پس از نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، مهر دین اسلام را میتوان بر تمام زوایای زندگی مشاهده نمود. بدشواری میتوان نهادی را در عرصه های گوناگون جامعه یافت که از تاثیر و نفوذ دین و متولی آن، قشر آخوند برخاسته از حوزه های علمیه مصون مانده باشد. اثر انگشت دین بر آنچه در روبنای و زیربنای جامعه تولید و باز تولید میگردد، از فرهنگ سازی گرفته تا نظارت و مدیریت های نهادهای سیاسی و اطلاعاتی و انتظامی و امنیتی، همچنین در زمینه های مادی و تجاری، هنری، فیلم و سینما تا رادیو و تلویزیون و موسسه های انتشاراتی. یعنی که بداشواری میتوان عرصه ای را در جامعه یافت که دین که مظهر آن آخوند است در آن نقشی بازی نکند. نیازی بگفتن نیست حکومت دین نمیتواند تمامیت خواه نباشد. یعنی که قدرت در ذات دین اسلام نهفته است.
این ادعایی ست نه معرضانه بلکه دیدگاهی ست بر خاسته از نقد دین و قدرت بعنون یک واحد، غیر قابل مجزا از یکدیگر. آنچه این امر را ضروری میسازد آن است که نشان دهیم که یکتائی و یگانگی و یا و حدت دین و قدرت یک واقعیت انکار ناپذیر است و نمیتوان نقد قدرت را از نقد دین جدا ساخت. همین بسر که نظری با وقایع خبری در چند روز اخیر بیافکنیم تا متوجه شویم که هیچ اتفاقی در جامعه رخ نمیدهد که رها از اثار دین باشد. مثلا ، انتشار نسخه نهایی لایحه عفاف و حجاب و انواع تنبیه و مجازات، از تذکر و جریمه نقدی گرفته تا 3 سال زندان برای تخلفات گوناگون،همچون بدحجابی، کشف حجاب و عریان سازی بخشی از پیگر و یا کاملتر با پوشش های بدن نما و بدتر از همه تعرض و توهین به بانوان محجبه.
در پی خبر سفر سردار رادن به سواحل استانهای شمالی بمنظور اجرای برنامه های ویژه برای، آنچه خود ” پایش و رصد ناهنجاری های اجتماعی در سواحل استان های شمالی میخوانیم. سرداری که اخیرا برغم سوء استفاده از مقام سابق خود بار دیگر بفرمانده نیروی انتظامی تهران منسوب گردید،ه است. اما، چه چیزی این سفر را لازم و ضروری ساخته است، بر طبق آنچه سردار گفته است گویا حفظ و دفاع از “حق استفاده و برخورداری از مواهب الهی مردم بوده است.” از این جالبتر هم میتوان پدیده ای یافت؟ سردار رادن ماموریت خود، مبارزه با بدحجابی را ماموریتی الهی ، ماموریتی ذاتا مقدس میپندارد، ماموریتی که برغم تمام سختگیریها و بکار گیری ابزار سرکوب و خشونت، بدحجابی نه تنها کاهشی نیافت بلکه توسعه بیشتری یافت و تنوع و نو اوری در شیوه و بکارگیری آن باوج خود رسید. بنظر رسد که نظام سردار لایقتری را نیافته است برای مبارزه با کشف حجاب. مبارزه ای که پس از 44 سال حکومت مطلق فقیه، به قانونمند ساختن آن پرداخته است، همچنانکه در خبر پیشین اطلاع یافتیم.
واکنش معاون رئیسی به اظهارات ظریف، وزیر سابق امور خارجه،نیز، در میان اخبار چند روز اخیر بود، شاید بآن دلیل که گفته بوده است:
“دیپلماسی خواهش و تمنا کارساز نیست، مثل قضیه برجام / اگر با نگاه سازشکاری حرکت میکردیم در هیچ حوزهای نمیتوانستیم قدم از قدم برداریم؛ اعتقاد راسخ داریم که امدادهای غیبی شامل حال مجاهدان راه خدا میشود.”
بدرستی روشن نیست اگر در طی 44 سال حکومت الهی ولی فقیه از امدادهای غیبی خبری نشده است، آیا میتوان همچنان در انتظار ظهور آنها در آینده بود، همانگونه که بیش از 1200 سال است که منتظر ظهور امام عج هستیم و رهایی از مصیبت و نکبتی که حکومت آخوندی جامعه را در آن غوطه ور ساخته است؟
پاسخ معاون پارلمانی رئیس جمهور، سید محمد حسینی به اظهارات یکی از ” سیاسیون دولت قبل مبنی بر داشتن آروزوها در تناسب با توانایی ها، نیز در میان وقایع خبری بود که گفته است:
قطعا اگر چنین حرفهایی مبنا قرار میگرفت، با امکانات اندک امام و مبارزان هرگز انقلاب اسلامی به پیروزی نمیرسید و استمرار نمییافت و در جنگ تحمیلی که در آن ائتلاف نانوشتهای بین قدرت های جهانی وجود داشت به پیروزی نمی رسید.
فهمیددید که رمز پیروزی در چیست، در آرزوهای بزرگ است نه در شکست در جنگهای خانه برانداز هشت ساله با کشور همسایه و نوشیدن جام زهر.
این نمونه ها بمنظور ارائه موضع خاصی برگزیده نشده اند. بترتیبی که در سایت انتخاب انتشار یافته نقل گردیده است.غرض آن است که بگوئیم که تقریبا غیر ممکن است چیزی در جامعه ای که حکومت دین بر آن سلطه تمام افکنده است رخ بدهد و در پس ان و یا در لایه ای از آن دین و اثر و نفوذ دین را مشاهده نکنی. این است که با سلطه “آخوندیسم” بر جامعه، پس از نیم قرن کمتر پدیده ای را در روابط اجتماعی میتوان مشاهده نمود که تغییر نیافته باشد. مثلا، ما هرگز فکر نمیکنیم وقتی بهر دلیل الله اکبر را بر زبان خود میرانیم، یک شعار سیاسی را بزبان رانده ایم، شعاری که اثری از آن امروز بگوش نمیرسد که شاید خیلی خوشبینانه باشد اگر آنرا نشانی از آگاهی به ذات سیاسی الله اکبر تفسیر نمائیم. این تحول در بخش بزرگی از گفتمان رفتاری و گفتاری، مثل نمازگزاری و عبادت روزانه، روزه داری و نذر و نیاز و زیارت و قربانی حیوانات بوقوع پیوسته بدون آنکه بسیاسی بودن باورها و ارزشها و رفتار دینی خود هرگز آگاهی جمعی کسب کرده ایم.
در اینجا از بکار گیری ایدئولوژی در ازای دین و یا برابر و معادل آن و یا بهر عنوان دیگری، عمدا اجتناب میشود و بحث آنرا بزمانی دیگری موکول میکنیم. اما، نتیجه ای که اینجا منطور نظر است چند چیز میتواند باشد. یکی میتواند تغییر بکاربستن رفتار و گفتمانی بر شمرده شود که تا دیروز دینی محسوب و بنا بر خواست خصوصی در عمل بکار بسته میشد، به یک رفتار سیاسی. یعنی که برفتاری در خدمت و تایید و اعتبار بخشیدن به ساختار قدرت که روشن است مورد بهره برداری متولیان دین و توجیه حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای قرار میگیرد.
منظور ثانی میتواند این پندار تلقی شود که تا زمانیکه همچنان بگفتمان و رفتار دینی مان ادامه میدهیم، نفهمیده کلماتی را بزبان میرانیم هنگام نمازگزاری روزانه، نمیتوانیم انتظار ناپدید شدن نظامی را داشته باشیم که بنام الله، حکومت میکند همان خدایی که اکثریت جامعه، نیز، بوجود او، یکتایی و یگانگی او باور دارند. خدایی که بنام او چشم باین جهان باز میکنند و با باور باو برشد و بلوغ میرسند. یعنی که خدایی که در ذات باورمند می نشیند. خدایی که بخشنده و مهربان است و همگان را بنده و فرمانبر خود میداند. اما، کمتر کسی باین واقعیت آگاه است که این خدا تنها آنانی را می بخشد که خود را تسلیم باراده و خواست الله میکنند و او را تنها خدایی میدانند که بجز آن خدای دیگری نیست. نمیدانند اگر انسانی نخواهد در برابر الله خود برشکند و پیشانی بر زمین بر نهد به نشان پذیرش حقارت و خواری بعنوان بنده ای نیازمند رهنمون شدن براه مستقیم، و بخواهد بخدای دیگری باور کند، جایگاهش سوختن تا ابد در آتش دوزخ است. پس باید که بخاطر بسپاری که بر اساس قواعد و مقررات شریعت اسلامی، احکامی که الله با زبان خود به محدبن عبداله بشکل وحی انتقال داده است، زندگی خود را نظم و ترتیب و شکل ببخشی.
این بدان معناست، در شرایط موجود، در پس هر پدیده اجتماعی از جمله گفتمان سیاسی، دین نهفته است. با این وجود در بررسی های تحلیگران حکومت آخوندی، از دینی بودن سیاستهای حاکم بر جامعه، خبری نیست. این در حالی ست که دین با همه چیز آمیخته و همه چیز سراسر به دین آغشته گردیده است. همچنانکه در نمونه های بالا ارائه شد. تحلیلگرانی هستند که سیاستهای نظام، بویژه آنهایی که برخاسته از اراده آخوند خامنه ای جزء بجز مورد تجزیه و تحلیل کارشناسانه قرار میدهند، اما، به رابطه آنچه خامنه ای میاندییشد و بزبان میراند با اصل و اصول دینی که او خود را مظهر و تبلور آن میداند، کوچکترین اشاره ای هم نشده است. حال آنکه، در پیروی از الله، ولی فقیه هم خود را خدایی میداند که بجز او هیچ خدای دیگری نیست. ممکنن است بنده ای خدا را مورد سوال قرار دهد، اما خاطر آسوده دار هر آنکس ولی فقیه را مورد پرسش قرار دهد موجودیت خود را در معرض نابودی قرار داده است.
در یکی از برنامه های تحلیلی ایران- اینترنشنال، مجری، خانم سیما ثابت نظر آقای مهدی مهدوی آزاد را در باره سخنرانی آخوند خامنه ای بمناسبت مرگ ولی فقیه اول، آخوند خمینی جویا شد. ایشان در پاسخ گفتند بهترین واژه ای که میتواند برای توصیف آن بکار گیرد “رقت انگیز است.” حال آنکه کنش ولی فقیه، از نفرت و بیرحمی و انتقام ستانی نسبت به کسانی بر میخواست که او آنها را اغتشاشگران خواند و اعلام کرد که:
“طراحی این اغتشاش های پاییز گذشته در اتاق های فکر کشورهای غربی انجام گرفت؛ طراحی جامعی هم انجام دادند. پشتیبانی مالی و رسانه ای و تسلیحاتی به وسیله دستگاه های امنیتی غربی انجام شد.”
حال باید پرسید، که آخوند خامنه ای بچه زبانی سخن میگوید بزبان دین و یا زبان قدرت. آیا میتوان دین و قدرت را در این عبارت از هم تمیز داد. افزوده بر این، آیا معلوم است که آخوند خامنه ای در جامه یک رهبر سیاسی سخن میگوید و یا یک رهبر دینی. برغم وجود عبا و عمامه و دینی بودن محلی که در آن خطبه خوانی میکند و منبر پهن و عریضی که تنها و بی همتا بر آن ظاهر میشود و آیه های قرآنی که اطراف حسینه را میپوشاند، همه حکایت از سلطه مطلق دین بواسطه ولی فقیه میکند، بوی همچون یک رهبریک دستگاه سیاسی مینگرند.
این بدان معناست تا زمانیکه حکومت آخوندی، بمثابه یک حکومت سیاسی مورد تحلیل و بر رسی قرار میگیرد، نیروهای اپوزسیون نمیتوانند به ابزاری مناسب برای براندزی نظام بدست آورند. چون حکومت آخوندی قبل از آنکه یک حکومت سیاسی باشد یک حکومتی دینی ست، نمیتوانی نقد یکی را از نقد دیگری جدا نمایی. این بدان معناست که زن زندگی آزادی، تا کنون تنها شعاری بوده است که نقد دین و قدرت را در هم میآمیزد و در درون خود ارزشهایی را ارائه میدهد که ارزشهای دین و قدرت را یکجا بچالش میکشد.
اینست که سخنان خامنه ای بمناسبت مرگ خمینی را باید ناشی از تنفر از آنانی دانست که آو اغتشاشگران و فریبخوردگان قدرتهای غربی و خائین بوطن میخواند. یعنی که تنفر از معترضین و منقدین است که او را با انتقام ستانی و سرکوب و کشتار و بگیر و ببند و زندان و شکنجه وا میدارد. افزایش تعداد اعدام در ماههای اخیر را باید کنشی خواند بر خاسته نه از سر قدرت بلکه از سر کم زوری و عدم اعتماد بخویش. افزوده بر اعدام سه جوان بی گناه در ماه گذشته، گفته میشود که روزی نیست که یکی بر فراز دار ولایت بقتل نرسد. قهر و خشونت، قتل و جنایت ابزاری ست در خدمت زورنمایی، در خدمت مقهور ساختن و بسکوت وا داشتن معترض و مخالف. در نتیجه، براندازی نظام نیازمند ابزاری ست دو بعدی، در آمیختن چالش قدرت با چالش دین. بعید بنظر میرسد که با چالش یکی بدون چالش دیگری هرگز بتوانیم با چشمان خویش چهره پیروزی را مشاهده کنیم.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com