در دموکراسیها احزاب بر اساس دولت حقوقی در یک نظام جمهوری یا پادشاهی برای راه یافتن به پارلمان جهت قانونگزاری و تشکیل دولت جهت اجرای قوانین، رقابت و مبارزه برای جلب آرای مردم درانتخابات میکنند که چیزی جز کسب قدرت نیست. همه احزاب در دموکراسیها به شدت اراده قدرت دارند.
ولی برای رسیدن به دموکراسی نیز دموکراتها باید ارادهی کسب قدرت داشته باشند. پس از ۵۷ در کنار تحریفات بسیاری که در مفاهیم و رویدادها صورت گرفت، یکی هم در ارتباط با همین اراده و کسب قدرت بود به این شکل که:
انقلاب ۵۷ خوب است ولی انقلاب علیه آن و جمهوری اسلامی بد و خشن و خشونتطلبی است (همانطور که مبارزه مسلحانه و ترور توسط آنها خوب است و میتوان آن را جشن هم گرفت!)
به همین شکل، تلاش برای کسب قدرت و به دست آوردن آن توسط برادران و رفقا، هر وقت و هر جا که روی دهد خوب است اما تلاش برای کسب قدرت در برابر جمهوریهای خلقی و اسلامی، بد و خشن و خشونتطلبی است!
چنین فضایی پس از پیروزی جمهوری اسلامی بر ایران حاکم شد و در دوران اصلاحات حتا کار به جایی رسید که گویا اساسا قدرت و تلاش برای کسب آن زشت و مذموم است آنهم در حالی که خودشان در قدرت شرّ و مطلقهی مذهبی سهیم بودند!
برخی افراد و گروههای مخالف جمهوری اسلامی هم از تلاش برای کسب قدرت اعلام برائت و درواقع دلیل وجودی خود را انکار کرده و یادآوری میکردند: البته ما در پی قدرت نیستیم! کسی هم نمیپرسید پس به دنبال چه هستید؟ و بدون قدرت چه تغییری ممکن است؟!
حالا که جمهوری اسلامی بار دیگر کارش زار شده، همان جریانات انقلابی ۵۷ برعکس آن زمان، از اپوزیسیون قدیمی و میهندوست رژیم ایراد میگیرند که یکی از اشکالاتش این بوده که مدعی کسب قدرت نمیشده!
چرا اکنون این را میگویند؟ زیرا کسب قدرت جناحیشان در جمهوری اسلامی دیگر ممکن نیست و آنها به قدرت بالقوه یعنی اپوزیسیون دموکرات روی آوردهاند که البته بسیار هم عالیست. اما میخواهند اول در خود این اپوزیسیون «کسب قدرت» کنند!
توصیه به آنها اگر واقعا الان به فکر منافع ملت و مملکت افتادهاند، این است که به این ملت و مملکت بپیوندند و تجدید بنای قدرت در ایران نوین و روند آینده را نه در پیشینه سست و لاغری که گویا با «تغییر» آنها شروع شده بلکه در اندیشه و نیروییتشخیص دهند که از روز اول علیه جمهوری اسلامی وجود داشته و با گذشت زمان و به تجربه قدرتمند شده است.
اپوزیسیون مدافع دموکراسی هم سرانجام میبایست ارادهی خود را برای کسب قدرت با صراحت بیان کند تا نیرویی که سالها در قدرت شرّ سهیم و یا مدافع آن بوده و حالا «تغییر» کرده، بداند که جایش کجاست: پیوستن به صف میهندوستان مدافع دموکراسی و نه هدایت آن! «تغییر» آنها با درک این موضوع است که تکمیل و قابل باور میشود.
الاهه بقراط
کیهان لندن