هم جور در نمیآمده: « شلوغی و آدم زیاد برایم ترسناک بود یک حس ناامنی به من میداد.»
او تاکید میکند: «سه و سال و نیم مدت خیلی طولانی است و من فکر میکنم این مدت ذهن را پریشان و فرتوت میکند. قطعا وحید افکاری در این سه سال با اتفاقاتی که برای خود و خانوادهاش افتاده، درگیری ذهنی زیاد داشته و تحت شکنجه روانی شدیدی که در موردش صحبت میکنیم بوده.»
سلول انفرادی اگرچه در اغلب موارد فقط در زمان بازجویی است، اما گاهی بازجوها برای انتقام یا شکستن یا جلوگیری از درز حقیقت به بیرون از زندان، زندانی را در انفرادی نگه میدارند.
یک زندانی سیاسی دهه شصت که حدود چهار ماه و نیم در سال ۶۴ در سلول انفرادی بند «آسایشگاه» زندان اوین بوده و از کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ جان بهدر برده به ایرانوایر درباره شرایط این نوع بازداشت میگوید:
«سلول انفرادی وسیلهای است برای ایزوله کردن شما از انسانها تا بازجو بتواند هر کاری که با شما خواست انجام دهد و هر ترفندی که بلد است که اجرا کند تا اطلاعاتی که میخواهد را از شما بگیرد یا از شما اعتراف اجباری بگیرد. اما وقتی فردی را که بازجویی نمیشود، مثل آقای وحید افکاری به انفرادی میاندازند احتمالا برای این است که میخواهند او را بشکنند و از او تواب بسازند.»
او درباره احساس زندانی در سلول انفرادی به ما میگوید: «در سلول انفرادی تمام محرکهای خارجی از بین رفته. هیچ اطلاعاتی از هیچ جا نمیگیری که به آن فکر کنی. خودت هستی و آن دیوار و آن سلول ۲ متر در ۴ متری. صدها بار سلول را گز میکنی تا طول و عرضاش را دقیق اندازه بگیری. به گذشته فکر میکنی و نشخوار میکنی. تیزی ذهنت از بین میرود، ولی ذهن از کار کردن نمیایستد. کافیست کسی یک ذره زمینه افسردگی داشته باشد، کارش تمام است.»
این زندانی سیاسی که به دلیل هواداری از یک سازمان سیاسی چپگرا در دهه ۶۰ بازداشت و بیش از ۵ سال را در زندان بوده، ادامه میدهد: «گاهی فکر میکردم تمام جهان مرده است و هیچ جنبندهای در آن نیست. سلول من دو طبقه زیرزمین بود و هیچ دریچهای به بیرون نداشت، الا یک دریچه کوچک که نور اندکی از آن بهداخل می آمد. هنوز هم برایم سوال است که آیا آن باریکه نور، نور لامپ بود یا خورشید راه خودش را به سلول من باز کرده بود.»
او میگوید که یک روز آنقدر غرق در توهم نابودی جهان و مرگ همه انسانها و موجودات در اثر تنهایی چند ماهه بوده که از چکه کردن شیر آب فهمیده زندگی بیرون از سلول او ادامه دارد: « با خودم گفتم از کجا دارد چکه میکند؟ پس آب هست و حتما هستند کسانی که آب را لولهکشی کردند و دارند بیرون کار میکنند تا این آب به لوله برسد. بعد فکر کردم پس زندگی وجود دارد و همه نمردند!»
او میافزاید: «من را میخواستند بشکنند و فکر میکنم که آقای افکاری را هم نگه داشتهاند تا بشکند ولی خب او هم دارد جانانه مقاومت میکند.»
اشاره این زندانی سیاسی سابق به گفتهها و عکسهایی است که بعضا از دیدار وحید افکاری با خانوادهاش منتشر میشود. مثل آن دفعهای که روی تکه کاغذی نوشته بود: «آینده از آنِ ترسوها نیست.»
حقوق شما
«موسی برزین»، حقوقدان و مشاور حقوقی ایرانوایر میگوید که در قوانین ایران، چیزی به اسم «زندان انفرادی» وجود ندارد.
او توضیح میدهد: «فقط در آییننامه اجرایی سازمان زندانها گفته شده که وقتی زندانی مرتکب تخلف شد، با حکم شورای رسیدگی به تخلفات، زندانی را برای مدت چند روز میتوانند در انفرادی نگه دارند، اما فقط برای تنبیه.»
این وکیل حقوقبشری توضیح میدهد: «به هیچوجه زندان انفرادی وجود ندارد و نمیتوانند یک زندانی را به انفرادی بفرستند. اما خب اینکار را کردهاند و این هم با دستور مقامات قضایی از جمله دادستان یا رییس دادگستری بوده است.»
آقای برزین در پایان نیز تاکید میکند: «این رفتار غیرقانونی است و قطعا از مقامات بالا دستور آمده که او را در انفرادی حبس کنند.»
ایرانوایر
رقیه رضایی