اعتراضات پاییز و زمستان گذشته در ایران، به تدریج موضوع بحثهای عمیقتر و پسینیتر جامعهشناسان و تحلیلگران سیاسی و حتی مورخان میشود.
اینکه آن اعتراضها را باید جنبش دانست یا خیزش انقلابی یا حتی ناجنبش (خردهمقاومتهای روزمره)، محل بحث صاحبنظران سیاسی و اجتماعی است. هر چه بود، آنچه از اواخر شهریور ماه تا دستکم اواخر دی ماه ۱۴۰۱ در ایران گذشت، تکانهای جدی برای نظام جمهوری اسلامی بود.
یورونیوز در گفتوگو با تورج اتابکی، استاد کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه در دانشگاه لیدن هلند، حمیدرضا جلاییپور، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران و بهزاد مهرانی، فعال سیاسی جنبههای گوناگونی از جنبش یا خیزش مهسا را به بحث گذاشته است.
جنبش سبز در چارچوب نظام بود
آقای تورج اتابکی در پاسخ به این سؤال که «جنبش مهسا عمدتا متشکل از کدام طبقات و اقشار بود و از این حیث چه تفاوت یا شباهتی با جنبش سبز و اعتراضات آبان ۱۳۹۸ داشت؟»، میگوید: «به نظر من اعتراضات اخیر نه جنبش بلکه یک خیزش اعتراضی بود که البته جنبش در آن مستتر بود. این خیزش اعتراضی با یک قتل حکومتی آغاز شد و به سرعت ابعاد گسترده و شعارهای بسیار رادیکالی پیدا کرد. در واقع جنبشی علیه حجاب اجباری، ابعاد گستردهتری معطوف به تغییر نظام سیاسی پیدا کرد. در این خیزش اعتراضی-انقلابی، سرعت رویدادها چنان پرشتاب بود که همگان را در درون و بیرون ایران به حیرت واداشت و ما در یک بازۀ زمانی بسیار کوتاهی شاهد این بودیم که تمام گوشه و کنار ایران به این اعتراض پیوستند و تحولات بسیار رادیکالی را انتظار داشتند. اما جنبش سبز عمدتا حاوی مطالبهای در قبال انتخابات ریاست جمهوری بود. این مطالبه در شعار “رای من کو؟” متجلی شد.»
جنبش سبز و جنبش مهسا، هر دو متعلق به طبقۀ متوسط بودند
اما جواب آقای جلاییپور به سؤال فوق چنین است: «عمدۀ مشارکتکنندگان در اعتراضات مهسا، جوانان دختر و پسر ۱۵ تا ۲۵ سال از طبقۀ متوسط در بیش از صد شهر ایران بودند. معترضان جنبش سبز از همۀ نسلهای طبقه متوسط بودند و عمدتا در تهران بودند و فقط جوانان نبودند. در تهران سه میلیون نفر اعتراض کردند و گفتند “رای من کو؟” ولی اعتراضات مهسا از حیث جغرافیایی گستره بود و در صد روز تداوم داشت ولی تعداد هر اعتراض دهها نفره و صدها نفره بود. حتی تعداد معترضان به دهها هزار نفره هم نرسید.»
طبقۀ متوسط نسبت به فرجام خیزش مهسا اطمینان نداشت
با اینکه شمار ناراضیان از وضع اقتصادی و سیاسی جامعۀ ایران چشمگیر است، اما در اعتراضات سال گذشته، تعداد معترضانی که به خیابانها آمدند بسیار کمتر از تعداد ناراضیانِ نشسته در خانه یا شعاردهنده روی پشت بامها بود.
اینکه «چرا جنبش مهسا نتوانست انبوهی از شهروندان ناراضی را به خیابانها بیاورد»، سؤالی است که تورج اتابکی در پاسخ به آن میگوید: «در جنبش سبز طیفهای بسیار گستردهای از مردم حضور داشتند که لزوما به مطالبۀ تغییر نظام نرسیده بودند. به نظر من در جنبش سبز طبقات گوناگون حضور داشتند نه صرفا طبقۀ متوسط. خواست همگانی این جنبش هم به رسمیت شناخته شدن جایگاه مردم از سوی حکومت بود.
اما اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸، سیاسیتر شدند و پالایش پیدا کردند. یعنی معترضان سالهای ۹۶ و ۹۸ کسانی نبودند که خواستار تغییرات اجتماعی در چارچوب نظام باشند. این اعتراضات رادیکالتر از جنبش سبز بودند و به همین دلیل بخشهایی از طبقۀ متوسط کنار رفتند. یعنی قشر خاکستری به تعبیر هانا آرنت، چشمگیرتر شدند؛ چراکه نمیخواستند به سادگی با حرکتی همراه شوند که چشماندازش برایشان ناروشن بود. بنابراین بخشهای رادیکالتر طبقات اجتماعی، گروههای به حاشیه رانده شده، به خیابان آمدند چراکه، به قول معروف، جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن نداشتند.»
او در ادامه میگوید: «رادیکالیسم آنها ناشی از این بود که نظام موجود را بیآینده میدیدند. هر زمان که شعارها رادیکالتر شود، تعداد کسانی که به این شعارهای رادیکال رسیدهاند کمتر میشود. بویژه در بین گروههای اجتماعیای که از نعمات مادی بیشتری برخوردارند، مثل بخشهای بالایی طبقۀ متوسط. این گروههای اجتماعی وقتی وارد عرصۀ مبارزۀ سیاسی میشوند که فرجام روشنی در اعتراضات ببینند. مثلا پزشکان و دندانپزشکان و استادان و کارمندان در اعتراضات سال ۹۸ حضور پررنگی نداشتند. در خیزش پارسال هم معترضان انتظار داشتند گروههای اجتماعی بیشتری در اعتراضات حضور پیدا کنند. مثلا جوانها از پدر و مادرشان میخواستند در اعتراضات شرکت کنند. این گروههای اجتماعی با فرزندانشان همدل بودند ولی اطمینان خاطری نسبت به فرجام این اعتراضات نمیبینند و به همین دلیل تلاش میکنند با طمأنینه گام بردارند تا زمانی که افق روشنتری از آینده پیش رویشان قرار گیرد.»
مطالبات جنبش مهسا را تلویزیونهای ماهوارهای بالا بردند
اما حمیدرضا جلاییپور در پاسخ به این سوال که چرا جنبش مهسا نتوانست صدها هزار نفر را به خیابانها بیاورد، میگوید: «دلایل گوناگونی دارد. یکی اینکه مطالبات این جنبش را تلویزیونهای ماهوارهای بالا بردند. در ابتدای اعتراضات مهسا، ما شاهد یک جنبش مدنی و اعتراضی «مخالف تحمیل حجاب اجباری» بودیم بعد رسانههای خارج از کشور سوار این موج اعتراضی شدند و مطالبه جنبش را در «تغییر رژیم» دنبال کردند. این مطالبه بزرگ هزینهها را بالا برد و جمعیتهای انبوه هم همراهی نکردند. دوم مردم ناراضی کشور برای اپوزیسیون برانداز متشکل از سازمانهای تروریستی مثل سازمان مخوف رجوی یا کومله و سلطنتطلبان اعتباری قائل نبودند و از آنها منزجرند. سوم حکومت هم اعتراضات را کنترل میکرد. لذا در اعتراضات مهسا عمدتا جوانان و نوجوانان که سبکبال بودند و تجربه روبروشدن با حکومت را نداشتند، بیشتر درگیر بودند و عامه مردم درگیر نشدند.»
ناامیدی عمومی از اصلاح رژیم، پدیدهای متأخر است
اما آقای بهزاد مهرانی دربارۀ پرشمار نبودن معترضانِ جنبش مهسا میگوید: «از مهمترین دلایل این امر باید از سرکوب گسترده مردم ناراضی در خیابانها و زندانهای رژیم نام برد. بسیاری از تحلیلگران سیاسی انقلابها بر این باورند که یکی از شرایط مهم برای پیروزی یک انقلاب این است که حکومت مستقر یا نخواهد و یا نتواند سرکوب کند. اگر این خواستن با توانستن جمع شود، کار انقلابیان برای برانداختن رژیم دشوار خواهد بود.»
او در ادامه میگوید: «حکومت از دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ تا خیزش انقلابی ۱۴۰۱ هم خواسته و هم توانسته که مردم ناراضی را تا حدود زیادی سرکوب کند. چارۀ برطرفکردن چنین مانعی برای انقلابیون این است که بتوانند جمعیت بیشتری از مردم ناراضیای که به هر دلیل ساکت هستند و به اصطلاح قشر خاکستری نامیده میشوند را به صحنه بکشانند و این پروسهای نیست که سریع اتفاق بیفتد و زود به نتیجه برسد.»
آقای مهرانی میافزاید: «باید به این نکتۀ مهم هم توجه داشت که عموم مردم ایران زمانی طولانی نیست که به این رسیدهاند که جمهوری اسلامی، اصلاحناپذیر است و برای درمان دردها و راهی به رهایی، چارهای جز انقلاب نیست. این گفتمان انقلابی علیرغم حضورهمیشگیاش در زیر پوست شهر، به تازگی در میان مردم جا باز کرده است و مردم به درستی دریافتهاند که صندوق رای جمهوریاسلامی جز لعبت نیست و میدانند که درین صندوق جز لعنت نبود. یکی از شروط مهم شکلگیری یک انقلاب این است که مردم از اصلاح حکومت به هر دلیل ناامید شوند و این اتفاق هم دیرزمانی نیست که رخ داده است. این اعتراضات گسترده بیشک به سوی خیابانها روان خواهد شد و مردمان بیشتری را با خود همراه خواهد کرد.»
مردم ایران به سمت حرکتهای چریکی نمیروند
سؤال بعدی از مصاحبهشوندگان چنین بود: «در قیاس با آبان ۱۳۹۸، مردم در جنبش مهسا با خشونت بیشتری با نیروهای سرکوب درگیر شدند. دلایل رشد خشونت در اعتراضات مردمی را چه میدانید؟»
آقای اتابکی در پاسخ به این سؤال میگوید: «به نظرم مردم آن خشونتی را که حکومت انتظار داشت و حتی مردم را به اِعمال آن تشویق میکرد، به کار نبردند. اگر از نمونههای پراکنده بگذریم، در قیاس با سال ۹۸، با در نظر گرفتن وسعت خیزشِ انقلابیِ مهسا، خشونت کمتر بود. اگر قرار بود اوضاع مثل سال ۹۸ پیش برود، مردم باید خشونت بسیار شدیدتری را در خیزش مهسا بروز میدادند.
اما رشد خشونت در اعتراضات مردم طی چهارده سال اخیر، ناشی از افزایش خشونت حکومت است که این خود ریشه در ناامیدی حکومت دارد. وقتی حکومت احساس کند بخشهای زیادتری از ایرانیان خواستار نیستی و سرنگونیاش هستند، مطمئنا تلاش میکند با حمایت هواداران قلیلش دودستی به قدرت بچسبد و سرکوب و زندان و اعدام را بیشتر و خیابان را جولانگاه خودش کند. این وضع علاوه بر ایران، در مورد بسیاری از کشورهای دیگر هم مصداق دارد. در برابر این برخورد حکومت، انتظار میرود مردم هم به خشونت متوسل شوند. در میانمار خشونت نظامیان در برابر اعتراضات، موجب شکلگیری حرکتهای چریکی و روستایی شده است.
ما در اعتراضات دو سه دهۀ اخیر، چنین چیزی را در تهران و کردستان و زاهدان و شمال ایران نداشتهایم خوشبختانه. این درایت ناشی از یک چرخش فرهنگی مثبت در میان ایرانیان است. مردم ایران متوجه شدهاند نظامی که قرار است از دل تحولات خشونتآمیز شکل بگیرد، مطمئنا خودش حامل و عامل خشونت خواهد بود. تجربۀ سال ۱۳۵۷ هم چنین چیزی را نشان میدهد. منطق وقایع پیش از انقلاب ۱۳۵۷، مثل آتشزدن سینما رکس و آتشزدن محلۀ شهر نو، پس از بهمن ۵۷ تا نخستین سالهای دهۀ ۱۳۶۰ موجب شکلگیری یک فاجعۀ انسانی شد.»
پاسخ کوتاه آقای جلاییپور به سؤال فوق چنین بود: «در اعتراضات ۹۸ هم از هر دو طرف خشونت بروز کرد و جانباختگان مردم و پلیس زیاد بود. دلایل رشد خشونت در اعتراضات روشن است، وقتی مطالبه به سرنگونی رژیم تبدیل میشود صحنۀ اعتراضات، خشونتآمیز میشود.»
دفاع مشروع، خشونت نیست
ولی آقای مهرانی در پاسخ به سؤال فوق به یورونیوز میگوید: « باید به تعریف دقیقتر و واقعیتری از مبارزۀ مسالمتآمیز برسیم. اصلاحطلبان در همۀ این سالها به انفعال، نام مسالمتجویی دادند. آنها از مبارزۀ بیخشونت، تنها و تنها خشونتپرهیزی را گرفتهاند و مبارزه را وانهادهاند. در حالی که مبارز خشونتپرهیز در وهلۀ اول مبارز است و بعد به عنوان روش مبارزه، خشونتپرهیزی را برمیگزیند.
در مکتب فکری مبارزان خشونتپرهیزی چون گاندی و ماندلا و دیگران هم به این تمایز اشاره شده است. گاندی در این مورد میگوید: یقیناً من معتقدم که اگر قرار باشد اجبارا بین خشونت و ترس یکی را انتخاب بکنم، خشونت را انتخاب خواهم کرد، زیرا به نظر من بهتر است هندوستان جهت دفاع از شرافت خود به اسلحه دست ببرد تا اینکه مانند پرستوها تماشاچی باقی مانده و به ننگ تماشاچیبودن تن در دهد… منظور از عدم خشونت مقاومت ارادی کامل انسان در برابر ارادۀ متجاوز است.»
او در ادامه میگوید: «وقتی ترس کمرنگتر شود مردم در مقابل سرکوب رژیم از خود مراقب بیشتری میکنند و یکی از این راههای مراقبت از خود دفاع مشروع است. آنچه عموما در انقلاب ملی ۱۴۰۱ از جانب مردم بیدفاع و بیسلاح اتفاق افتاد نه خشونت که دفاع از خود بود. از اینکه بگذریم، حتی فیسلوفان لیبرالی چون کارل پوپر در شرایطی خاص یک انقلاب خشونتبار را هم به رسمیت میشناسد. پوپر میگوید: چنین نیست که من درهمه احوال و در کلیه شرایط، مخالف انقلاب خشونتبار باشم. من هم مانند برخی از متفکران مسیحی قرون وسطا و دوران رنسانس که کشتن حاکمان جبار را جایز میدانستند، بر این باورم که واقعا ممکن است در یک حکومت جابر و زورگو چارهای جز این نباشد و در چنین احوال، انقلاب خشونتبار را باید موجه شمرد. …خشونتگری فقط تحت حکومتهای جابر و زورگو موجه است که اصلاحات بدون خشونتگری را غیرممکن میسازند و یگانه هدف آن باید ایجاد شرایطی باشد که اصلاحات مسالمتآمیز در آن ممکن شود» (جامعۀ باز و دشمنان آن، ترجمه عزتالله فولادوند، انتشارات خوارزمی، ص۹۵۷)»
آقای مهرانی در ادامه میگوید: «به این معنا که آمد، باید عرض کنم که مردم پس از سرکوبهای گستردۀ این چند سال و کشتار بی رحمانه دریافتهاند که باید از خود دفاع کنند و این جز خشونت مذموم است.»
خیزش مهسا نیازمند بینش است
تورج اتابکی دربارۀ کیفیت «سازماندهی»، «ایدئولوژی» و «رهبری» در جنبش مهسا میگوید: «به نظرم آنچه در این خیزش همچنان به چشم میخورد، فقدان یک بینش است، یعنی یک افق گستردۀ سیاسی. دلیل پیروزی مشروطهخواهان این بود که آنها صاحب بینش بودند. در خیزش اخیر هنوز چنان بینشی بوجود نیامده و به همین دلیل هنوز افقی با طرح نو ترسیم نشده است که خورند و پسند زمانۀ ما باشد. اگر این بینش وجود داشته باشد، سازماندهی سیاسی سریعتر شکل میگیرد و پایدارتر میشود.
ائتلافهای چند ماه گذشته عمر چندانی نداشته است. دلیل فروپاشی این ائتلافها را باید در نبود آن بینش جستجو کرد. یعنی معترضان و مخالفان ابتدا یک اتاق فکر میخواهند، سپس یک ستاد اجرایی و اتاق عمل میخواهند. مخالفان حکومت در خیزش اخیر، در غیاب اتاق فکر، ابتدا به سراغ تشکیل اتاق کار و ستاد عملیاتی رفتند و نیز انتشار یک سری منشورها که صرفا خواستههایی بسیار روشن را بیان میکردند، بدون اینکه این اقدامات زیر چتر یک بینش منسجم قرار گرفته باشند. به نظر من، قبل از سازماندهیِ افقی یا عمودیِ اعتراضات، وجود بینش بسیار اهمیت دارد.
اعتراضات مهسا شبیه بهار عربی بود
حمیدرضا جلاییپور نیز پاسخش چنین است: «از حیث سازماندهی، ایدیولوژی و رهبری اعتراضات مهسا شبیه اعتراضات بهار عربی بود. سازماندهی عمومی و شفاف نداشت و سازماندهیها افقی، پراکنده و شبکهای و خودجوش بود. این اعتراضات ایدئولوژی هژمونیک نداشت، گویی یک تقاضا برای بازپسگیری زندگی داشت و در ادامه در این خیزش اعتراضی گفتارهای گوناگونی بروز کرد. این اعتراض رهبری شناخته شده و ارگانیک با بدنه معترض نداشت به اصطلاح این اعتراض بیسر بود. به همین دلیل عدهای از تحلیلگران از این اعتراض بعنوان ناجنبش یاد میکنند. ولی من معتقدم این اعتراض مهسا در ایران در درجه اول یک جنبش مدنی بود و الان هم مبتنی بر پیشروی آرام در سطح مخالفت با حجاب اجباری ادامه دارد.»
گذار آرام در گرو پیدا شدن میانجی بین مردم و حکومت است
از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ تا به حال، دست کم پنج اعتراض قابل توجه در ایران بوقوع پیوسته است (دی ۹۶، آبان ۹۸، خوزستان ۱۴۰۰، خوزستان ۱۴۰۱، جنبش مهسا ۱۴۰۱).
آقای اتابکی به این سؤال که «آیا ایران در حال حرکت به سمت یک انقلاب است؟» چنین پاسخ میدهد: «سرعت خیزش اخیر بسیار نگرانکننده بود؛ چون این توهم را ایجاد کرده که حکومت تا دو ماه یا شش ماه یا یکسال دیگر فرو میریزد. در حالی که راه بسیار پرسنگلاخی پیش روی مردم معترض وجود دارد. در این مسیر انقلابی، صور مختلفی از اعتراضها وجود خواهد داشت، از نافرمانی مدنی تا اعتراض خیابانی و هر آنچه اکنون معلوم نیست ولی در عمل معلوم خواهد شد. ناجنبشهایی را در این مسیر شاهد خواهیم بود و در پایان این مسیر، که معلوم نیست چه زمانی خواهد بود، شاهد وضعیتهای کاملا متفاوتی خواهیم بود.»
او در ادامه میگوید: «سه گزینه در پایان این مسیر میتواند وجود داشته باشد. نخست، فروپاشی سیاسی. یعنی مردم و حکومت نتوانند یک میانجی پیدا کنند تا بحران پایان یابد. این فروپاشی سیاسی میتواند عواقب بسیار بدی داشته باشد. یعنی قلمرو قدرت حکومت به یکی دو شهر بزرگ محدود شود و شورشهای پراکنده را اینجا و آنجا داشته باشیم.
گزینۀ دوم این است که دو طرف یک میانجی خلق کنند تا با پرهیز از خشونت، یک گذار آرام از این نظام برسند که این گزینۀ مطلوبی است. این گزینه مصداق انقلاب خواهد بود.
سومین گزینه این است که سرکوب گسترده در ابعاد بسیار گستردهتری ادامه یابد و چون در کنارش هیچ تحول چشمگیر اقتصادی هم به چشم نمیخورد، یک نقار بسیار عظیم پدید آید که میتواند یک سرزمین سوخته و نیز یک جابجایی جمعیتیِ بسیار بزرگ ایجاد کند. یعنی مهاجرتهای تودهای بخصوص در نواحی مرزی رخ میدهد. این گزینه بسیار وخیم و دلهرهآور است. در این صورت ایران شبیه کشورهایی چون سومالی میشود.»
جامعۀ ایران جنبشی است و نه انقلابی
ولی آقای جلاییپور به این سؤال که آیا ایران در حال حرکت به سمت یک انقلاب است، این طور پاسخ میدهد: «در پاسخ به سوال شما دو پاسخ وجود دارد. پاسخ اول اینکه با خیزش مهسا ایران وارد وضعیت انقلابی نشد و جامعۀ ایران در شرایط وضعیت انقلابی نیست، زیرا دولت ایران نه پوشالی است و از نیروی مردمی حامی برخوردار است، نه ایدئولوژی انقلابی در ایران ایدئولوژی هژمون و مسلط است و نه جامعه دو قطبی است بلکه جامعه چند پارچه است. پاسخ دوم این که خیزش اعتراضی مهسا یک اپیزود (یا صفحه) از کتاب انقلاب نوین ایران است. لذا قائلین به این پاسخ منتظر وقوع صفحات دیگر اعتراض و انقلاب هستند. من با پاسخ اول همراهم. جامعۀ ایران جامعه جنبشی است ولی انقلابی نیست.»
سقوط رژیم، مخرج مشترک شعارهای مردم است
اما بهزاد مهرانی برخلاف تورج اتابکی و حمیدرضا جلاییپور، معتقد است که ایران قطعا در حال حرکت به سمت یک انقلاب است. او میگوید: «بله! ما در یک موقعیت انقلابی هستیم . این را میتوان در شعارهای مردم و در گستردگی اعتراضات در سالها اخیر مشاهده کرد. در بیشتر اعتراضاتی که در این سالها شکل گرفته، مردم شعارهایی دادهاند که بسیار ساختارشکنانه است و کلیت جمهوری اسلامی را نشانه رفته است.
مردم به درستی دریافتهاند که زندگی روزمرهشان با وجود جمهوری اسلامی هیچگاه رو به بهبود نخواهد رفت. با اینکه مشکلات اقتصادی نفس مردم را بریده است اما عموم شعارهایی که مردم در این سالها در خیابانها سر دادهاند کمتر جنبۀ اقتصادی صرف دارد. مردم به درستی دریافتهاند که اگر نانی بر سفره نمییابند ریشه در سیاست دارد؛ سیاستی که خاص امروز و دیروز نیست و به اندازه عمر جمهوری اسلامی است.
شعارهای پهلویگرایانه، شعارهای ضد استبدادی، شعارهایی که سیاست خارجی جمهوریاسلامی در حاتمبخشی به تروریستهای فلسطینی و لبنانی و غیره را نشانه میرود، حاکی از همین شرایط انقلابی جامعه است. با اینکه حکومت در دو شعبۀ اصلاحطلبی و اصولگرایی، تحریمهای غرب را عامل فقر مردم معرفی کردهاند اما حتی یک شعار که غرب و آمریکا یا اسراییل را نشانه رفته باشد به گوشها نرسیده است. مردم با هر خواستهای که به خیابان آمدند یک چیز را درمان دردهاشان فریاد زدهاند و آن رفتن رژیم است.»
سلطنتطلبان و جمهوریخواهان به تنهایی نمیتوانند انقلاب کنند
در قیاس با دی ۹۶ و آبان ۹۸، به نظر میرسید که در جنبش مهسا شعارهای کمتری به سود خاندان پهلوی به گوش میرسد. تورج اتابکی در پاسخ به این سؤال که «دلایل کمرنگ شعارهای پهلویطلبانه در جنبش مهسا چه بود و در کل، طرفداران خاندان پهلوی را در ایران امروز، تا چه حد مستعد کنش انقلابی میدانید»، میگوید: «نخست بگویم که این خوانش شما است که چنین شعارهایی در خیزش اخیر کمتر از آبان ۹۸ یا دی ۹۶ بود. من در این مورد پژوهشی نکردهام و نمیتوانم بگویم چنین شعارهایی کمتر شده یا بیشتر. ولی میدانم که ما با جمعیتی روبرو هستیم که انگیزههای گوناگون و خوانشهای مختلف از گذشته و وضعیت کنونی ایران و جهان دارد؛ بنابراین شکلهای مختلف حکومتداری را مطرح میکند.
جامعۀ ایران نیازمند فهم این دو گروه از یکدیگر است نه رویکرد حذفی آنها به یکدیگر. من نمیدانم جمهوریخواهان در اکثریتاند یا مشروطهخواهان. فقط میدانم این دو خوانش ریشههای تاریخی دارد. طرفداران پادشاهی مشروطه، پدرانی دارند که میگویند آنچه ما در سال ۵۷ انجام دادیم، اشتباه و نادانی و جهالت و بلاهت بود. طرف دیگر معتقد است وضعیت ایران در سال ۵۷ آبستن انقلاب بود و آن انقلاب از دست جمهوریخواهان واقعی ربوده شد و حالا ما میخواهیم انقلاب دیگری رقم بزنیم و شکل دیگری از جمهوریخواهی را ایجاد کنیم.
این دو جریان در حال حاضر بیشتر به حذف یکدیگر مبادرت ورزیدهاند. تا زمانی که این دو گروه فهم مشترک و بینش درست نداشته باشند، به جایی نمیرسند. هیچ یک از نیروهای سیاسی، ضعیف یا قوی، به تنهایی نمیتوانند از پس نظام جمهوری اسلامی برآیند. این دو گروه در عین استقلال فکر و استقلال عمل، باید یک مخرج مشترکِ برآمده از یک بینش واحد داشته باشند تا مطمئن باشند در ایران فردا بدون واهمه میتوانند بود و باش داشته باشند.
اما به نظرم هر دو گروه مستعد کنش انقلابیاند. همۀ مردم ایران چنیناند، چه طبقۀ متوسط چه طبقۀ کارگر و تهیدستان. در همین خیزش مهسا تهیدستان و کارگران صنعتی و نیز افراد و اقشاری از طبقۀ متوسط حضور داشتند. این نکته که بسیاری از نیروهای حاضر در این اعتراضات خواهان لغو مجازات اعدام در ایران بودند یا از حقوق دگرباشان جنسی حمایت میکردند، بسیار مهم و نشانۀ همان چرخش فرهنگی است که پیشتر به آن اشاره کردم.
کسانی که آیندۀ مطلوب ایران را در گرو برپایی یک نظام پارلمانی پادشاهی یا یک نظام پارلمانی جمهوری و یا نظامی پارلمانی که نه پادشاهی است نه جمهوری (مثل کانادا)، همگی قابلیت عاملیت انقلابی را دارند و باید ببینند خورند و پسند ایران آینده چیست، بدون اینکه دست به شمشیر ببرند و گلوی یکدیگر را پاره کنند. مهمترین چیز پارلمان است.
آقای اتابکی در ادامه میگوید: «منشأ قدرت دولت، ارادۀ جمهور مردم است. یوسف خان مستشارالدولۀ تبریزی، این حرف را چهل سال قبل از انقلاب مشروطه در رسالۀ “یک کلمه” زد که ما هنوز در تحقق آن ماندهایم. ارادۀ جمهور مردم که حاکم شود، دیگر چندان مهم نیست که شکل نظام سیاسی پادشاهی است یا جمهوری. مهم نظام پارلمانی است.»
خانوادۀ پهلوی یک جریان ضد ملی است
اما حمیدرضا جلاییپور دربارۀ تاثیر جنبش مهسا بر موقعیت خاندان پهلوی میگوید: «در این اعتراضات، خانوادۀ پهلوی و پسر شاه چهار خطای عمده داشتند. اولا خشونتناپرهیزی در اعتراضات را محکوم نکردند و با سازمانهای تروریستی و فراخوانهای آنها همراه شدند و پسر شاه فرد غیرمسولی در برابر جان مردم بیگناه بود. ثانیا در حالیکه جوانان معترض در تهران جانشان در خطر بود، پسر شاه با دشمن ایران در اسرائیل یعنی با نتانیاهو ملاقات کرد. ثالثا سفر بعدی او به جمهوری آذربایجان بود که همپیمان اسرائیل است. رابعا در همین مدت او با شخصیتهای راست افراطی و ضد ایران در کشورهای غربی ملاقات کرد و از تحریمها علیه ایران دفاع کرد. لذا خانوادۀ پهلوی یک جریان ضد ملی است.»
ملیگرایی با جمهوریاسلامیگرایی فرق دارد
آقای مهرانی اما در نقد سخنان حمیدرضا جلاییپور به یورونیوز میگوید: «تعریفی که اصلاحطلبان حکومتی در همه سالها از بسیاری از واژهها دادهاند، تعریفی معوج است. مبارزه مسالمتآمیز، ملیگرایی، اصلاح، آزادی، لیبرالیسم، استقلال و … در نزد اصلاحطلبان معانیای دارد که بسیار با آنچه بشر امروز از آن مراد میکند، متفاوت است و بیشتر یک اشتراک لفظ است و اشتراک لفظ دائم رهزن است. احتمالا تعریفی که آقای جلاییپور از ملیبودن و ملیگرایی دارد، چیزی خاص اصلاحطلبان و نواندیشان دینی است.
شاهزاده رضا پهلوی نه امروز و دیروز که همیشه بر مبارزه خشونتپرهیز تاکید داشته و به اشکال مختلف آن را بیان داشته است. البته ایشان مانند هر عقل سلیمی، دفاع از خود را غیر از خشونت میداند. در حکومتی که در سه روز آبان ۱۵۰۰ نفر را میکشد و در خیزش مهسا، مردم را به خاک و خون میکشد و هزاران نفر را زندانی میکند، تنها باید اصلاحطلبِ حکومت باشید تا مردم را به خشونتورزی متهم کنید.
در مورد سفر شاهزاده به اسرائیل هم نمیتوان نگاه اصلاحطلبان به اسرائیل را متر و معیار ملیبودن گرفت. بسیاری از مردم ایران دریافتهاند ریشۀ مصیبتی که امروز گرفتار آنند در همین آمریکاستیزی و اسراییلستیزی جمهوری اسلامی است؛ سیاستی که نان مردم را قطع کرده و به گروههای تروریستی فلسطینی میدهد؛ سیاستی مبتنی بر دشمنی که شعارش محو اسراییل است.
مردم ایران در اعتراضات خود بارها در شعارهایشان این اسرائیلستیزی حکومت و اعوان و انصارش را نفی کردهاند. شعار “نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران”، “فلسطین، سوریه، عامل بدبختیه” و حتی شعار “مرگ بر فلسطین” از جملۀ این شعارها است.
نه اسرائیل نه آمریکا هیچکدام دشمن مردم ایران نیستند. اینکه جمهوریاسلامی را معادل ایران بگیریم یکی دیگر از ترفندهای نخنماشدۀ اصلاحطلبان است. در نظر آقایان جمهوریاسلامی یعنی ایران و لابد ملیگرایی مورد نظرشان هم همین جمهوریاسلامیگرایی است. سفر شاهزاده به جمهوری آذربایجان هم دروغ است و دروغپردازان قصد دارند که توطئۀ توهم خویش را در میان مردم بگسترانند.»
یورونیوز