جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر با ترکیبی از دستکم هفت بحران داخلی و بینالمللی مواجه است که موجب شکلگیری یک «ابربحران» برای این نظام و رهبری آن شده است.
بحران اول: شکست حماس و حزبالله و به خطر افتادن بشار اسد
شکستهای پیدرپی و سنگین گروههای نیابتی جمهوری اسلامی مانند حماس و حزبالله و تضعیف موقعیت بشار اسد در سوریه، وضعیت متحدان منطقهای جمهوری اسلامی را به شدت متزلزل کرده است.
حماس و حزبالله به دلیل ضربات سنگین نظامی و از دست دادن رهبران خود به شدت تضعیف شدهاند. در سوریه نیز شکستهای اخیر نیروهای اسد، به ویژه در از دست دادن مناطق استراتژیکی مانند حلب، آینده حکومت او را نامشخص و پایههای حکومت او را لرزان کرده است.
این تحولات باعث شده جمهوری اسلامی دیگر نتواند همچون گذشته بر متحدان منطقهای خود در مواجهه با آمریکا، اسرائیل و دیگر بازیگران منطقهای حساب کند. این در حالی است که تا یک سال پیش، مقامات جمهوری اسلامی از «عمق استراتژیک» خود و گسترش نفوذ به دریای مدیترانه سخن میگفتند.
بحران دوم: خطر درگیری مستقیم با اسرائیل
رویای حمله مستقیم به اسرائیل اکنون مانند بومرنگ به سوی جمهوری اسلامی برگشته و به کابوسی برای نظام تبدیل شده است، چرا که با احتمال واکنشهای شدیدتر از سوی اسرائیل روبهروست.
شواهد حاکی از آن است که اسرائیل با استفاده از شرایط کنونی و بازگشت احتمالی ترامپ به کاخ سفید، تلاش دارد علاوه بر حماس و حزبالله، نیروهای حشد الشعبی عراق و حوثیها در یمن را نیز تضعیف کند. همچنین احتمال دارد برنامههای هستهای و موشکی جمهوری اسلامی هدف حملات اسرائیل قرار گیرد.
نفوذ اطلاعاتی اسرائیل در ساختارهای امنیتی جمهوری اسلامی نیز به شدت مورد نگرانی است، به گونهای که از ترور مقامات بلندپایه، حتی شخص خامنهای، واهمه دارند.
بحران سوم: بازگشت ترامپ به کاخ سفید و تشکیل تیم سرسخت او مقابل جمهوری اسلامی
بازگشت ترامپ و تیمی از تندروترین سیاستمداران آمریکایی به کاخ سفید، فشارها بر جمهوری اسلامی را تشدید خواهد کرد.
تیم ترامپ برخلاف دولت بایدن، سیاست سازش با جمهوری اسلامی را کنار گذاشته و قصد دارد سیاست «فشار حداکثری» را دوباره اجرایی کند.
شخصیتهایی مانند مارک روبیو، مایک والتز و دیگران، دیدگاههای بسیار تهاجمی نسبت به جمهوری اسلامی دارند و از متحدان سرسخت اسرائیل به شمار میروند.
بحران چهارم: تغییر رویکرد اروپا نسبت به جمهوری اسلامی
اروپا نیز در حال حاضر نسبت به گذشته، رویکرد بسیار سختگیرانهتری در قبال جمهوری اسلامی اتخاذ کرده است. اتحادیه اروپا به دلایلی همچون ارسال موشک و پهپادهای ایرانی به روسیه در جنگ اوکراین، نگرانی از برنامه هستهای ایران و توسعه موشکهای بالستیک این کشور، به شدت از جمهوری اسلامی خشمگین است.
این تغییر رویکرد به وضع تحریمهای جدید علیه نهادهای کلیدی ایران، مانند کشتیرانی جمهوری اسلامی و ایرانایر، انجامیده است. اتحادیه اروپا در مساله ایران احتمالا بیش از گذشته در کنار آمریکا خواهد ایستاد.
بحران پنجم: بحران مالی و اقتصادی داخلی
جمهوری اسلامی با کسری بودجه شدید و مشکلات اقتصادی بیسابقهای روبروست. دولت قادر به تامین مالی یارانهها، حقوق بازنشستگان، پرداخت بدهیها و هزینههای زیرساختی نیست.
گزارشها حاکی از آن است که ذخایر صندوق توسعه ملی تقریبا به پایان رسیده و بخش زیادی از منابع آن نیز صرف فعالیتهای نظامی و نیابتی شده است.
علاوه بر این، مشکلات تامین انرژی، نظیر کمبود برق، گاز و بنزین، به بحران اقتصادی دامن زده است. ناتوانی دولت در تامین نیازهای اساسی مردم و صنایع، مشکلات گستردهای برای کشور ایجاد کرده است.
بحران ششم: شکاف عمیق میان حکومت و مردم
یکی از بحرانهای مهمی که به مشکلات اقتصادی و ناکارآمدی نظام دامن میزند، شکاف شدید میان حکومت و مردم است. این شکاف در تمامی حوزهها از جمله اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و سبک زندگی مشهود است.
مردم روزبهروز نسبت به عملکرد حکومت ناراضیتر میشوند، چراکه نه تنها ناتوانی در تامین نیازهای اولیه نظیر برق، گاز و بنزین آشکار است، بلکه حکومت در برخی موارد به نظر میرسد عمدا مردم را تحت فشار قرار میدهد.
تصویب قانونهای تحمیلی، نظیر حجاب اجباری و سیاستهای محدودکننده مانند فیلترینگ، از نمونههای برجستهای است که خشم عمومی را تشدید کرده است. در حالی که انتظار میرفت وعدههایی نظیر حفظ عزت و احترام به مردم، به ویژه زنان، تحقق یابد، این سیاستها نشاندهنده لجاجت و نادیده گرفتن خواستههای عمومی است.
این شرایط، همراه با نادیده گرفتن اعتراضات و مطالبات مردم، موجب تعمیق شکاف میان جامعه و حکومت شده است. جامعه امروز در وضعیتی مشابه دوران پیش از اعتراضات و قیامهای گسترده مردمی قرار دارد.
بحران هفتم: مسئله جانشینی علی خامنهای
یکی از جدیترین چالشهای پیش روی جمهوری اسلامی، مسئله جانشینی رهبر فعلی، علی خامنهای است. این موضوع، که به شدت ذهنیت ساختار حاکمیتی را به خود مشغول کرده، نگرانیهای بزرگی را درباره نحوه عبور از این مقطع حساس بدون مواجهه با خطر سقوط نظام ایجاد کرده است.
پرسش کلیدی این است که حکومت چگونه میتواند فرایند جانشینی را مدیریت کند، آن هم در شرایطی که بحرانهای داخلی و خارجی متعددی فشار زیادی بر ساختار نظام وارد کرده است.
ناکارآمدی در مدیریت بحرانهای اجتماعی و اقتصادی، به همراه فشارهای خارجی، مساله جانشینی را به بحرانی ترکیبی و پیچیده تبدیل کرده است.
حکومت تلاش میکند از این گردنه حساس عبور کند، اما با توجه به شرایط بحرانی و نارضایتیهای شدید داخلی، این مسئله آینده نظام را در هالهای از ابهام قرار داده است.
مجموع این بحرانهای هفتگانه تبدیل به یک ابربحران شده است. ابر بحرانی که جمهوری اسلامی را در یکی از سخت ترین دوران حیات خود قرارداده است.
مراد ویسی
ایراناینترنشنال