برای نسل جوان، حساسیت بیش از حد نظام در مقابل بیحجابی یا رقص دختران غیر قابل فهم است. واقعا در کوران این همه مشکلات، بازداشت یک دختر هفده ساله و بازجویی از او و انتشارش در تلویزیون چه معنایی دارد؟ در این میان واکنش منتقدان و رسانههای خارجی حائز اهمیت است. آن ها این رفتار را نشانهی استبداد، جهل و تحقیر زنان به شمار میآورند.
فضاهای مجازی پر شده است از تصاویر و فیلمهایی که دختران در حمایت از آن دختر هفده ساله میرقصند. دختران میرقصند و میرقصند و میرقصند، و گویی میجنگند و میجنگند و میجنگند. میرقصند اما گویی صدای خشمآلود گلولهای شنیده میشود. دختری که در مقابل یک مسجد میرقصد همزمان تیری شلیک میکند.
باید به صدای یکدیگر گوش داد. آن که بازداشت و بازجویی میکند نمایندهی بخش مهمی از طبقات متدین و سنتی جامعه ایران است. و آن که میرقصد نمایندهی بخش دیگری از جامعه. هیچکدام از جامعهی ملی حذف شدنی نیستند. آن که سرکوب میکند باید بداند چه چیز این همه خشم او را از رقص یک دختر هفده سال لبریز میکند. او نیز که در حمایت از آن دختر هفده ساله در مقابل یک مسجد میرقصد باید بداند چه چیز او را این چنین بر میانگیزد.
ما همه در یک قلمروی سرزمینی زندگی میکنیم، اما دو تصور از جمع خود داریم. هرکس درک از خود و زندگی شخصیاش را بر درکی از کل و جماعت کلی استوار کرده است. معجزهی گفتگو گشودن امکان تامل بر جهان دیگریست، قبل از آن که دست به قضاوت و خشونت بزنیم.
بازجوها نمایندهی بخش مهمی از متدینهای سنتی هستند. آنها امکان رستگاری شخصی خود را در وجود جماعتی مییابند که تابع ضوابط شریعت است. همهچیز، همهی رفتارها و گفتارها، حتی نیات و مقاصد، تسلیم احکام متشرعانه است. حال از سر رضایت یا زور. آنها فعلا از نعمت وجود دستگاه نظارت و سرکوب نظام بهره مندند. اگر نظام نباشد به هزار شیوهی دیگر واکنش نشان خواهند داد. در جهان کنترل شده و ضابطهمند متشرعان، تن زنان بیش از هر چیز باید تحت نظات و کنترل باشد. هیچ چیز بیش از تن زنان این جهان استوار را از هم نمیپاشاند. تن بیمهار زنان بیش از هر چیزی قادر است استوانههای جهان مطلوب متشرعان را زیر و رو کند. اگر به اسناد تاریخی رجوع کنید متدینها و روحانیون مسئله و مشکل خاصی با رژیم پهلوی نداشتند. مسئلهی مهمی که حساسیت آنها را بر میانگیخت آزادی زنان و تن بیمهار آنان بود. هنوز هم که هنوز است بیشترین عامل همبستگی طبقات سنتی و متدین با هم و با نظام، حراست جامعه از تن بیمهار زنانه است. متدینهای سنتی تداوم هستی جمعی و فردی خود را مشروط به تادیب تن زنان میداند. خدا به منزلهی مقدسترین نام با عریانی تن زنان گویی از جهان شان رخت بر میبندد. شیطان بر همه جا مسلط میشود، شرارت زیر پوستهاشان رسوخ میکند و زندگیشان را تباه. بازجوها به نمایندگی از این طبقات بازجویی میکنند.
طبقات مدرن اما درکی دیگر از جماعت کلی دارند. اگر درک طبقات سنتی کلیت مردم را شامل میشود، آنها به جماعتی محدودتر وابستهاند. به نظر آنها من و طیفی که مثل من زندگی می کنند مرجعیت دارند. آنها با دیگران در قلمرو سرزمینی کاری ندارند. نمیخواهند زحمتی برای دیگران فراهم کنند. متقابلا نمیخواهند دیگران هم برای آن ها زحمتی ایجاد کنند. آنها اصولا به قلمرو سرزمینی فکر نمیکنند، گاهی به جماعتی در درون این قلمرو نظر دارند. و گاهی هم قلمرو نگاه و احساسشان به دوردستها میرود، بیرون از این قلمرو سرزمینی. آنها نمیتوانند بفهمند چرا طبقات متدین سنتی این همه با نفرت و خشم به رفتار فردی آن ها نظر دارند.
دو تصور از جماعت در سطح ملی وجود دارد. برای کسانی قلمرو ملی یک قلمرو تکساحتی ست. با سازماندهی طراحی شده و نظم یافته. بیشترین هدف این سازمان دهی، تن زنانه است. حساسیت این ذهنیت در مراتبی بسیار پایینتر ممکن است متوجه فساد، ظلم، تبعیض و تحقیر در سطح اجتماعی شود. اما در تصور دیگر اصولا جماعتی در سطح عام و کلی وجود ندارد. هرکس هر طور بخواهد میتواند زندگی کند. هیچکس متولی هیچکس نیست. گوهر زندگی خرسندی و لذت فردی ست. در تقابل با جهان طبقات سنتی تن زنان بیش از هرچیز نشانهی رهایی، آزادی و زندگی عاری از قیود بیرونیست. بر بیمهاری تن زنان انبوهی از آرمانهای فرو خفته تلنبار میشود: شادی، آزادی، رهایی، دموکراسی و رفاه.
میان این گروهها و گروههای متدین سنتی، یک وجه مشترک هست: اینها نیز غیر از آزادی زنان چندان دلمشغول فساد و ظلم و تبعیض در سطح عمومی نیستند.
باید میزگردی ساخت و گفتگویی در انداخت. طبقات متدین و سنتی باید دربارهی اصالت جهان مطلوب خود بازاندیشی کنند. اگر تن زنان اعصابشان را بیش از فساد و تبعیض و تحقیر و طرد اجتماعی میلرزاند با چه منطقی جهان خود را اخلاقی میپندارند؟ مومنی که با دیدن گیسوان یک زن فریاد میزند اما در مقابل آشکارترین صور فساد و چپاول منابع عمومی سکوت میکند باید از چیستی ایمان خود بپرسد. چرخش حساسیتها از تن زنانه به مفاسد زندگی اجتماعی معنا و جهت تازهای به دین خواهد بخشید. دیگر با روزگاری مواجه نخواهیم بود که بگویند تنها اختلاف یک نظام دینی چهل ساله با نظام پهلوی زنانیست که به اجبار حجاب بر سر نهادهاند.
اما گروههای مدرن نیز باید در اصالت جهان مطلوب خود تردید کنند. شادی حق آنان است اما اگر قرار است شادی و رقص ابزار یک نزاع سیاسی باشد این میدان نزاع نتیجهی نزاع را هم تعیین خواهد کرد. در حال حاضر میدان نزاعی که کانوناش تن زنانه است در دو سوی ماجرا مولد کینههای تلنبار شونده است. از یک سو حساسیت نسبت به تن زنانه را در طبقات سنتی بیشتر و بیشتر خواهد کرد و از سوی دیگر آزادی زنان در پوشش و شادی را به غلط شاهراه همهی مشکلات جامعه نمودار خواهد کرد.
بیاییم از یک تکنیک تازه بهره بگیریم. که هر دو از آن غافلاند. و آن هم حجم فساد و تبعیض و تحقیر در عرصهی عمومیست، که زنان نیز در این ماجرا قربانیان بزرگاند. تحمیل پوشش بر زنان نیز یکی از مصادیق آن است. مسئله، پیدا کردن راه ورود به یک گفتگوی ثمربخش است. طبقات سنتی و مدرن در پرتو توجه به حجم فسادها و تحقیرها و تبعیض ها بهتر میتوانند یکدیگر را خطاب کنند و به وفاق برسند. در نقطه ی فرجامین این گفتگو قطعا با وضع تازهای مواجه خواهیم شد. نه طبقات سنتی این همه جهان مطلوب خود را بر تادیب تن زنان استوار میکنند و نه زنان با رقص خود روبروی یک مکان مقدس به شکست رقیب میاندیشند.
زنان نباید سر آغاز شعله کشیدن کینههای تلنبار باشند. جهان زنانه، امید جامعهایست که جهان خشونتبار مذکر آن را به فساد کشیده است.