از سال 1342 که انقلاب بزرگ اسلامی ایران تحت رهبری حضرت امام خمینی (ره) آغاز شد، بعضی از شخصیت های برجسته حوزوی و دانشگاهی بنا به برداشت ها و اختلاف نظرهایی که با دیدگاههای امام داشتند، با انقلاب همراهی نکرده و هرکدام برای خود دلایلی مطرح می کردند که در جای خود به آن پرداخته شده است.
در این میان برخی طلاب جوان و احساساتی که تحمل این عدم همراهی را نداشتند گاهی واکنش های تندی علیه این بزرگان از خود بروز می دادند که هرگز موافق نظر حضرت امام نبود. ایشان طی نامه ای که از نجف به مرحوم آیت الله پسندیده می نویسد به وی توصیه می کند آنهایی را که به بزرگان و مراجع اسائه ادب و توهین می کنند به دفتر و بیتشان راه ندهد.
علاوه، در یک سخنرانی مفصل خطاب به طلاب تأکید می کند که تندروی ها را نسبت به بزرگان و مراجع کنار بگذارند بعد آن جمله معروف خویش را می فرماید:
«… و من یک نصیحت مىکنم به بچههاى طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمدهاند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان! متوجه باشید اگر چنانچه شَطْر کلمهاى به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمهاى اهانت بکند کسى به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خداى تبارک و تعالى ولایت منقطع مىشود. کوچک فرض مىکنید؟!
فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض مىکنید؟!
اگر به واسطه بعضى از جهالت ها لطمهاى بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبید پیش خداى تبارک و تعالى؛ توبهتان مشکل است قبول بشود!
چون به حیثیت اسلام لطمه وارد مىشود. اگر کسى به من اهانت کرد، سیلى به صورت من زد، سیلى به صورت اولاد من زد، واللَّه تعالى راضى نیستم در مقابل او کسى بایستد دفاع کند؛ راضى نیستم…!!»
بعد از پیروزی نهضت نیز خمینی کبیر با این که در اوج قدرت بود اما نسبت به مراجع معظم تقلید کمال تواضع را داشت، به طوری که چندین بار به دیدار آنان رفت. در ماجرای اهانت به آیت الله شریعتمداری فوری به دیدن ایشان رفت با این که در ورودی منزل مورد هتک حرمت اطرافیان قرار گرفت، اما هرگز ارتباط خویش را با ایشان قطع نکرد! در مورد رؤیت هلال همیشه مردم و مسئولان را به دفتر آیت الله گلپایگانی ارجاع می داد ؛ در دهه 60 که بعضی از طلاب جوان علیه جامعه مدرسین حرکت های تندی داشتند آنان را دعوت به آرامش و تعدیل کرد و نوشت : تندروی عاقبت خوبی ندارد و باعث شکست شده و شما را به دامن اسلامی آمریکایی سوق می دهد. امام در جای دیگر این تندروی ها را به کرم فاسدی تشبیه می کند که از داخل ، درخت را به فساد و نابودی می کشد و… البته حضرت امام در مواردی خطر سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست را به حوزویان هشدار می داد که این فقط شامل اقلیت متحجرین و انجمن حجتیه ای ها می شد واز بدنه حوزه و روحانیت و مرجعیت انصراف داشت.
با کمال تاسف در آن مقطع تاریخی، محافل تندرو ـ بر خلاف نظر و سیره امام ـ به بعضی مراجع معظم وقت و شخصیت های دیگر هتک حرمت کردند و هر کدام از آنها را به نحوی منزوی ساختند. در این ماجراها، تندروهای هردو جناح چپ و راست، اصولگرا و اصلاح طلب مؤثر بودند.
آن ایام اگر چه افراطیون با این حرکت ها خیال می کردند مشکل نظام جمهوری اسلامی را برطرف می سازند اما متوجه نبودند روی شاخه نشسته و بُن می برند و به ساختار سالم و ریشه هزار ساله مرجعیت شیعه تیشه می زنند!
سالها گذشت و از دل این تندروی ها، جریانی سر بیرون آورد که در نوع خود به مراتب خطرناک تر از قبلی ها شد و همه را انگشت به دهان نمود. این گروه افراطی مدرن، اولین بار در دوره نهم انتخابات ریاست جمهوری، فردی را به عنوان رئیس جمهور بر گُرده مردم سوار کردند که چندان اعتقادی به روحانیت و مرجعیت نداشت و اصرار می کرد خودش مستقیما با امام زمان (عج) تماس داشته باشد و به نوعی گرفتار سکولاریسم عقیدتی – سیاسی بود.
سپس ایادی آنها 15 خرداد 85 در مراسم بزرگداشت این روز، سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی را خواستند به هم بزنند که توسط مردم از مجلس بیرون رانده شدند. 14 خرداد 89 در مراسم سالگرد رحلت امام با حضور انبوه مردم و میهمانان خارجی، سخنرانی آقا سید حسن خمینی را مختل کردند. 21مرداد 91 در صحن حرم رضوی، هنگام اجرای مراسم احیای شب قدر به سخنرانی ناطق نوری حمله ور شدند؛ 22 بهمن همین سال در حرم معصومیِ قم با کفش و مهر، حتی به قصد مصدوم ساختن به دکترعلی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی حمله ور شدند!
اینان برخلاف نظر امام و رهبری، برخلاف مصوبه شورای تامین استان و برغم توصیه ها و درخواست های آیت الله جوادی آملی و مرحوم آیت الله مشکینی، به بیت و حسینیه آیت الله منتظری و بعدها به دفتر آیت الله صانعی هجوم آوردند و کاری کردند که نبایستی می کردند.
اعضای این گروه هر سال در راهپیمایی 22 بهمن و روز قدس تهران و قم حضور دارند و به گونه علنی علیه رئیس جمهور و رئیس مجلس و هرکسی که با اینها نباشد شعار می دهند و در روز وحدت و همدلی در میان مردم، تخم کینه و کدورت می پراکنند. بعضی از سردمداران این گروه افراطی به صورت غیر متعارف متهور ، هتاک و بی مبالات هستند.
فحاشیِ یکی از اینان در صحن حرم حضرت عبدالعظیم نسبت به خانواده آیت الله هاشمی رفسنجانی تنها یک نمونه از آن همه است که فایل صوتی و تصویری آن در دسترس قرار دارد. در بی تقوایی بعضی از اینان همین بس که استخری را که بعد از پیروزی انقلاب ساخته شده به دروغ منتسب به فرح می کنند. یکی دیگر از شاخصه های بارز اینها فرافکنی است وقتی می بینند دسته گل به آب دادند فوری تکذیب کرده و به گردن دیگران می اندازند ؛ اخیرا یکی از سرکرده های شان گفته: ماجرای پلاکارت های مدرسه فیضیه کار خانواده هاشمی برای مظلوم نمایی بوده است. برای رسیدن به اهداف شیطانی خود از هر وسیله نا مشروع بهره می گیرند که نشان بارز و آشکار سکولار اخلاقی به شمار می آید.
این اقلیت پرسر و صدا بارها در مدرسه فیضیه و دارالشفا به مناسبت های گوناگون، اجتماع برگزار کرده اند و تجمع روز پنجشنبه 25 مرداد زیر زمین فیضیه ادامه و تکمیل اجتماعات پیشین بود.
سخنران اصلی این اجتماع که در بعضی ابعاد قرابت فکری با این جماعت دارد، همزمان با حاکمیت جریان انحرافی و خروج عبدالکریم سروش دباغ از کشور به جای وی در صدا وسیما حضور یافت. در جلسات هفتگیِ او، معمولا افراد معمم را به عنوان روحانی در ردیف اول و دوم می نشانند که قلم به دست مشغولِ به اصطلاح یادداشت برداری از سخنان شعر گونه او هستند و بیشتر سخنرانی های مرحوم دکتر علی شریعتی را در اذهان تداعی می کند.
سخنران زیر زمین مدرسه فیضیه نسبت به رئیس دولت نهم و دهم همواره موضع سکوت و بلکه حمایتی داشت و از کنار قانون شکنی ها و انحرافات فکری او به راحتی عبور کرد و در واقع با این سکوت نا خواسته بر تفکر جریان انحرافی، مبنی بر «اسلام منهای روحانیت و امام زمان بدون مرجعیت» که مصداق بارز سکولاریسم بود، مهر تایید زد.
در این چند سال بارها این فرد محترم حوزه و روحانیت را به اتهام های گوناگون متهم کرده و با الهام از تندروهای دهه 60، مرجعیت شیعه را به ارتباط با بیگانگان و شرکت در کودتای کذایی که از اصل دروغ و ساختگی بود متهم ساخته است که البته هدف اصلی او تعریض به ساحت مراجع فعلی ـ دام ظلهم ـ و تحقیر و تهدید آن بزرگان تلقی شهده است.
متاسفانه امروز در سایه این گونه تحلیل ها ی سست و ساختگی به جایی رسیدیم اگر یک مرجع تقلید به جاسوسی و ارتباط با بیگانگان متهم بشود مردم فوری آن را قبول می کنند ، اما برای جاسوسی و خیانت دیگران سند و دلیل می طلبند! یعنی بعضی ها خواستند نظام اسلامی و ولایت فقیه را به خیال خود تقویت و پشتیبانی کنند نا خواسته تیشه به ریشه هر دو زدند.
آیا سکولار از این بالاتر که در پوشش «حوزه انقلابی» و «دفاع از نظام ولایت فقیه» به ارکان حوزه و مرجعیت در بطن حوزه و روحانیت، مدرسه فیضیه اهانت و جسارت شود و آنها متهم به بی سوادی ، سکولار و کارخانه مرجع تراشی گردند؟!
البته خبرهای موثق حکایت از این دارد که قبل از آن در جلسه خصوصی تعبیرات به مراتب خشن تر و تندتر از این بوده است.
این که خمینی کبیر می فرماید اهانت به مرجعیت آدم را از ولایت خدا خارج می کند، آیا خروج از ولایت خدا، مصداق اتم سکولاریسم نیست؟
ماجرای زیر زمین مدرسه فیضیه به قدری فاجعه آمیز بود که صدای همه را در آورد و دل دلسوزان را نیز شکست. همه از آن، بخصوص از اظهارات شعرگونه سخنران مجلس اعلام برائت کردند؛ حتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نهاد های مختلف حوزوی.
اما آیا این اعلان برائت ها به تنهایی کفایت خواهد کرد؟
به رغم این برائت ها و تکذیبیه ها آنچه که روشن است در بعضی لایه های هر دو نهاد مقدس و مقتدر، وجود عناصر هماهنگ با این جریان افراطی قطعی و بارها نیز مشاهده شده است ؛ پس پاکسازی این عناصر فقط با صدور بیانیه و تکذیبه ممکن نخواهد بود و اقدام انقلابی و عملی می طلبد تا چهره آنهایی که پشت عنوان مقدسِ ِانقلابی و ارزشی مخفی شده اند و به ارکان انقلاب و مرجعیت شیعه حرمت شکنی می کنند، بیشتر آشکار شود.