علیرضا عسگری؛ از سردار رضا چیفتن تا مستر جان‌ دوو گزارش یک فرار بزرگ از تهران به تگزاس

By | ۱۴۰۳-۰۲-۰۵

علیرضا عسگری، سرلشکر پاسدار بازنشسته، فرمانده سابق سپاه لبنان، فرمانده کل پیشین عملیات سپاه و معاون بازرسی وزارت دفاع در دولت خاتمی، جمعه ۱۸ آذر ۱۳۸۵ (۹ دسامبر ۲۰۰۶) در جریان سفری به ترکیه، ناپدید شد و در نزدیک به ۱۷ سال گذشته، اطلاعات ضدونقیض زیادی درباره او منتشر شده است.

خانواده‌اش گفته‌اند او برای تجارت زیتون عازم سوریه و ترکیه شده بود، اما برخی دوستانش گفتند او در ماموریت کاری بود. در شماری از رسانه‌های بین‌المللی، از همان ابتدا به نقل از منابع اطلاعاتی غربی گفته شد علیرضا عسگری با سیا در تماس بوده و با اختیار خود به ایالات متحده رفته است. در مقابل، مقامات جمهوری‌اسلامی می‌گویند موساد یا سیا این سردار سپاهی را ربوده‌اند.

تحقیقات چند ماهه ایران اینترنشنال اکنون تصویری روشن از بریدن این سردار سپاهی از جمهوری‌اسلامی و فرارش و همچنین اطلاعات حساسی که او درباره ابعاد نظامی برنامه هسته‌ای ایران در اختیار آمریکایی‌ها قرار داد و نقش مهمی در جلوگیری از حمله آمریکا به ایران داشت، به دست می‌دهد.

ایران اینترنشنال به طور اختصاصی فاش می‌کند علیرضا عسگری سال‌هاست در چارچوب برنامه حفاظت از شهود و با هویتی تازه در آمریکا زندگی می‌کند. بر اساس همین اطلاعات، تایلند مکان محتملی است که سال ۱۳۸۴ سازمان سیا عسگری را در آن‌جا به خدمت گرفت. عسگری همچنین شخصی بود که محسن فخری‌زاده را به عنوان شخصیت محوری برنامه نظامی هسته‌ای جمهوری‌اسلامی به آمریکا معرفی کرد.

ایران اینترنشنال برای انجام این تحقیقات‌، با یکی از آشنایان خانواده همسر علیرضا عسگری، سه تن از آشنایان و همکاران سابق او، یکی از فرمانده‌های پیشین سپاه، یک منبع دیپلماتیک اروپایی و سه منبع اطلاعاتی در آمریکا گفتگو کرده است. این منابع به شرط عدم افشای هویت‌شان با ایران اینترنشنال گفتگو کردند.

پرنـده از قفـس پرید

علیرضا عسگری، نیمه اول آذرماه ۱۳۸۵ از تهران به دمشق رفت و چند روز بعد، ۱۶ آذر ۸۵ (۷ دسامبر ۲۰۰۶) وارد استانبول شد و در هتل جیران استانبول ساکن شد. دو روز بعد، جمعه ۱۸ آذر (۹ دسامبر ۲۰۰۶)، موبایل او خاموش شد و از آن زمان به طور رسمی ناپدید شد. علی‌رضا عسگری، زمان ناپدید شدن دارای ۲ همسر، ۴ دختر و ۱ پسر بود.

در بیشتر منابع غربی، زمان ناپدید شدن عسگری به اشتباه ۱۸ بهمن ۸۵ (۷ فوریه ۲۰۰۷) ذکر شده است. این نزدیک به تاریخی است که ایران جریان ناپدیدشدن عسگری را به ترکیه اطلاع داد: «مقامات ایران ۵ دی ۱۳۸۵ ناپدید شدن این مقام سابق نظامى خود را به اینترپل گزارش داده بودند، اما ۱۵ بهمن ۱۳۸۵ ما را از این حادثه مطلع ساختند.»

۹ اسفند ۸۵ (۲۸ فوریه ۲۰۰۷)، هشتاد روز پس از ناپدید شدن علیرضا عسگری، نخستین بار روزنامه سعودی الوطن خبر ناپدید شدن او در ترکیه را منتشر کرد. ۵ روز بعدتر در ۱۳ اسفند سخنگوی وزارت امورخارجه ایران در کنفرانس مطبوعاتی، خبر ناپدیدشدن او را تائید کرد.

الشرق الاوسط در ۱۷ اسفند ۸۵ (۶ مارس ۲۰۰۷)، خبر داد علیرضا عسگری با اختیار خود به ایالات متحده رفته است.  دو روز بعد، واشنگتن پست در گزارشی به نقل از یک مقام ارشد آمریکایی خبر داد عسگری مشتاقانه در حال همکاری با آژانس‌های اطلاعاتی غربی است.

۲۱ اسفند ۸۵ (۱۱ مارس ۲۰۰۷)، ساندی تایمز گزارش داد علیرضا عسگری از سال ۱۳۸۱ (سال ۲۰۰۳) به خدمت سرویس‌های خارجی درآمده بود. همین روزنامه یک هفته بعد در گزارشی دیگر از قول یک مقام آمریکایی خبر داد از عسگری در اروپا بازجویی شده است.

همان زمان، خبرهایی حاکی از انتقال عسگری به یکی از پادگان‌های ناتو در فرانکفورت آلمان منتشر شد. ۲۳ اسفند ۸۵، فرانتس یوزف یونگ، وزیر دفاع وقت آلمان در پاسخ به پرسش از حضور علیرضا عسگری در آلمان، به جای انکار صریح، پاسخ داد: «درباره این مساله نمی‌توانم چیزی بگویم.»

۵ اردیبهشت ۸۶ (۲۵ آپریل ۲۰۰۷)، چند تن از دوستان علیرضا عسگری و مقامات سابق جمهوری‌اسلامی هم در گفتگو با فایننشال تایمز، پناهندگی علیرضا عسگری را تائید کردند.

در همان زمان، شان مک‌کورمک، سخنگوی وقت وزارت خارجه، در پاسخ به این‌که آیا حضور علیرضا عسگری را در ایالات متحده انکار می‌کند؟ پاسخ داد: «نمی‌توانم چیزی به شما بگویم.»

۱۸ آذر ۸۶ (۹دسامبر ۲۰۰۷)، تایمز لندن در گزارشی خبر داد اطلاعات کسب شده از علیرضا عسگری به قدری محرمانه بوده که مستقیم به رئیس سازمان سیا ارسال می‌شد: «افرادی که معمولا باید این اطلاعات را دریافت کنند و لازم بود از آن مطلع شوند، کلا از دایره بیرون گذاشته شده بودند.»

در کتاب «جاسوس خوب: زندگی و مرگ رابرت ایمز» که سال ۲۰۱۴ منتشر شد به نقل از ۴۰ منبع اطلاعاتی گفته شده به علیرضا عسگری در ازای ارائه اطلاعات درباره برنامه هسته‌ای ایران، پناهندگی آمریکا داده شد. کای برد نویسنده این کتاب می‌گوید یکی از مقامات دولت بوش درباره تصمیم بوش برای دادن پناهندگی به علیرضا عسگری در سال ۲۰۰۷ گفته است: «در سطح اطلاعات غیر طبقه‌بندی‌ شده نمی‌توانم در این باره توضیح بیشتری بدهم.»

اکنون و ۱۷ سال پس از آن‌چه به تعبیر واشینگتن‌پست، یک کودتای بزرگ برای دستگاه اطلاعاتی آمریکا بود، یک منبع دیپلماتیک اروپایی و سه منبع اطلاعاتی در آمریکا در گفتگو با ایران اینترنشنال تائید کردند علیرضا عسگری، همان زمان ناپدیدشدن «از سوی آمریکایی‌ها و با خواست خودش ابتدا از ترکیه به یکی از پایگاه‌های آمریکا در آلمان برده شد و پس از مدتی کوتاه از آن‌جا به آمریکا منتقل شد و در چهارچوب برنامه حفاظت از شهود با هویتی تازه در آن کشور زندگی می‌کند.»

یکی از این منابع اطلاعاتی ما می‌گوید انتقال او به آمریکا برای سال‌ها بسیار محرمانه نگاه داشته شد: «دست‌کم تا زمان انتشار ارزیابی ملی اطلاعاتی در دسامبر ۲۰۰۷، جز چهره‌های محدودی از مقامات بالا در سیا، کاخ سفید و پنتاگون و چند دستگاه‌ اطلاعاتی آمریکا درگیر در این پرونده، کسی درباره این دست‌آورد بزرگ اطلاعاتی چیزی نمی‌دانست.»

او یک منبـع طلاسـت!

۲۱ آذر ۱۳۸۸ (۱۲ دسامبر ۲۰۰۹)، ساندی تلگراف نوشت علیرضا عسگری در چارچوب یک برنامه سازمان سیا که با هدف تضعیف برنامه هسته‌ای ایران، دانشمندان و مقامات کلیدی درگیر در برنامه هسته‌ای را به خروج از ایران و زندگی در آمریکا ترغیب می‌کند، به این کشور آمده است.

منابع اطلاعاتی ایران اینترنشنال در آمریکا تائید کردند که در چارچوب این برنامه، شماری از دانشمندان فعال در برنامه‌ هسته‌ای ایران، از کشور گریخته و به آمریکا آمده‌اند: «این افراد همیشه به همکاری اطلاعاتی ترغیب می‌شوند اما بسیاری از آنان همکاری نمی‌کنند. با این وجود، صرف قطع همکاری آنان با ایران برای دستگاه اطلاعاتی غرب یک پیروزی است.»

اما مورد علیرضا عسگری برای غرب یک استثنا بود. او نه دانشمند بود و نه در زمان پناه بردن به غرب مقامی کلیدی در برنامه نظامی یا هسته‌ای ایران بود، اما همان‌طور که یک مقام نظامی اسرائیل به تایمز لندن  گفته بود: «او برای دستگاه اطلاعاتی غرب یک منبع طلا است.»

منبعی طلایی که در دست‌کم چهار مورد، اطلاعاتش به اقدامات فوری با نتایج بلندمدت ختم شد: رآکتورهسته‌ای سوریه، عماد مغنیه، محسن فخری‌زاده و برنامه هسته‌ا‌ی ایران.

رآکتـور هسته‌ای سـوریـه

نیمه‌شب ۱۵ شهریور ۱۳۸۶ (۶ سپتامبر ۲۰۰۷) اسکادران ۶۹ نیروی هوایی ارتش اسرائیل، مجتمعی نظامی را در دیرالزور سوریه بمباران و منهدم کرد. ۷ ماه بعد آمریکا اعلام کرد که مجتمع بمباران‌شده یک سایت هسته‌ای با اهداف نظامی بود. چهار سال بعد هم آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تائید کرد، آن‌چه اسرائیل در سال ۲۰۰۷ نابود کرد یک رآکتور هسته‌ای بود.

۲ فروردین ۸۸ (۲۲ مارس ۲۰۰۹)، هانس روئله، رئیس سابق ستاد برنامه‌ریزی وزارت دفاع آلمان و فرمانده پیشین مقر ناتو در این کشور تائید کرد اطلاعاتی که علیرضا عسگری در مورد پروژه‌ هسته‌ای سوریه در دیرالزور داد منجر به شناسایی آن و حمله اسرائیل در سپتامبر ۲۰۰۷ به راکتور الکبار در این سایت هسته‌ای و نابودی آن شد. بنا بر این گزارش، هیچ کس در جامعه اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل تا آن زمان در مورد آن سایت هسته‌ای چیزی نشنیده بودند: «مورد اخیر بسیار شرم‌آورتر بود زیرا دولت اسرائیل همیشه ادعا کرده بود چیزی در سوریه وجود ندارد که آن‌ها ندانند.»

عمـاد مغنیـه؛ مرد سایه را در دمشق هدف گرفتند

عماد مغنیه، معروف به حاج رضوان، عالی‌رتبه‌ترین فرمانده نظامی حزب‌الله لبنان بود که ۲۳ بهمن ۱۳۸۶ (۱۲ فوریه ۲۰۰۸) در انفجار یک خودرو بمب‌گذاری‌شده در دمشق کشته شد. او به دست داشتن چندین مورد بمب‌گذاری، قتل، آدم ربایی و هواپیما‌ربایی در فاصله ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۴متهم بود و سال‌ها زندگی مخفیانه داشت.

کای برد، در گفتگوی سال ۲۰۱۴ با نیویورک تایمز گفت گمان می‌کند علیرضا عسگری محل زندگی مخفی عماد مغنیه را به آمریکایی‌ها داده باشد. ان‌پی‌آر، رادیو ملی آمریکا هم در گزارشی به احتمال نقش‌داشتن عسگری در ترور مغنیه اشاره کرده است.

در گزارش تحقیقی واشنگتن پست درباره این ترور هم ضمن اشاره به همکاری سیا و موساد در کشتن او، تاکید شده محل اختفای او در دمشق، یک سال قبل از کشته‌شدنش برای سیا مشخص شده بود.

رابرت بائر، از افسران مسئول وقت سیا در بیروت هم پس از پناهندگی عسگری در گزارشی تائید کرده بود عسگری اصلی‌ترین رابط ایرانی در تماس با عماد مغنیه است.

یکی از منابعی اطلاعاتی که با ایران اینترنشنال گفتگو کرد بر این باور است که برخی نشانه‌ها و شواهد از حاکی همکاری عسگری در لو دادن محل اختفای مغنیه است: «بر اساس گزارش واشینگتن‌پست سیا و موساد حداقل یک سال قبل از کشته شدن مغنیه، یعنی حدود ژانویه ۲۰۰۷ محل اختفای او را یافته‌اند و این دقیقا زمانی است که عسگری مدت زمانی کوتاه پس از پناه بردن به سیا، در حال همکاری اطلاعاتی با آن‌هاست.»

یکی از همکاران سابق عسگری هم که با ایران اینترنشنال صحبت کرد تائید کرد او رابطه بسیار نزدیکی با مغنیه داشت: «در میان بچه‌هایی که سابقه فرماندهی سپاه لبنان را داشتند، رضا به واسطه مدت زمان طولانی که آن‌جا بودند و نقشی که در سازماندهی حزب‌الله و تثبیت جایگاه مغنیه در آن داشت، نزدیک‌ترین و صمیمانه‌ترین رابطه دوستی را با مغنیه داشت.»

یکی دیگر از منابع اطلاعاتی طرف گفتگوی ایران اینترنشنال معتقد است، اصولا در نشست‌های اطلاعاتی، هویت منابع افشا نمی‌شود: «گزارش واشینگتن‌پست، تصویری کامل از عملیات زدن مغنیه به دست می‌دهد و برای همین به نظرم این یک نشت اطلاعاتی عمدی است اما طبیعتا منابع آن گزارش، امنیت کسی را که برخی تحلیلگران امنیتی ارزشمندترین سرمایه اطلاعاتی در زمان خودش می‌خوانند، با اشاره به او به خطر نمی‌اندازند.»

ایـران سـلاح نمی‌سـازد؛ شلیـک نکنید!

۱۶ سازمان جامعه اطلاعاتی آمریکا هر سال از یک مساله مرتبط با امنیت ملی گزارشی طبقه‌بندی شده تهیه می‌کنند که با عنوان ارزیابی ملی اطلاعاتی (NIE) به رئیس‌جمهور آمریکا ارائه می‌‌شود. رئیس‌جمهور و مدیر اطلاعات ملی این اختیار را دارند که تمام یا بخشی از آن را از حالت طبقه‌بندی خارج کنند.

گزارش ارزیابی ملی اطلاعاتی سال ۲۰۰۷ درباره مقاصد و ظرفیت‌های هسته‌ای ایران بود. این ارزیابی، ماه نوامبر همان سال در ۱۴۷ صفحه نهایی شد و ماه دسامبر بخش قابل‌توجهی از آن که تنها ۹ صفحه بود از طبقه‌بندی خارج شده و منتشر شد. در این ارزیابی گفته شده بود«آژانس‌های اطلاعاتی با اطمینان بالا قضاوت می‌کنند که تهران در پائیز ۲۰۰۳ برنامه سلاح‌های هسته‌ای خود را متوقف کرده است … و با اطمینان متوسط ارزیابی می‌کنند که تهران تا میانه ۲۰۰۷ برنامه سلاح هسته‌ای خود را از سر نگرفته است و نمی‌دانیم آیا در حال حاضر قصد دارد سلاح هسته‌ای بسازد یا نه.»

این ارزیابی قاطعانه در حالی بیان می‌شد که همین آژانس‌ها در ارزیابی سال ۲۰۰۵ خود گفته بودند: «با اطمینان بالا ارزیابی می‌کنیم که ایران با وجود تعهدات بین‌المللی و فشارهای بین‌المللی، در حال حاضر مصمم به توسعه سلاح‌های هسته‌ای است، اما ارزیابی ما این نیست که ایران غیرقابل تغییر است.»

این ارزیابی‌ها از این لحاظ می‌توانند بسیار مهم باشند که برای توجیه حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، جرج بوش و کاخ سفید به ارزیابی ملی اطلاعاتی سال ۲۰۰۲ همین آژانس‌ها درباره برنامه سلاح‌های کشتار جمعی عراق استناد کرده بودند.

در ارزیابی سال ۲۰۰۷ گفته شده تصمیم ایران برای متوقف کردن برنامه سلاح‌های هسته‌ای پاسخی بود به افزایش نظارت و فشار بین‌المللی ناشی از افشای فعالیت‌های هسته‌ای قبلا اعلام نشده‌ی ایران. تحلیل‌گران اطلاعاتی معتقد بودند نتیجه مهمتر این ارزیابی این است که ابزار موثر برای تغییر موفقیت‌آمیز برنامه‌های هسته‌ای ایران، فشار سیاسی و اقتصادی هدفمند است، نه اقدام نظامی و از طبقه‌بندی خارج کردن بخش‌هایی از آن هم نشان می‌داد دولت بوش قصد دارد همین ابزارهای غیرنظامی را دنبال کند.

برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و گفتند این ارزیابی جامعه اطلاعاتی یک ضربه پیشگیرانهعلیه دولت بوش بود تا او را که به شکلی شتابزده قصد حمله به ایران را داشت، از برنامه‌اش منصرف کنند.

در کتابی هم که مرکز مطالعات اطلاعاتی سیا درباره نتایج و اهمیت ارزیابی اطلاعاتی ۲۰۰۷ منتشر کرده، گفته شده منتقدان این ارزیابی می‌گفتند قضاوت ارائه‌شده در آن، از جمله هرگونه استدلال برای اقدام نظامی علیه ایران را تضعیف می‌کند.

یکی از منابع اطلاعاتی که درباره این ارزیابی با او صحبت کردیم، تائید کرد که در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، در محافل سیاسی واشینگتن، این تصور که آمریکا برنامه‌ای برای حمله به ایران دارد، بسیار جدی گرفته می‌شد: «آن زمان، روزی نبود که از من درباره برنامه آمریکا برای حمله به ایران نپرسند، همه فکر می‌کردند برنامه‌ای تهیه شده و این حمله قریب‌الوقوع است، اما ارزیابی سال ۲۰۰۷ که ابتدای دسامبر منتشر شد مثل آب سردی بود که بر آتش ریختند، عملا همه تصورات درباره احتمال حمله به ایران رنگ باخت و اگر برنامه‌ای هم واقعا تهیه شده بود، عملا کنار گذاشته شد.»

علیرضا عسگری؛ منبع اطلاعاتی برنامه هسته‌ای ایران

گاردین چند روز پس از انتشار ارزیابی ۲۰۰۷، در گزارشی نوشت منابع دیپلماتیک و امنیتی در واشنگتن گفته‌اند این ارزیابی تازه نتیجه اطلاعات فیزیکی است که احتمالا از علی‌رضا عسگری، فراری ایرانی به دست آمده است.

نیویورک تایمز هم در گزارشی خبر داد که اطلاعات تازه از برنامه هسته‌ای ناشی از شنود مکالمات دو مقام ایرانی بوده است. بر اساس گزارش وال استریت ژورنال، یکی از این دو مقام محسن فخری‌زاده بوده که در گفتگویی که سال ۲۰۰۶ انجام شده با لحنی انتقادی از این‌که بودجه‌ی برنامه هسته‌ای نظامی از سال ۲۰۰۳ قطع شده و یک پروژه مشخص هم تعطیل شده است صحبت می‌کند.

نیویورک تایمز در گزارشی دیگر خبر داد که علیرضا عسگری در گزارش‌های خود به سیا، صحت این گفتگوها را تائید کرده است. منابع اسرائیلی هم در گفتگو با تایمز لندن تائید کردندعلیرضا عسگری اطلاعات برنامه هسته‌ای ایران را به دستگاه اطلاعاتی آمریکا داده است.

در گزارش تحلیلی هم که موسسه کنترل تسلیحات در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده، به اینکه اطلاعات ارائه شده عسگری درباره برنامه هسته‌ای تائیدی بر غیرنظامی آن بوده، اشاره شده است.

منابع اطلاعاتی که با ایران اینترنشنال گفتگو کردند هم بر این باور هستند مهمترین اطلاعات ارائه شده از سوی علیرضا عسگری به برنامه هسته‌ای ایران ارتباط داشت که نتیجه‌ای بسیار مهم هم به دنبال داشت: «پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و در حالی‌که جرج بوش از ایران به نام یکی از کشورهای محور شرارت نام برده بود و جمهوری‌اسلامی متهم به تلاش برای ساخت بمب اتم بود، شاید تنها یک خبر می‌توانست ایده‌های حول حمله آمریکا به ایران را به حاشیه ببرد: توقف تلاش تهران برای ساخت بمب.»

یکی از این منابع اطلاعاتی می‌گوید این تغییر نظر ۱۸۰ درجه‌ای درباره ماهیت برنامه‌ای هسته‌ای ایران، با توجه به اشاره به شواهد فیزیکی برای آن، احتمالا ناظر به نوارها، اسناد و اطلاعات اختصاصی از برنامه هسته‌ای ایران بوده که علیرضا عسگری در اختیار سیا قرار داده است: «صدای ضبط شده فخری‌زاده مربوط به سال ۲۰۰۶ است. فخری‌زاده پس از آمدن نامش در اسناد لپ‌تاپ، تحت حفاظت کامل بود و طبعا تماس‌ها و ارتباطاتش هم با سطح بالایی از امنیت در جریان بود، در این شرایط به باور من، علیرضا عسگری به واسطه دوستی و دسترسی‌هایش کسی بود که می‌توانسته عامدانه و با برنامه با فخری‌زاده گپ تلفنی یا حضوری بزند و این حرف‌ها همان‌جا باید ضبط شده باشد.»

نام محسن فخری‌زاده، نخستین‌بار در اسنادی دیده شد که با نام اسناد لپ‌تاپ شناخته می‌شود و گفته شده اواسط سال ۲۰۰۴ به دست دستگاه‌های اطلاعاتی غرب رسیده است. به درستی آن اسناد، تردیدهایی جدی وارد شد و شماری از کارشناسان اسرائیلی و آمریکایی آن‌ها را ساختگی خواندند. بعدتر هم کارشناسان آژانس هسته‌ای، ساختگی بودن شماری از عکس‌های آن را تائید کردند. این اسناد با توجه به این تردیدها، دست‌کم در مورد فخری‌زاده منجر به اقدام خاصی نشد.

اما کمتر از ۳ سال بعدتر، آن‌گونه که منابع اطلاعاتی طرف گفتگوی ایران اینترنشنال گفتند علیرضا عسگری هویت او را برای آمریکایی‌ها تائید کرد: «عسگری نام و اطلاعات او را به عنوان مدیر و مغز متفکر برنامه ‌هسته‌ای ایران، در اختیار آمریکایی‌ها گذاشت.» موضوعی که نتیجه فوری آن، قرار گرفتن نام فخری‌زاه در تحریم‌های سازمان ملل ذیل قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت در ۲۴ مارس ۲۰۰۷ بود.

ایران می‌پرسد: علی‌رضا عسگری کجاست؟

جمهوری اسلامی فارغ از تبلیغات رسمی، به این باور رسیده که علیرضا عسگری پناهنده شده و تلاش کرده او را بیابد. سه ماه پس از ناپدیدشدن علیرضا عسگری در ترکیه، رابرت لوینسون، مامور سابق اف‌بی‌آی و پیمانکار سازمان سیا، در جزیره کیش ناپدید شد. همین فاصله زمانی، به این گمانه دامن زد که مقامات ایرانی لوینسون را برای انتقام از رفتن عسگری بازداشت کرده باشند.

به گزارش رویترز، سال ۲۰۱۵ در جریان مذاکرات ایران و آمریکا برای مبادله زندانی‌ها، پس از درخواست آمریکا برای کسب اطلاعات از وضعیت لوینسون، تیم ایران به آن‌ها گفته حاضر است اطلاعاتی از لوینسون ارائه دهد اگر آن‌ها در عوض مکان زندگی علیرضا عسگری را به آن‌ها اعلام کنند.

نیویورک تایمز هم گزارش داده ایران در جریان مذاکرات سال ۲۰۱۶ با آمریکا، دست‌کم دو بار گفته آماده است اطلاعاتی از لوینسون به طرف آمریکایی بدهد اگر آن‌ها اطلاعاتی درباره محل زندگی علیرضا عسگری به ایران بدهند.

اما مقامات امنیتی و نظامی، رو به مخاطبان ایرانی همان خط انکار را ادامه می‌دهند. برای نمونه در آخرین اظهارنظر درباره عسگری، سرتیپ پاسدار علی فضلی، جانشین هماهنگ‌کننده سپاه ۷ مهر ۱۴۰۲ در صحبت‌هایی به مناسبت سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق، دوبار به علیرضا عسگری اشاره کرد، یک بار او را «مرحوم عسگری» خواند و یک بار دیگر در اشاره به او گفت: «حاج رضا عسگری که انشالله زنده باشد و به دامن اسلام بازگردد.»

او هنوز زنده و اینجاست

سه منبع اطلاعاتی در آمریکا و یک منبع دیپلماتیک در اروپا در گفتگو با ایران اینترنشنال تائید کردند علیرضا عسگری اکنون در آمریکاست و در یکی از ایالت‌های این کشور پهناور با هویت تازه‌ای زندگی می‌کند. این منابع همچنین تائید کردند که او در این ۱۷ سال چند بار ایالت محل زندگی‌اش را تغییر داده است.

جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر ضربه‌های امنیتی فراوانی متحمل شده که بسیاری از آن‌ها به خیانت معتمدانش بازمی‌گردد. اما اگر ضربه امنیتی سال ۲۰۱۸ را که به خروج اسناد هسته‌ای از ایران و لو رفتن ماموریت ترریستی اسدالله اسدی در خاک اروپا منجر شد مستثنی کنیم، فرار عسگری و پناه‌بردن او به آمریکا، بزرگ‌ترین خسارت امنیتی دهه‌های اخیر را برای جمهوری اسلامی به‌دنبال داشت.

جمهوری اسلامی ثابت کرده که در انتقام‌گیری از چنین افرادی کم نمی‌گذارد. نمونه شاخص آن شهرام امیری، دانشمند اتمی پناهنده به آمریکا بود که با تهدید خانواده‌اش به ایران بازگشت و اکنون زیر خروارها خاک خفته است. اما به نظر می‌رسد عسگری تاکنون آن‌قدر باهوش بوده که نگذارد دلبستگی‌های خانوادگی برایش تبدیل به پاشنه آشیل شوند.

اما عسگری چگونه از یک عضو ساده کمیته انقلاب اسلامی شهرری به یکی از فرمانده‌های ارشد سپاه پاسداران تبدیل شد تا جایی که زمان بازنشستگی اجباری، با درجه سرلشکری بازنشسته شد؟

از شهر ری تا فرماندهی سرکوب در کُردستان

علیرضا عسگری ۲۰ دی‌ماه ۱۳۳۹ در شهر ری متولد شد و همان‌جا بزرگ شد. یکی از کسانی که نیمه اول دهه شصت با عسگری در سپاه کُردستان کار کرده به ایران اینترنشنال گفت او سال ۱۳۵۶ پس از آشنایی با محمد فدایی به گروه «توحیدی بدر»، یکی از ۷ گروه تشکیل‌دهنده سازمان مجاهدین انقلاب‌اسلامی پیوست که سال ۱۳۵۳ در شهرری تاسیس شد.

به گفته همین منبع، پس از پیروزی انقلاب ۵۷ عسگری ابتدا چند ماه عضو کمیته‌ انقلاب شهرری  بود و اردیبهشت ۵۸ پس از تاسیس سپاه پاسداران همراه محمد فدایی که الگوی او بود به سپاه پیوست: «عسگری خرداد ۵۸ همراه محمد فدایی عازم سیستان و بلوچستان شد، اما کمتر از دو ماه بعد و همزمان با فرمان جهاد خمینی علیه کُردستان، هر دو راهی کُردستان شدند و در کرمانشاه به محمد بروجردی پیوستند.»

به گفته منبعی که در کُردستان با عسگری کار کرده، او تا اواخر بهمن ۵۸ که محمد فدایی در درگیری‌های اطراف کامیاران کشته شد، کنار او ماند و سپس زیر نظر محمود کاوه و ناصر کاظمی، از فرمانده‌های وقت سپاه در کُردستان قرار گرفت و تا اوائل سال ۱۳۶۰ در کردستان ماند: «رضا جثه درشتی داشت و برای همین بچه‌ها به شوخی به او لقب چیفتن (تانک بریتانیایی) دادند و نام رضا چیفتن روی او ماند.»

آشنای علیرضا عسگری در سپاه به ایران اینترنشنال گفت او خرداد ۶۰ و در جریان ناآرامی‌ها در تهران برای کمک به سرکوب‌ها به تهران بازگشت و کمتر از یک سال بعد، اوائل سال ۱۳۶۱ دوباره به کُردستان بازگشت و ابتدا فرمانده اطلاعات قرارگاه سپاه مهاباد شد و سپس، درپائیز سال ۱۳۶۲ و با رفتن اسماعیل احمدی‌‌مقدم از سردشت به سنندج، فرماندهی سپاه سردشت به او سپرده شد.

در همین دوره سردشت، عسگری با زیبا احمدی که به عنوان خواهر زینب با سپاه همکاری می‌کرد آشنا شد. یکی از آشنایان خانواده زیبا به ایران اینترنشنال گفت: «او نام خانوادگی‌اش را عوض کرده، پدر او مرحوم حاجی وسو رحیم اقدم، سرایدار یکی از مدارس شهر بود و به خاطر بدنامی فامیلی شدن با فرمانده سپاه، به شدت مخالف ازدواج دخترش با عسگری بود اما در نهایت از سر ناچاری و زیر فشار و تهدید عسگری و اصرار دخترش به این ازدواج رضایت داد.»

به گفته منابع ایران اینترنشنال، علیرضا عسگری سال ۱۳۶۴ فرمانده سپاه مریوان شد و در پی آن از سال ۱۳۶۵ به فرماندهی سپاه ناحیه کُردستان منصوب شد و تا سال ۱۳۶۷ در همین سمت باقی ماند. اما یکی از مقاطع مهم زندگی سیاسی و نظامی علیرضا عسگری که توجه ویژه دستگاه‌های اطلاعاتی اسرائیل و غرب را هم به او جلب کرد، دوره حضور او در لبنان بود

اعزام به لبنان؛ سازماندهی حزب‌الله

به گفته آشنای خانواده همسر علیرضا عسگری، او استعداد بالایی در یادگیری زبان داشت. این استعداد و تجربه‌ طولانی‌اش در جنگ نامنظم در کُردستان باعث شد پس از اتمام ماموریت در کُردستان در پائیز ۱۳۶۷، بلافاصله به عنوان فرمانده سپاه لبنان به آن‌جا اعزام شود.

علیرضا عسگری نخستین فرمانده‌ی سپاه در لبنان شد که یک دوره کامل ۵ ساله در آن کشور ماند تا پائیز سال ۱۳۷۲ که اسماعیل احمدی‌مقدم برای یک دوره ۵ ساله دیگر، جای او را در لبنان گرفت.

علیرضا عسگری در دوره حساسی به لبنان رفت. درگیری‌ها بین امل و حزب‌الله تازه شروعشده بود و با توجه به حمایت سوریه از امل، جمهوری‌اسلامی نگران بود که موجودیت حزب‌الله با واکنش سوریه به خطر بیفتد. عسگری نقش موثری در پایان‌دادن به این درگیری‌ها داشت و از آن مهم‌تر، به تعبیر احمدی‌مقدم، بو «حاج رضا عسگری» بود که با سازماندهی دوباره «حزب‌الله را به یک حزب کامل با تمام ارکان نظامی، اطلاعاتی، فرهنگی، سیاسی و … تبدیل کرد.»

در دوره فرماندهی عسگری در لبنان، دست‌کم ۴ مورد گروگان‌گیری در آن‌جا رُخ داد. سه سرباز ایرلندی در پائیز ۶۷، یک شهروند بریتانیایی در خرداد ۶۸، دو شهروند سوئیسی در آبان ۶۸ و یک شهروند فرانسوی در شهریور ۷۰.

اما آن‌چنان که یکی از فرمانده‌های پیشین سپاه به ایران اینترنشنال گفت یکی از نتایج یا ضرورت‌های تغییر ساختار حزب‌الله با هدایت عسگری، تلاش برای دخیل‌کردن این جریان در پروسه سیاسی لبنان بود و این جز با توقف کامل سیاست گروگان‌گیری حزب‌الله ممکن نمی‌شد. با همین هدف، در همین دوره فرماندهی عسگری به تدریج همه گروگان‌های اسیر در دست‌ حزب‌الله که زنده مانده بودند آزاد شدند و با آزادی آخرین گروگان اروپایی در تیر ۱۳۷۱ (ژوئن ۱۹۹۲) بحران گروگان‌گیری در لبنان پایان یافت.

همین فرمانده پیشین سپاه به ایران اینترنشنال گفت این در نهایت عسگری بود که «مقامات بالادستی را در تهران متقاعد کرد با توجه به بدنامی شدید جهاد اسلامی لبنان و از دست رفتن ضرورت وجودی آن، این سازمان را در سال ۱۹۹۲ منحل کرده و مغنیه را کاملا تحت تابعیت حزب‌الله و رهبری آن درآورد.»

رابرت بائر یکی از افسران مسئول وقت سیا در بیروت در کتاب خاطراتش تائید کرده عسگری در در زمان فرماندهی سپاه در لبنان در آدم‌ربایی غربی‌ها مسئولیت داشت و به عنوان رابط اصلی عماد مغنیه و حسن نصرالله فعالیت می‌کرد. رضا گلپور، از دوستان علیرضا عسگری هم نوشته رابطه بسیار نزدیک او با حسن نصرالله و عماد مغنیه همچنان برای سال‌ها ادامه داشته است.

شماری از رسانه‌های غربی از جمله واشینگتن پست، تایمز لندن، نیویورک تایمز، و حتی کای برد در کتاب تحقیقی ارزشمند جاسوس خوب، علیرضا عسگری را به اشتباه فرمانده سپاه لبنان در زمان انفجارهای سفارت آمریکا و مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت در سال‌ ۱۳۶۲ (۱۹۸۳) معرفی کرده‌اند.

مسئولیت نداشتن عسگری در انفجارهای بیروت

تحقیقات ایران اینترنشنال نشان می‌دهد این ادعا درست نیست و پیش از عسگری، در نیمه اول دهه هشتاد میلادی، دست‌کم ۶ نفر دیگر فرماندهی سپاه لبنان را به عهده داشته‌اند.

نخستین فرمانده سپاه در لبنان و سوریه احمد متوسلیان بود که ۱۴ خرداد به ماموریتاعزام شد اما تنها چند هفته پس از رسیدن به لبنان در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ ربوده شد و از آن روز مفقود شده است.

پس از ربوده شدن متوسلیان، منصور کوچک‌محسنی چند ماه مسئول سپاه لبنان شد. احمد کنعانی مقدم فرمانده بعدی سپاه لبنان بود که تا تابستان ۱۳۶۲ آن‌جا ماند. در دوره مسئولیت او، در ۲۹ فروردین ۱۳۶۲، به سفارت آمریکا در بیروت حمله انتحاری شد و ۶۳ نفر از جمله ۱۷ آمریکایی کشته شدند.

از تابستان ۱۳۶۲ تا ابتدای پائیز ۱۳۶۳ مسئولیت سپاه لبنان به حسین دهقان سپرده شد.در همین دوره، در اول آبان ۱۳۶۲، در دو حمله پیاپی به مقرهای تفنگداران آمریکایی و فرانسوی در بیروت، ۲۹۹ تفنگدار کشته شدند.

پس از دهقان، از سال ۱۳۶۳ کسی به اسم حسین مصلح (مصلح‌نیا) برای یک سال مسئول سپاه لبنان شد و سپس سال ۱۳۶۴ محمدرضا نقدی برای یک سال جای او را گرفت. در همان سال‌ها، از ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷، سید احمد آوایی قائم مقام فرماندهی سپاه در لبنان بود.

بازگشت عسگری به ایران؛ از وزارت دفاع تا زندان به اتهام فساد اخلاقی و مالی

اما چرا علیرضا عسگری با توجه به خدمات مهمش به جمهوری‌اسلامی، در ایران بازداشت شد؟

یکی از همکاران سابق علیرضا عسگری به ایران اینترنشنال گفت او پس از بازگشت از لبنان، ابتدا نزدیک به ۳ سال در سمت‌ فرمانده کل عملیات سپاه خدمت کرد و سپس نزدیک به یک سال به فرماندهی سپاه تهران منصوب شد.

عسگری سال ۱۳۷۶ در دولت محمد خاتمی، معاون بازرسی وزارت دفاع شد و تا زمانی که در اواخر سال ۱۳۸۱ از سوی حفاظت اطلاعات وزارتخانه بازداشت شد، در همین سمت ماند. بازداشتی که  ۱۸ ماه به طول انجامید.

کریم سجادپور، تحلیلگر مسائل ایران در موسسه کارنگی در گفتگویی با ان‌پی‌آر (رادیو ملی آمریکا)، گفته عسگری با اتهامات اخلاقی و مالی بازداشت شد: «او زمانی که در زندان بود به طرز وحشیانه‌ای شکنجه شد.»

چند تن از دوستان علیرضا عسگری و مقامات سابق جمهوری‌اسلامی هم در گفتگو با فایننشال تایمز تائید کردند عسگری پس از ۱۸ ماه زندان، ناامید و عصبانی بود و از نظر روانی آشفته شده بود.

یکی از آشنایان علیرضا عسگری هم به ایران اینترنشنال گفت همزمان با بازداشت او «در محافل سیاسی تهران این بحث مطرح بود که این فرمانده سپاه با اتهام فساد مالی و اخلاقی بازداشت شد و زیبا احمدی، همسر نخست او یکی از شاکیانش درباره‌ی فساد اخلاقی (ارتباط جنسی خارج از ازدواج) بود.»

یکی از فرمانده‌های پیشین سپاه هم در گفتگو با ایران اینترنشنال خشونت بازجویان در برخورد با عسگری را تائید کرد: «عسگری در جریان یکی از جلسات اولیه بازپرسی در گوش قاضی‌ که از او سوال می‌کرده، سیلی زده و همین وضعیتش را دشوارتر کرد.» همین منبع همچنین تائید کرد که در جریان بازداشت ۱۸ ماهه «بازجویان حفاظت اطلاعات عسگری را بسیار آزار داده و شکنجه کردند.»

عسگری در نهایت با وساطت دوستان پرنفوذش از جمله اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده وقت نیروی انتظامی کشور، که در دوره حضور در کُردستان با او کار کرده بود و دخالت ناطق‌نوری، بازرس وقت دفتر علی خامنه‌ای از زندان آزاد شد.

آن‌چنان که زیبا احمدی، همسر اول علیرضا عسگری، گفته او در سال ۱۳۸۳ و پس از آزادی از زندان، در حالی‌ که تنها ۴۴ سال داشت با درجه سرلشکری و پیش از موعد بازنشسته شد و پس از بازنشستگی وارد کار تجارت زیتون شد.

سفرهای خارجی از تایلند تا سوریه و ترکیه؛ استخدام جاسوس

بنا بر روایت رضا گلپور، اواخر آبان ماه سال ۱۳۸۵، کمتر از یک ما پیش از ناپدید شدن علیرضا عسگری، او با این عنوان که برنامه سفر دارد از دیدار با مسئول وقت دفتر ریاست قوه قضائیه، که قرار بوده به دستور خامنه‌ای از او دلجویی کند، سرباز زده است.

عسگری در پاسخ به نگرانی گلپور از سفر با پرونده باز، گفته این نخستین سفر خارجی او پس از آزادی نیست. زیبا احمدی هم گفته همسرش پیش از سفر آخر به سوریه و ترکیه، سفرهای دیگری به ترتیب به تایلند، لبنان و سوریه داشته است.

یکی از منابع اطلاعاتی در آمریکا به ایران اینترنشنال گفت ممکن است علیرضا عسگری در سفر تایلند، با ماموران سیا دیدار کرده باشد: «تایلند سال‌هاست از کشورهای مورد علاقه سرویس‌های اطلاعاتی غربی برای جذب جاسوس از ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه است. گفته شده ممکن است سیا عسگری را در جریان سفری در زمان معاونتش در وزارت دفاع، استخدام کرده باشد، اما به نظر من با توجه به این‌که او پس از بازجویی‌های بی‌رحمانه در زمان بازداشتش به جمهوری‌اسلامی پشت کرد، عسگری احتمالا در همین سفر به تایلند با سیا تماس گرفته است.»

به گفته زیبا احمدی، همسرش در سفر آخر برای تجارت زیتون به سوریه و ترکیه رفته است.اما رضا گلپور مدعی است این سردار سپاه به او گفته علاوه بر تجارت زیتون، «برای خرید چیزهایی برای وزارت دفاع به سفر سوریه و ترکیه می‌رود.» قاسم سلطان‌آبادی از دوستان عسگری هم گفته سفر او به سوریه و ترکیه ماموریت بوده است.

اسماعیل احمدی‌مقدم، ۲۵ آذر ۹۱ در مراسم ششمین سالگرد مفقود شدن عسگری گفت این سردار سپاهی یک روز قبل از سفر به سوریه که پس از آن ناپدید شد، به دفتر او رفته است: «او گفت شاید دیگر همدیگر را نبینیم. من آمده‌ام این‌جا تا حرف‌هایی را به شما بزنم که بعدا آن را پیگیری کنید.»

علیرضا عسگری می‌دانست که دیگر قرار نیست دوست قدیمی‌اش را ببیند، به نظر می‌رسد پس از ۱۷ سال، اسماعیل احمدی مقدم هم فهمیده باشد عسگری برای خداحافظی آخر پیش او رفته بود.
شاهد علوی – کامبیز غفوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *