مبارزات مسلحانه و خشونتآمیز برای تغییر رژیمهای سیاسی در خاورمیانه و آفریقا معمولا به رژیمهای مستبد انقلابی ختم شده است. در فردای سقوط شاه، دولت تئوکراتیک بهمراتب سرکوبگرتر و شکنجهگرتر در ایران شکل گرفت. همچنین، مبارزات مسلحانه نیروهای سکولار و چپ در روسیه تزاری و کوبا که بیشتر از هر کسی داعیه آزادی و برابری انسانها را داشتند، به دولتهای مستبد و خونریز منتهی شد. اما در عین حال، دولتها در خاورمیانه، از رژیم اسد تا دولت پوپولیست اردوغان در ترکیه، حتا اعتراضات صلحآمیز معترضان را نیز تحمل نمیکنند. میزان و شدت سرکوب در این دولتها متفاوت است، ولی همان طور که باتلر در کتاب جدید خود توضیح میدهد، هدف تمام رژیمها ناتوانسازی شهروندان از طریق اعمال خشونت زیر نام قانون و عرف است.
به گفته جودیت باتلر، استاد دانشگاه برکلی و نویسنده کتاب معروف «اشفتگیهای جنسیتی»، دولتها برای سرکوب معترضان همواره آنان را به اعمال خشونت و برهم زدن نظم متهم میکنند. اگر معترضان «دست به تظاهرات، بستنشینی و برپایی چادر بزنند، متهم به «خشونت» میشوند. این در حالیست که آنها «به برخورد فیزیکی متوسل نشدهاند».
او به دولت ترکیه اشاره میکند که در سال ۲۰۱۶ معترضان را به جرم نوشتن توماری دستگیر و زندانی کرد. این گونه دولتها در مواجهه با معترضان، «با نامگذاری و تفسیر مجدد، رفتارهای غیر خشن معترضان را خشونتآمیز توصیف میکنند و به جنگ سیاسی با آنان میروند.» گویا تنها دولت است که حق اعمال خشونت بر دیگران را دارد.
جین شارپ، استاد پیشین هاروارد و از نظریهپردازان معروف خشونتپرهیزی، سالها استدلال میکرد که اعتراضات خشونتپرهیز دو برابر بیشتر از مبارزات خشونتآمیز برای سرنگونی دیکتاتورها موثر بوده است. نظرات او در میان اصلاحطلبان ایرانی حامیان فراوانی داشت. اما، باتلر در کتابش اذغان میکند که جریانهای سیاسی مختلف نسبت به موثر بودن مبارزه صلحآمیز تردید یافتهاند. او به نیروهای سیاسی چپ در ایالات متحده، از جمله در جنبش «جان سیاهان ارزش دارد» که با خشونت و قتل سیاهپوستان آمریکایی به دست پلیس مبارزه میکنند، اشاره میکند که به خشونت ابزاری برای دفاع از خود و ایجاد دگرگونیهای رادیکال اجتماعی و اقتصادی اعتقاد دارند. اما باتلر باور دارد که خشونت ابزاری میتواند «به خشونتی بیشتر منتهی شود… خشونت انرژی پایانناپذیر دارد، اَشکال و مسیرهای متفاوتی را در پیش خواهد گرفت.»
او بر این باور نیست که خشونتپرهیزی یک فلسفه ایدهآلیستی و تاکتیکی منفعلانه است. برعکس، در درون استراتژیها، سیاستها و تاکتیکهای خشونتپرهیز، نیروی مقاومتگر و افشاگری وجود دارد که نهادها و وضعیت مسلط را به چالش میکشد و در مشروعیتشان تردید ایجاد میکند. این شکل از مقاومت، برخاسته از خشم و عمل فعال علیه انواع بیعدالتی و تبعیض است.
باتلر در کتاب خود میکوشد تا خشونت را از شکل ساده آن فراتر برد و لایههای بیشتر آن را بشکافد. به گفته او، خشونت هر آن چیزی است که زندگی انسانها را به شکل مستقیم و غیرمستقیم، از جمله از طریق سیاستگذاری عمومی و عملکرد دولت و جامعه، به خطر اندازد. او از جمله به نظرات فوکو در مورد خشونت دولتی اشاره میکند که طی آن، شاه، رهبر، رئیس جمهوری، و…، از طریق نظامها و طرحریزی سیاستها تصمیم میگیرند که چه کسی بمیرد، چه کسی زنده بماند؛ چه کسی صاحب حق باشد و چه کسی از امتیازات محروم شود. در اینجا مصادیق خشونت و محرومیت تنها حبس و ضربوشتم و سرکوب نیست، بلکه دسترسی نداشتن به بیمه بهداشتی، تبعیض رسمی و عرفی علیه زنان در دستگاه قضایی و اداری و غیره را نیز شامل میشود.
در این جا بهویژه اشاره وی به جانهای «ارزشمند» و «بیارزش»، از اهمیت زیادی برخوردار است. از نظر باتلر، در یک دولت برخی از شهروندان ارزشی بیشتر از دیگران دارند. یک دسته از شهروندان حیات و مرگشان واجد یادآوری و سوگواری است و دستهای دیگر قابل فراموشی و سوگواری نشدن. باتلر به خشونت پلیس علیه سیاهپوستان و بیتفاوتی دولت و جامعه در برابر آن اشاره میکند. به گفته وی، حتی اگر آنان را کسی با چماق نزند و به سرشان گلوله شلیک نکند، خشونت نهادی را تجربه میکنند.
بیسبب نیست که باتلر با طرح «برابری رادیکال» به یک اومانیسم جهانوطنی یا بیحد و مرز میرسد، و خشونتپرهیزی را در بستر «همبستگی انسانی و طبیعت» قابل طرح میداند. به بیان ساده، خشونتپرهیزی به معنای همبستگی و حمایت از جان انسانها و طبیعت است. او در اینجا دایره دید ما از خشونت و عدم خشونت را گسترش میبخشد. به گفته وی، «تغییرات زیستمحیطی نتیجه رفتار انسانی است که شرایط زندگی را برای انسانها و حیوانات را در مناطق سخت و ناممکن میکند.»
البته، جودیت باتلر آگاه است که این برداشت او از همبستگی و مسئولیت جمعی در برابر انسانها و طبیعت بنا به تعبیر مرسوم، «غیر واقع بینانه» است. زیرا، شهروندان و سیاستمداران به همبستگی و همدلی در چارچوب دولتها میپردازند. توقع نمیرود که شهروندان نروژی و آلمانی نسبت به فقر، مرگ و میر و مصائب یمنیها و سوریها سوگواری کنند یا برای اعتراض به راهبردهای زیستمحیطی و یا فروش تسلیحات دولتهای خود در خاورمیانه، به خیابان بیایند.
وی در پاسخ به منتقدان خود، از اهمیت «ضدیت با واقعگرایی» سخن به میان میآورد. همیشه جنبشهای اجتماعی خواستههای ظاهرا «غیرواقعی» مطرح کردهاند، و جوامع، به صورت تدریجی بسیاری از مطالبات رادیکالشان را پذیرفته اند. او بر این باور است که نگاه وی به خشونت و خشونتپرهیزی نیز از این قاعده مستثنی نیست. اما شرط اصلی پیشرفت، اعتقاد و همبستگی مشترک ما به جهانی فارغ از هر نوع خشونت، و با ارزش دانستن خود و دیگران است.