جنگ روانی یا عملیات روانی، یکی از قدیمیترین تاکتیکهای نبرد است که بهمنظور تضعیف روحیه دشمن، شکستن اراده او برای مبارزه یا مقاومت، و گاها برای ترغیب او به تغییر موضع استفاده میشود. نوع دیگری از عملیات روانی، تبلیغات برای تقویت عزم و روحیه متحدان یا نیروهای خودی است. تلاش برای انحراف شخصیت و دستکاری باورها در اسیران جنگی و زندانیان سیاسی از طریق شستوشو مغزی و تکنیکهای مربوط به آن را نیز میتوان، نوعی جنگ روانی دانست.
در گزارشی دو قسمتی به قلم «امید شمس»، «ایرانوایر» در پی پاسخ به این سوال است که جمهوری اسلامی ایران برای جنگ روانی علیه مخالفانش چه میکند، از چه ابزاری، به چه بهشکلی استفاده میکند و خط قرمز حکومت در این بازی روانی چیست؟
ایرانیان بهشکل غیرمنتظرهای با تاریخ عملیات روانی پیوند خوردهاند. بسیاری از تاریخدانان، سرآغاز استفاده از عملیات روانی را به نبردهای مبتکرانه پادشاهان هخامنشی مرتبط میدانند. این مورخان، استفاده کوروش از پروپاگاندا و گروههایی که در میان مردم بابل آزادی و رهایی از ظلم «نابونیدوس»، شاه بابل را تبلیغ میکردند، یا استفاده کمبوجیه دوم از گربه [حیوان مقدس مصریان] برای محافظت سپاهش در مقابل کمانداران مصری در نبرد پلوزیوم را، از نخستین نمونههای استفاده از تاکتیکهای جنگ روانی میدانند.
فارغ از جنبه تاریخی آن، عملیات روانی، در قلب استراتژی سرکوب و کنترل جمهوری اسلامی از آغاز استقرارش تاکنون قرار داشته است. در این گزارش، به سیر تحول تاکتیکهای جنگ روانی جمهوری اسلامی در مواجهه با مخالفان، و بهویژه در رابطه با اعتراضات میپردازیم.
دو نمونه از کارزارهای دروغپراکنی و اخبار جعلی
حمله به مخالفان از طریق کارزارهای نفرتپراکنی و اطلاعات نادرست، پروپاگاندا و شستوشو مغزی شهروندان با ترویج افسانههای دروغین بهقصد ایجاد تصویری غیرواقعی و منفور از جامعه مدنی، ایجاد گروههای سیاسی دستساخته حکومت با هدف اختلافافکنی و ایجاد سوءظن در میان مخالفان سیاسی، اعترافگیری دروغین از چهرهای شاخص مخالف حکومت با هدف تضعیف روحیه مقاومت در جامعه، همه اینها، تنها بخش کوچکی از روشهای عملیات روانی مورد استفاده جمهوری اسلامی در دهههای گذشته بوده است.
مهمترین بخش عملیات روانی جمهوری اسلامی علیه مخالفانش، دروغپراکنی و برساختن افسانههایی است که از مخالفان «انسانیت زدایی» میکند. این افسانهها تلاش میکنند مخالفان را بهعنوان نقطه مقابل یک انسان و بهعنوان موجوداتی بیرحم، فاقد اخلاق، بیبندوبار، فاسد و غیرقابلاعتماد تصویر کنند. کسانی که دهه نخست استقرار جمهوری اسلامی را در خاطر دارند، بهیاد میآورند که هرازگاهی داستانهایی عجیب درباره چهرههای شاخص مخالفان سیاسی، نویسندگان، روزنامهنگاران و حتی خوانندگان تبعیدی در مدارس ایران شایع میشد. از کارتون خوابی فلان نویسنده مخالف حکومت بهدلیل اعتیاد سنگین، یا بازی کردن بهمان خواننده لسآنجلسی در فیلمهای پورن. شایعاتی سراسر دروغ که از قضا بهخاطر همان جنبه باورنکردنی دهانبهدهان میگشت و آنقدر تکرار میشد که بسیاری آن را باور میکردند.
بخش دیگری از کارزار دروغپردازی جمهوری اسلامی، از طریق مخالفانی که به اسارت حکومت درآمده بودند امکانپذیر میشد. اعترافات دروغین رهبران سیاسی که تحت شدیدترین شکنجهها اخذ و از رادیو و تلویزیون پخش میشد، بر افسانههایی که پیشتر توسط حکومت ساخته شده بود صحه میگذاشت، تا از این طریق، آنها را برای بخشی از جامعه باورپذیرتر کند و روحیه بخش دیگری از جامعه را که در هم شکستن رهبران سیاسی خود را در مقابل دوربینها میدید، تضعیف کند.
با گذر زمان و گسترش نفوذ رسانهها، این افسانه سراییها روزبهروز گستردهتر و پیچیدهتر شدند. در این بخش به چند نمونه از این کارزارهای دروغ و افسانهسازی خواهیم پرداخت تا نشان دهیم حکومت چگونه با تکرار مداوم دروغهای بزرگ، تلاش میکند آنها را باورپذیر کند.
کردها و افسانه کشتار و سربریدن
یکی از نخستین کارزارهای عملیات روانی جمهوری اسلامی علیه کردها آغاز شد. چند روز پیش از صدور فرمان خمینی برای حمله به پاوه و سرکوب خونین کردستان، رادیو و تلویزیون که در کنترل کامل نیروهای وفادار به خمینی بودند، شایعاتی درباره جنایات و قصاوت نیروهای مسلح احزاب کردستان از جمله داستانهایی درباره بریدن سر پاسداران را، بهصورت گسترده نشر دادند.
این شایعات مقدمهای برای قتلعام مردم در کردستان شد و هربار، برای سرکوب مجدد کردها مورد استفاده قرار گرفت. فیلمهای سفارشی نهادهای نظامی و امنیتی مانند «کانی مانگا» اثر سیف الله داد، «حماسه دره شیلر» کاری از احمد حسنیمقدم و «چ» ابراهیم حاتمی کیا، مصرانه تلاش کردند تا از کردها تصویری خشن، بیرحم و بهدور از انسانیت بسازند.
جمهوری اسلامی نهتنها هرگز سندی معتبر درباره این ادعاهای خود ارائه نداد، بلکه بارها و به اشکال مختلف و گاهی به روشهای بسیار مضحک، دست به جعل سند برای قانع کردن افکار عمومی زده است.
تنها چند هفته پس از اعدام شهروند کرد «رامین حسین پناهی» در ۴تیر۱۳۹۷، خبرگزاری «میزان»، ارگان رسمی قوهقضاییه جمهوری اسلامی، در دفاع از اعدام او، مقالهای منتشر کرد با عنوان «تصاویر اقدامات همکاران تروریست رامین حسین پناهی/ کومله یعنی با موزاییک سر بریدن»، در متن مقاله عکسی شش بخشی منتشر شده است: تصاویری از لوگو حزب کومله، و سه تصویر که پیشمرگههای کرد مسلح را در کنار دو تصویر تکاندهنده نشان میداد.
یکی از این تصاویر که بهاصطلاح «سند جنایات حزب کومله» است، سرهای بریده هشت مرد را نشان میدهد و دیگری سر بریده و غرق به خون یک مرد دیگر را. این تصویر دهها بار و به مناسبتهای مختلف در هر زمانی که لازم بوده، علیه شهروندان کرد یا احزاب سیاسی کردن عملیات روانی انجام شود توسط صدها وبسایت از جمله خبرگزاریهای رسمی وابسته به صداوسیما و سپاه از جمله «باشگاه خبرنگاران جوان»، «بولتن نیوز» و خبرگزاری رسمی وزارت دفاع بازنشر شده است. اما آیا این تصویر واقعی است و حقیقتا سند جنایات حزب کومله است؟
با کمی جستوجو دقیق با استفاده از ابزارهای ویژه جستجو تصاویر، میتوان دید که این تصویر نخستین بار در تاریخ ۱۲مرداد۱۳۹۲، توسط وبسایت «مشرق نیوز»، خبرگزاری نزدیک به اطلاعات سپاه، در مقالهای با عنوان «ریشههای تاریخی استقلال طلبی کردستان؛ از مطالبات سیاسی تا مبارزه مسلحانه»، از بهم چسباندن چند عکس ساخته و منتشر شده است.
با جستجو تصاویر مربوط به سرهای بریده هشت مرد، میتوان دید که این تصویر نخستین بار در سال ۲۰۰۹ در چند وبلاگ شیعه افغانستانی و پاکستانی منتشر شده است.
مهمتر اینکه روی تصویر متنی به زبان انگلیسی و پشتون توضیحات دقیق درباره تصویر نوشته شده است: «این شیعیان مظلوم توسط طالبان محلی به سرکردگی “کورنال مجید” و “عطاء الرحمان” در تاریخ ۱۹ژوئن۲۰۰۸، پس از حمله به یک ماشین حمل بار در منطقه پیرقیوم سربریده شدند.»
در حقیقت این تصویر متعلق به سرهای بریده هشت تن از اعضای یکی از قبایل پاکستان است که در درگیریهای قبیلهای در مناطق مرزی پاکستان کشته شدند و خبرگزاری ایرنا هم خبر آن را در ۳تیر۱۳۸۷ منتشر کرده است.
اما این تصاویر جعلی، بهعنوان «سند جنایات حزب کومله»، بارها و بارها توسط رسانههای دولتی جمهوری اسلامی از جمله خبرگزاری رسمی وزارت دفاع کشور و میزان، ارگان رسمی قوهقضاییه در توجیه اعدامهای فلهای شهروندان کرد منتشر شده است و طراحان این کارزار اخبار جعلی، حتی به خود زحمت ندادهاند که نوشتههای روی تصویر را پاک یا مخدوش کنند. همین خبرگزاری اخیرا ویدیویی تحت عنوان «اعترافات متهمان خانه اصفهان» منتشر کرده و مدعی شده است که «مجید کاظمی»، «صالح میرهاشمی» و «سعید یعقوبی»، در تیراندازی به ماموران امنیتی دست داشتهاند.
این درحالیست که اخیرا فایل صوتی از زندان به بیرون درز کرده است که در آن «مجید کاظمی» بهصراحت از شکنجه خود برای اخذ اعترافات اجباری میگوید. صحنهسازی و سناریوپردازی در فیلم منتشر شده از متهمان این پرونده نیز، بهوضوح مشخص است. از جمله صحنه «غافلگیرانه» دستگیری مجید کاظمی که در آن ماموران در حالی بهقصد دستگیری به اتاق او حملهور میشوند که کاظمی پیشتر دستبسته روی زمین افتاده است.
نشر اخبار جعلی، دروغپردازی و صحنهسازیها اگرچه در اغلب موارد دستمایه خنده و تمسخر قرار میگیرد و اسباب شرمساری حکومت میشود، اما هیچ عواقب قانونی برای تهمتزنندگان و دروغپردازان بهدنبال ندارد. چراکه عملا منظور «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی از «جهاد تبیین»، همین رفتارهای ناشیانه جهت تحمیق بخشهای کمسواد جامعه است تا شاید حکومت بتواند دستکم، گروه اندکی از این بخش از جامعه را درباره جنایاتی که مرتکب شده است، قانع کند.
در مقابل این کارزارهای ناشیانه اخبار جعلی، مدارک غیرقابلانکاری از نقش ماموران حکومتی در جنایت و قصاوتی که حکومت به مخالفانش نسبت میدهد وجود دارد. برای مثال، کشتار روستای قارنا، یکی از مستندترین نمونههای کشتار وحشیانه غیرنظامیان توسط نیروهای سپاه پاسداران و نیروهای شبهنظامی وفادار به روحالله خمینی است.
حمله نیروهای مسلح شبه نظامی مستقر در پادگان جلدیان نقده به روستای قارنا در ۱۱شهریور۱۳۵۸، تنها دو هفته پس از سخنرانی خمینی علیه احزاب کرد در مجلس خبرگان صورت گرفت. در این حمله ۴۵ تن از روستاییان توسط نیروهای سپاه و ژاندارمری قتلعام شدند. این نیروها حتی حیوانات روستا را به گلوله بسته بودند.
روزنامه جمهوری مشاهدات یکی از افسران ژاندارمری پس از وقوع این قتلعام را چنین ثبت کرده است: «در نزدیکیهای ده قارنا همهچیز مثل فیلمهای ثابت به حالت انجماد درآمده بود، زیرا راننده تراکتور را میدیدیم که پشت فرمان است، اما کوچکترین حرکتی از خود نشان نمیدهد. چند ده راس گوسفند کنار جاده بود که همه به ترتیب خوابیده بودند. سگ جلوی منزل بدون حرکت بر زمین پهن شده بود.» (روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۲بهمن۱۳۵۹)
خمینی پس از نامه هشدارآمیز رهبران مذهبی کردستان، از ترس بالاگرفتن اعتراضات، وقوع این جنایت را پذیرفت و قول رسیدگی و مجازات عاملان را داد. در همان زمان، «مهدی بهادران» که از سوی خمینی و منتظری مسوول بررسی اوضاع در کردستان شده بود، در گزارشی که در روزنامه اطلاعات منتشر شد چنین نوشت:
«با تحقیقات مفصل گزارشها و نوارهای موجود، جوانمردان استخدامی ژاندارمری و مجاهدنماهای نقده، تحت سرپرستی [عظیم] معبودی [سرپرست کمیته انقلاب اسلامی نقده] و سرگرد «نجفی» در قارنا، از توابع نقده حداقل ۴۵ نفر را بدون گناه قتلعام کرده در محل سکونت آنها و بعدا کشتهها را در بیابانها انتقال دادهاند که وانمود نمایند در جنگ کشته شدهاند و دهات را غارت کرده و به آتش کشیدهاند و استوار بیگلری در کوپلکو ۵ نفر را کشته و این در اثر بیلیاقتی یا خیانت و توطئه فرماندهان ژاندارمری از یکسو و تحریک احساسات ضد کردی و بیدار شدن روح انتقامجویی ضد کردها از سوی دیگر است. متاسفانه با اینکه عاملین این کشتار شناخته شدهاند، به علت حمایت ظهیرنژاد (فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه) از مفسدین، محلی امکان دستگیری و مجازاتشان نیست.»
سخن بهادران درباره مصونیت مقصران این کشتار درست بود، چراکه با گذشت چهل سال از وعده خمینی، هنوز هیچیک از مقصران کشتار وحشیانه قارنا مجازات نشدهاند. درحالی که جنایاتی از این دست، با اسناد و شواهد انکارناپذیر، به کرات توسط عوامل جمهوری اسلامی در جایجای ایران رخ داده است، اما دستگاه امنیتی و پروپاگاندای حکومت، بیوقفه تلاش میکند تا با اخبار جعلی و افسانهپردازی، جنایاتی خیالی را به مخالفانش نسبت دهد.
بهاییان و افسانه جشن و سرور برای جانباختگان جنگ با عراق
یکی دیگر از اهداف عمده عملیات روانی جمهوری اسلامی، اقلیتهای مذهبی است. در این میان یکی از گستردهترین کارزارهای اخبار جعلی و پروپاگاندا نفرتپراکن جمهوری اسلامی، بهطور ویژه علیه شهروندان بهایی طرحریزی شده است. درست مانند عملیات روانی علیه کردها، هدف جمهوری اسلامی از هدف گرفتن بهاییان، انسانیت زدایی از این اقلیت مذهبی، منزوی کردن آنها و تولید نفرت عمومی از بهاییان در جامعه است. فرمول عملیات هم همانی است که علیه کردها استفاده شده بود: برانگیختن خشم و نفرت عمومی با تکیه بر موضوعات حساسیتبرانگیز جامعه، بهویژه تحریک حس وطن دوستی.
اگر اسم رمز دشمنسازی و انسانیت زدایی از کردها تجزیهطلبی و قصاوت است، اسم رمز دشمنسازی و انسانیت زدایی از بهاییان، بیوطنی و فساد اخلاقی است. جمهوری اسلامی از طریق اخبار جعلی و افسانهپردازی، بهشکلی گسترده و نظاممند تلاش کرده است تا این اقلیت مذهبی را در اذعان عمومی بهعنوان گروهی فاقد حس وطندوستی، جاسوس بیگانگان و دچار انواع فساد اخلاقی تصویر کند.
یکی از این دروغپردازیها که به گستردهترین شکل از سوی حکومت منتشر و ترویج شده است تا با تحریک احساسات وطندوستانه در جامعه نفرت عمومی را متوجه بهاییان کند، افسانه جشن و سرور بهاییان بهخاطر کشتهشدن رزمندگان ایرانی در جنگ با عراق بود.
در فاصله سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۶، روزنامه کیهان که زیرنظر مستقیم علی خامنهای قرار دارد، در مجموعه پاورقی نیمه پنهان، خاطراتی از فردی بهنام «مهناز رئوفی» را منتشر کرد که خود را بهایی مسلمان شده میخواند. این خاطرات سپس بهصورت یک کتاب از سوی موسسه کیهان منتشر و در تیراژ گسترده پخش و در اماکن دولتی از جمله مدارس و زندانها توزیع شد. در این خاطرات، رئوفی تعداد بیشماری اتهامات بیاساس را متوجه جامعه بهاییان میکرد، از جمله اینکه مدعی شده بود بهاییان از کشتهشدن مسلمانان در جنگ ایران و عراق ابراز خوشنودی می کردند.
این اتهامات توجه دستگاههای تبلیغاتی و بنگاههای نفرتپراکنی جمهوری اسلامی را بهطور ویژه به خود جلب کرد. رئوفی حتی به یکی از برنامههای پرمخاطب صداوسیما دعوت شد تا اتهامات خود را مقابل دوربین هم تکرار کند.
به فاصله کمی بعد از انتشار خاطرات رئوفی، روزنامه کیهان مجدد این ادعا را، این بار از قول فرد دیگری بهنام «بهزاد جهانگیری» تکرار کرد. او در گفتوگویی با عنوان “مصاحبه با یک نجات یافته دیگر از بهاییت: لایههای پنهان جاسوسی در بهاییت”، مدعی شد بهاییان «برای پیروزی دشمن دعا میکردند.»
این اتهام سپس بهسرعت در مقالههای متعدد تکثیر و در سطحی گسترده در وبسایتها و خبرگزاریهای حکومتی منعکس شد. با ردگیری این اتهام در برخی مقالات میتوان به الگویی از عملیات روانی و طرحی از شبکه نهادهای امنیتی و نظامی بهعنوان منابع اصلی تکثیر کارزارهای دروغ و نفرتپراکنی در جمهوری اسلامی پی برد. برای مثال، مقالهای با عنوان «چه کسانی در شهادت رجایی و باهنر رقصیدند؟»، بر اساس خاطرات بهزاد جهانگیری در تاریخ ۸شهریور۱۳۹۰، بهطور همزمان در خبرگزاری «دفاع مقدس» و وبسایت «گرداب»، ارگان فرماندهی امنیت سایبری سپاه، وبسایت بولتن نیوز، وابسته به سپاه، وبسایت «جوان آنلاین» پایگاه دیجیتال روزنامه جوان وابسته به سپاه، و وبسایت مشرق نیوز وابسته به اطلاعات سپاه منتشر شد. این مقاله تا چند سال بعد در وبسایتهای متعددی از جمله «موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی»، عینا بازنشر شد.
شیوه آغاز و انتشار این کارزار نفرتپراکنی، بهوضوح نقش مرکزی سپاه پاسداران در عملیات روانی و نفرتپراکنی را نشان میدهد.
چنین اتهاماتی که با دست گذاشتن بر احساسات ملگرایانه جامعه و تحریک حس وطن دوستی افراد همراه است، در بسیاری موارد موفق بهشکل دادن به موجی از نفرت میشود، چراکه نخستین واکنش مخاطب ناآگاه، تحقیق درباره صحت ادعا نیست، بلکه واکنش به محتوای ادعاست تا از این طریق موضع خود را نسبت به آنچه عمیقا به آن عشق میورزد یا احترام میگذارد، علنی کند.
در واقع، بسیاری از مخاطبان کماطلاع چنین کارزارهایی، بدون توجه به اینکه چه کسانی و با چه هدفی چنین اتهامی را وارد میکنند و بیتوجه به صحت ادعا، صرفا جهت اعلام وفاداری به ارزشهای عمومی فراجناحی، (مثلا نسبت به مفهوم وطن) نسبت به آنچه ادعا شده ابراز خشم میکنند. همین برای گردانندگان عملیات روانی کافی است تا موجی از نفرت را بهسوی اهداف موردنظر خود هدایت کنند.
اما طبق معمول، ما با کارزاری سراسر دروغ سروکار داریم. دستگاههای نفرتپراکنی درحالی چنین اتهامی را مطرح میکنند که از جامعه بهایی ایران هزاران تن در دفاع از مرزهای کشور در جنگ با ایران و عراق شرکت کردند و دهها تن از آنان کشته شدند.
«داریوش محمدی، فیض الله جابری، فرهاد عبدی، سلیمان یزدانی، سهیل روحانی، سعید موسویان، فرهاد عبدی، مهرداد ابراهیم زاده، فرهوش اسدی، بهروز مهرگانی، محی الدین ذهنی، یوسف ایلخچی، و فرهنگ شاه بهرامی،» تنها چند نمونه از این فهرست بلندبالا هستند.
جمهوری اسلامی که «وطن» و «وطن دوستی» را به مهمترین حربه دستگاههای تبلیغاتیاش علیه هر صدای متفاوتی بدل کرده است، هرگز این افراد را بهعنوان «شهید» نپذیرفت، چراکه از نگاه جمهوری اسلامی شهید کسی است که نه برای وطنش، بلکه برای بقای حکومت اسلامی کشته میشود.