مرگ بیخانومانها ؛ شاید دیگر نه کسی از این اخبار تعجب میکند و نه سازمانی آن را تایید و تکذیب؛ اما واقعیت این است که با فرا رسیدن فصل سرما، افراد بسیاری در کوچه پس کوچههای شهر، زیر پلها و در پارکها با کابوس سرما شب را به صبح میرسانند.
در چند روز اخیر خبرهایی مبنی بر مرگ دو کارتن خواب به دلیل سرمازدگی منتشر شد. البته با وجود تکذیب نهادهای شهرداری، آنچه که عیان است این واقعیت تلخ است که یک انسان بر اثر سرما میمیرد. افرادی که بدون هیچ وسیله گرمایشی شب تا صبح روی زمین سرد میخوابند و هر چقدر هم این اخبار تکذیب شود، باید دانست که آنها نیز انسان هستند و با سرما و گرما بدنشان واکنش نشان میدهد؛ واکنشی که در باره آنها مرگ است!
سایت ایران کارگر :
آنطور که رئیس تالار تشریح مرکز تشخیص آزمایشگاهی پزشکی قانونی استان تهران، درباره آمار تعداد جان باختگان بیسرپناه، گفته است، در طول سه ماه اخیر در مجموع ۹ مورد فوتی در مرگ بیخانومانها در مکانهای عمومی به پزشکی قانونی استان تهران ارجاع شده است. او درباره علت فوت این افراد توضیح داده بود که یک مورد به دلیل سرمازدگی و دو مورد به دلیل عفونتهای داخلی و بیماریهای عفونی جان خود را از دست داده بودند و علت مرگ شش نفر دیگر هم معلوم نیست.
این معضلی است که در همه مناطق تهران و شهرهای دیگر شاهد آن هستیم و کمکهای قابل توجهای درباره این افراد رخ نمیدهد. این در حالی است که گرمخانههای پایتخت تنها گنجایش میزبانی از سه هزار نفر از بیخانومانها را دارند و یخزدگی و مرگ در کمین ۱۲ هزار کارتن خواب است.
زمستان و بارش برف و سوز سرما
فصل سرما که آغاز میشود، مصیبتهای زندگیشان هم رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد؛ نه جایی برای خوابیدن دارند و نه وسیلهای برای گرم شدن. چشمهای بیرمق و پاهای بیجانشان در به در به دنبال جایی برای سپری کردن شبهای سرد زمستانی است. خیلیهایشان تا صبح چمباتمه میزنند تا شاید گرم شوند.
بهرام یکی از بهبودیافتگان اعتیاد در میدان راه آهن است که وقتی یاد خاطره شبهای سرد زمستانی در خیابانها میافتد چهار ستون بدنش میلرزد و میگوید: «نمیدانید زمستانهای سرد برفی با کابوس بیخانومانی چه وحشتی دارد؟ حرف بهرام حرف خیلی از بیخانومانهای شهر در فصل زمستان است. بیخانومانهایی که نه بارش باران برایشان هیچ وقت عاشقانه بود، نه سپیدی برف چشمانشان را برق انداخته است. حسین، یکی دیگر از بیخانومانها در پایتخت است.»
او میگوید: «باید بیخانومان باشی تا بفهمی سرکردن در یک شب سرد زمستانی چه طعمی دارد…! در این برف هر جایی که گیرمان بیاید میخوابیم، فقط کافی است، جایمان کمی گرم باشد. وقتی در دمای ۵۰ درجه تابستان به یاد این شبهای سرد میافتیم، بدنمان میلرزد و سرما همه وجودمان را فرا میگیرد. ما هم انسانیم و بدن ما از فولاد و سنگ نیست.»
«زمستان که میشود دلمان میریزد. شاید بارش کم برف و باران به خاطر التماسهای ما به درگاه خدا باشد. کسی چه میداند؟ رنگ و روی یک روز برفی برای کودکی که چکمههای رنگی و دستکشهای بافتنی به دست دارد در مقابل بچهای که باید با دمپایی پاره و تن بیکاپشن سر چهارراههای شهر برای فروختن گل التماس کند، از زمین تا آسمان متفاوت است.»
مشهد با گرمخانه ۳۰۰ نفری
پاییزه که هوای سرد شروع میشود از سرمایی که به جانش افتاده به خود میلرزد. نگاه بیرمقش را به گنبد زرد آقا میدوزد و از او در دل کمک میطلبد. او یکی از بیخانومانهایی است که در مشهد زندگی میکند. شش سال میشود کارتن خوابی شیوه زندگیاش شده و از وضعیتی که دارد ناراضی است، اما چارهای جز ادامه زندگی ندارد. البته در گوشه و کنار شهر آدمهایی مثل او کم نیستند. آدمهایی که در این شبهای سرد زمستان تنها دلشورهشان زنده ماندن تا صبح است و اینکه برف نبارد.
حسین محمدی از فعالان اجتماعی در مشهد، میگوید: تعداد بیخانومانها در مشهد چیزی حدود هزار نفر برآورد میشود. هرچند آمار دقیقی از این افراد در دست نیست. او با اشاره به فعالیت تنها گرمخانه مشهد با ظرفیت ۳۰۰ نفر میافزاید: با وجود پذیرش شبانه بالغ بر ۳۵۰ بیخانومان در این گرمخانه، بخش قابل توجهی از بیخانومانها باید شبهای سرد پاییز و زمستانی را بیرون از گرمخانه سپری کنند. حرفهای او را رسول جباری، از دیگر فعالان اجتماعی در مشهد تایید میکند و میگوید: چند سالی است که در سایه تلاش تشکلهای مردمی میکوشیم تا به وضعیت بیخانمانهای این شهر در شبهای سرد زمستان رسیدگی کنیم. او به فعالیت گرمخانه مشهد در این شبها اشاره میکند و میافزاید: بخشی از بیخانومانها در گرمخانه مشهد و بخش دیگر در اماکنی که تشکلهای مردم نهاد در نظر میگیرند، شب را به صبح میرسانند.
بیخانمانهای شیرازی
زمستان سرد زیر سقف مهربانی در شهر شیراز هم سه سرپناه ویژه بیخانومانها (آقایان) وجود دارد؛ مراکزی که تحت مدیریت جمعیت خیریه «تولدی دوباره» فعالیت میکنند. شهری که تعداد بیخانمانهایش اندک نیست. این را میشود، با قدمزدن در حاشیه شهر و تماشای کارتنهای بزرگی که در گوشه و کنار شهر، مشاهده کرد.
این برجستگیهای کارتنی آدمهاییاند که خوابیدهاند و به امید گرم شدن درخود گره خوردهاند؛ یکی مثل «رئوف»، کسی که از زمستان به عنوان کابوس زندگیاش یاد میکند و میگوید: شبهایی که میتوان خود را با آتش گرم نگه داشت، قابل تحمل است؛ اما وقتی آتش خاموش میشود، شب تا صبح زیر بارش برف و سرما تنم مثل چوب خشک میشود.
چند قدم آن طرفتر کنار جوی آبی، پیرمرد بیخانمانی سیبزمینیهای بزرگ و کوچک را داخل پیت حلبی پر از آتش میاندازد و پتوی رنگ و رو رفتهای را روی سرش جابهجا میکند. او زمزمهکنان میگوید: هوا بس ناجوانمردانه سرد است… دمت گرم و سرت خوش باد… با این بیت شعر، ما را پای بساط فقیرانهاش مهمان میکند و از قصه بیخانومانیاش برایمان میگوید، از روزهایی که دارا بود و این روزهایی که ندار است.
او میگوید: بیخانومان که شدی باید دلت را در زمستان گرم کنی، البته این هم عالمی دارد! از گرمخانههایی میگوید که خیلی از بیخانومانها رغبتی برای رفتن به داخل آنها ندارند. نامش صابر است، اما همه او را «عمو صابر» صدا میکنند. میگوید: چیزی ندارد، اما همین بساط سیبزمینی تنوری دل خیلی از بیخانومانها در شیراز، در حوالی حافظیه، گرم میکند.
اصفهان
محسن انصاری، مدیر عامل انجمن پایان کارتنخوابی امید در اصفهان است. کسی که همه ساکنان این سوله او را بابا انصاری میخوانند. او قصه این گرمخانه را چنین برایمان روایت میکند: یک روز که برای نشان دادن وضعیت کارتنخوابهای اصفهان همراه چند تن از مدیران شهر به بیابانهای اطراف شهر رفتیم، در چند نقطه با جنازههای یخ زده آنها روبه رو شدیم. او به سر تا پای سوله نگاه میکند و میگوید: هر کدام از بیخانومانهایی که این سوله برایشان حکم قصری در زمستان را دارد، قصه ناگفتهای دارند که شنیدنش دل آدمی را به درد میآورد.
به باور او، خیلی از این آدمها را میشود، دوباره به زندگی برگرداند، اما به شرطی که بسترهای شغلی برایشان فراهم شود. حرفهای بابا انصاری که تمام میشود، قاسم از دور میگوید: ما بیخانومانها هم برای خودمان کسی بودهایم، اما روزگار نامرد است که ما را از عرش به فرش انداخته. بعد از ورشکستگی در تهران آواره این شهر و آن شهر شدم. پتو را محکم دور خودش میپیچد و میگوید: آوارگی و بیخانومانی بزرگترین کابوس زندگی هر آدمی است. آرزوی یک وعده غذای گرم زیر بارش برف سنگین و داشتن سقفی برای پناه گرفتن از برف و باران تنها آرزوی این روزهای بیخانومانها است.
او حرفش را با بغض نشسته در گلویش قورت میدهد. انصاری در ادامه حرفهای قاسم میگوید: گرمخانه ما ظرفیت پذیرش صد تن از بیخانومانها را در شبهای سرد پاییز و زمستان دارد. بیخانومانهایی که اکثرا معتاد و مبتلا به ایدز هستند و حضورشان در این مرکز باعث شده تا بیخانومانهای نیازمند سالم، رغبتی برای آمدن به این مراکز نداشته باشند. انصاری گرچه امروز مکانی را برای پناه دادن به بیخانومانهای مرد در اصفهان درست کرده، اما نگران زنان بیخانومانی است که جایی برای ماندن ندارند.