محمد نوری‌زاد: ابلاغیه عفو را جلوی چشم‌شان پاره کردم 

By | ۱۴۰۱-۱۱-۲۷

محمد نوری‌زاد، زندانی سیاسی در اینستاگرام نوشته که با «پروژه عفو» از سوی رهبر جمهوری اسلامی مخالفت کرده است.

وی اضافه کرده: «گفتند این عفو رهبری شامل حال تو هم می‌شود؛ تو آزادی. گفتم من عفو نخواستم. کاری نکرده‌ام که بخشیده شوم. این ملایان و سرداران هستند که باید دست به دامن مردم شوند تا آنان را ببخشایند. من در زندان می‌مانم تا ملایان و سرداران به زندان آورده شوند.»

«آرزوهای من برای فردای سرزمینمان»

درود هم وطنانم
۱- دیروز یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۱ آقای گودرزی رئیس بند ۶ زندان اوین (که من در آن زندانی‌ام) مرا فراخواند و گفت: این عفو رهبری شامل حال تو هم می‌شود؛ تو آزادی. گفتم: من عفو نخواستم. کاری نکرده‌ام که بخشیده شوم. این ملایان و سرداران هستند که باید دست به دامن مردم شوند تا آنان را ببخشایند. من در زندان می‌مانم تا ملایان و سرداران به زندان آورده شوند. دوستانم در زندان باشند و من در بیرون؟ هرگز. نپذیرفتم.

در جمهوری اسلامی غارتگر و جنایتکار ، واژه‌ها وارونه معنا می‌شوند. آزادی! یعنی من از زندان آزاد می‌شوم. انگار آزادی در بیرون از زندان بیتاب در آغوش کشیدن من است؟ اگر بود که هموطنانم به خیابان نمی‌آمدند؛ کشته نمی‌شدند؛ “زن، زندگی، آزادی” نمی‌سرودند.

درست همان‌موقع ابلاغیه‌ای برای یک پروژه جدید آوردند تا من بگیرم و امضا کنم. جلوی چشمانشان پاره‌ش کردم و دادم دستشان.

۲- من و دوستانم برای این در زندانیم که راست گفته‌ایم. جرم ما همین است و بس. من راست می‌گویم که مجتبی خامنه‌ای یک “ابر آدم‌کش” و یک “ابر بدهکار” و یک “ابر دزد” است. مجتبی خامنه‌ای طراح بسیاری از آدم‌کشی‌های بیت رهبری است. گرچه همین که پدرش سر بر زمین بگذارد، توسط سرداران آدم‌کش و ایرانخوار، زود پنچر می‌شود. آرزوهای منِ نوری‌زاد برای کشورمان اینهاست، آرزوهای شما بر چشم من به جای خود.

۳- در ایران من، منافع ملی و رشد و رفاه و خرد و خیز برای برآمدن، بر سر همه‌چیز و همه‌کس سایه می‌اندازد، و نه مذهب و پسرخاله‌بازی و جنسیت و خودی و غیرخودی.

۴- به کوری چشم علم‌الهدی‌ها زنان در ایران آرمانی من از هر قید و بند مذهبی آزادند که بپذیرند یا نه. قید و بند ایران فردای من تنها و تنها قانون است. قانونی برآمده از شعور و خرد خردمندترین زنان و مردان کشورم.

۵- چرخ اختراع شده. نیازی به اختراع دوباره آن نیست. آرمانشهر فردای ایرانی که من در سر دارم، کشورهایی چون سوئیس، فنلاند، بلژیک، آمریکا و انگلستان یا سنگاپور است. به جهان سومی می‌روم که در آنها درستی و ادب و انسانیت و خوبیها و خردمندیها به گل نشسته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *