نخستینبار که سلاح ساچمهای از سوی نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی بهشکل گسترده و هدفمند علیه مبارزان و تظاهرکنندگان در ایران بهکار گرفته شد، در اعتراضات ۱۴۰۱ بود که صدها معترض را کور کردند. از سلاح ساچمهای در تمامی متون بهعنوان «سلاح غیرکشنده» یاد میشود، یعنی سلاحی که برای پراکنده کردن و تنبیه معترضان استفاده میشود. اما آیا قرار بود که صدها معترض را چنین سیستماتیک کور کنند؟
در این زمینه با «ناصر مهاجر»، تاریخپژوه، نویسنده و مترجم گفتوگو کردیم. او ضمن بررسی تاریخچه استفاده از سلاح ساچمهای در ایران، پرسشهایی را پیش میکشد که جای تامل دارد.
سال ۱۳۶۰؛ نخستین استفاده از سلاح ساچمهای در ایران
به گفته ناصر مهاجر، شروع استفاده از سلاح ساچمهای در ایران برای سرکوب مبارزان، به سال ۱۳۶۰ برمیگردد. یعنی همان سالهای نخست پس از انقلاب ۱۳۵۷ که شماری از سران حکومت پیشین اعدامشده بودند و زندانهای جمهوری اسلامی روزگار تاریک و پرخونی را آغاز کرده بود: «در ایران، سلاح ساچمهای برای نخستینبار در سال ۱۳۶۰ و در تظاهراتی مورد استفاده قرار گرفت که “سازمان پیکار” برگزار کرد. این تظاهرات به مناسبت سالگرد “انقلاب فرهنگی” و بسته شدن دانشگاهها بود. در جریان تظاهرات، سرکوبگران حکومت، یک یا دو نارنجک ساچمهای را که دستساز خودشان بود، منفجر کردند. دو دختر ۱۶ و ۱۷ ساله و یک پسر ۲۱ ساله کشته شدند و دهها تن زخمی شدند. تعداد زیادی ساچمه به تن تظاهراتکنندگان خورد و بسیاری زخمی شدند. شماری از آسیبدیدگان تا هماینک ساچمه در تن دارند. برخی از آنها در اروپا و آمریکا زندگی میکنند و شاهدان زنده این تبهکاری جمهوری اسلامی هستند».
اما استفاده از شاتگان (Shotgun) برای سرکوب معترضان، نخستین بار است که اینگونه سیستماتیک، هدفمند و در شمار بالا مورد استفاده قرار میگیرد: «وقتی جنبشهای ۴۳ سال گذشته را بررسی میکنیم، متوجه میشویم این اولین بار است که با شاتگان، معترضان و تظاهرکنندگان را هدف قرار میدهند. بهنظر میرسد که تاکید بر زدن چشم است و البته این اواخر میدیدیم که علاوهبر چشم، اندام جنسی-تناسلی زنان هم هدف تیر سرکوبگران شد. بیشتر و پیشتر البته سلاحهای ساچمهای بهمنظور رویارویی با معترضان، پراکندن تظاهرکنندگان و مرعوب ساختن مبارزان قرار گرفته است».
اعتراضات اصفهان؛ الگوی تمرینی کور کردن معترضان
ناصر مهاجر، تجمع اعتراضی کشاورزان اصفهان در آذر۱۴۰۰ را، نخستین مورد «استفاده از سلاح ساچمهای با هدف کور کردن معترضان» توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی میداند. در آن اعتراضات، معترضان در زایندهرودی که خشک شده بود، تجمع کرده بودند. شاید تصویر چشمهای به خون نشسته، نخستین مواجهه تصویری پیرامون کور کردن معترضان در حافظه تاریخی جنبشهای اعتراضی ایران باشد.
البته پیش از اعتراضات اصفهان، در آبان ۱۳۹۸ نیز، معترضانی بودند که چشم خود را توسط سلاحهای سرکوبگران از دست دادند. اما نه تصویری از آنها منتشر شد، و نه گستردگی آن مستندسازی شده است.
ناصر مهاجر در همین راستا توضیح میدهد: «البته در آن زمان گزارشهایی در این مورد منتشر شد. بهعنوان نمونه، “رادیو زمانه” در پژوهش خوبی با این عنوان که «کدام سلاحها به کمک سرکوبگران آمده است؟»، به استفاده گسترده از شاتگانها در آبان ۱۳۹۸اشاره میکند. همان زمان گزارشی از سوی سازمان عفو بینالملل با تیتر «ویرانگران انسانیت» و سوتیتر «بازداشتهای گسترده، ناپدیدسازی و شکنجه در آبان ۹۸» منتشر شد. در بخش انگلیسی ایرانوایر هم در این زمینه گزارشی منتشر شد. در گزارش ایران وایر که ۲۸نوامبر۲۰۱۹ منتشر شده، آمده: “دکترهای ایرانی: سر و قلب معترضان، از سوی پلیس هدف گرفته شد.”»
با اینهمه، هیچوقت در هیچ گزارشی از اعتراضات سال ۱۳۹۸، به مساله «کور کردن معترضان» اشارهای نشده است: «تظاهرات آبان، تظاهرات مهمی بود و آمار کشتهها درباره این تظاهرات از ۳۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر برآورد شده است؛ اما در هیچیک از این گزارشها گفته نشده که کسی از ناحیه چشم مورد تعرض قرار گرفت. اما در آذر۱۴۰۰ در اصفهان، تعدادی از معترضان هدف تیرهای ساچمهای نیروهای سرکوبگر قرار گرفتند و دستکم ۴۰ نفر بینایی خود را از دست دادند».
کور کردن معترضان در سطح گسترده و بهشکل هدفمند، در اعتراضات سال ۱۴۰۰ رخ داد: «درست است که در اصفهان از سلاح ساچمهای برای نابینا کردن مبارزان استفاده شد، اما صرفا برای نابینا کردن نبود و بهصورت و بدن افراد هم شلیک میشد. در واقع این سلاحها یکی از ابزار سرکوب بودند؛ نه، تنها ابزار. با اینحال شاید اصفهان یک الگوی تمرینی بوده تا حکومت به این نتیجه برسد که در حرکتهای بعدی میتوانند از این سلاح برای کور کردن مبارزان استفاده کنند».
شروع استفاده از سلاحهای غیرکشنده در دهه ۱۹۲۰
چرا «سلاح غیر کشنده»؟ این سلاحها از چه زمان، چهگونه و چرا بهوجود آمدند؟
ناصر مهاجر، پاسخ میدهد: «سلاحهای غیرکشنده در دهه ۱۹۲۰ در اروپا بهوجود آمدند. جنگ جهانی اول که شروع شد، جنبشهای ضدجنگ گسترده بود. کمتر کسی منطق جنگ را میفهمید و مردم از سیاست جنگطلبانه دولتها بیزار بودند. به همین دلیل شهرهای بزرگ جهان، بستر راهپیماییهای اعتراضی شدند. در همین زمان است که سلاحهای غیرکشنده با تیرهای پلاستیکی به میان میآیند. پلیس و نیروهای انتظامی با حفظ فاصله از مردم معترض، به آنها شلیک میکردند و صف راهپیمایان را بهم میریختند و مردم را می پراکندند. جز تیر پلاستیکی، از تیرهای فلزی هم استفاده میکردند. با شلیک این تیرها از دور، آسیب زیادی به مردم وارد نمیآمد؛ از نزدیک است که اینگونه فشنگها میتوانند آسیبهای جدی وارد کنند».
و سلاحهای غیرکشنده، متنوعتر و مدرنتر شد: «در همین دهه بود، در سال ۱۹۲۸ که گاز اشکآور را ساختند و و کمکم سلاحهای غیرکشنده گسترش پیدا کردند؛ از آبپاشها پر زور گرفته تا گرد فلفل، باتوم و شاتگانهای گوناگون. این رویداد در جنگ جهانی دوم تکرار نشد. تظاهراتی در کار نبود. داستان روشن بود. هرکسی که ذرهای دلش برای انسانیت میتپید، به جبهه ضدفاشیستی میرفت».
تاریخچه کور کردن معترضان در جنبشهای اعتراضی
تصمیم حکومتها و سرکوبگران به کور کردن معترضان اما در کشورهای دیگر هم رخ داده است که ناصر مهاجر، به مرور آنها میپردازد: «نخستین بار در سال ۲۰۱۱، در مصر و در جریان جنبشی که در “میدان تحریر” علیه “حسنی مبارک” شروع شد، سلاحهای ساچمهای مورد استفاده قرار گرفت. مبارک خیلی سریع سرنگون شد و “اخوانالمسلمین” که میخواستند رسیدگی به جنایتهای حسنی مبارک را دستآویز تحکیم حکومت “محمد مرسی” کنند، امر دادرسی را در دستور گذاشتند. سران بازداشتشده ارتش در دادگاه علنی اعتراف کردند که به پلیس ضدشورش و نیروهای انتظامی دستور داده شده بود که باسلاحهایشان، به چشمهای راهپیمایان شلیک کنند. دستکم ۸۰ نفر آسیبدیده چشمی بهجای مانده بود. افرادی که یک چشم یا دو چشم خود را از دست دادند».
فاجعهای که در «کشمیر» رخ داد اما محال است از خاطره تاریخ پاک شود. آنچه ناصر مهاجر دربارهاش اینطور میگوید: «در سال ۲۰۱۶ بهدنبال درگیریهای هند و پاکستان بر سر کشمیر، نیروهای هندی به کشمیر گسیل میشوند و در جریان درگیری با مردم چشمهای بسیاری نابینا میشوند. با اینکه هیچ آمار دقیقی در دست نیست، اما گزارشهایی که چند ماه بعد منتشر شد، از هزاران چشم نابینا خبر میداد».
البته در «فرانسه» هم چنین اتفاقی رخ داده است: «نمونه دیگر این نابینا کردنها در سال ۲۰۱۸ در فرانسه رخ داد. در جنبشی که به “جنبش جلیقه زردها” معروف شد. ۲۴ نفر یک چشم یا دو چشم خود را از دست دادند».
بااینحال، ناصر مهاجر مهمترین نمونه اینگونه سرکوب بیرحمانه را در شیلی سال ۲۰۱۹ میبیند و سیاست حکومت در سرکوب جنبش اعتراضی مردم: «در سال ۲۰۱۹ در شیلی، دولت “سباستین پینرا”، به نیروی انتظامی دستور میدهد که جنبش مردم را از حرکت وادارند. نیروهایی که شماری از آنها برای زدن چشم آموزش داده شده بودند، ۴۰۰ نفر را در ماههای اکتبر تا فوریه، یعنی در ۵ ماه، نابینا کردند».
رویداد شایان توجه اما بعد از کور کردن چشم معترضان رخ مینماید. مهاجر میگوید: «از آنجا که جامعه مدنی شیلی بسیار قدرتمند بود و هست، جریانهایی بهوجود آمدند که هدفشان هماهنگی میان قربانیان ترامای نابینایی بود. اینها شروع میکنند به شکایت کردن از نیروهای ارتش. انواع ابتکارها هم بهکار برده میشود. مثلا بچههای یک مدرسه روی پرچم شیلی چشمبند گذاشتند. گویی پرچم مملکت، چشم خود را از دست داده بود. بر در و دیوار و روی لباسها یک چشمبند دیده میشد. حتی مردم در خیابان بهرغم سلامت چشم، روی چشم خود، چشمبند میگذاشتند تا به دیگران بفهمانند که چه جنایت بزرگی رخ داده است. دولت ترقیخواهی هم که پس از پینرا به قدرت رسید، دولت “گابریل بوریک”، هم پی مساله را گرفته است و شکایت قربانیان از عاملان و آمران جنایت، دستور روز شده است».
ناصر مهاجر البته به اعتراضهای مردم آمریکا هم اشاره میکند: «بعد از شیلی، در سال ۲۰۲۰ در آمریکا در ماجرای “جورج فلوید” هم چند نمونه شلیک به چشم گزارش شده بود. اما در مجموع اگر مورد کشمیر را کنار بگذاریم، ایران کنونی در این دوره از مبارزات، بیشترین آمار آسیبدیدگان چشمی را داشته است».
از تحریف تاریخ، تا حقیقت کور کردن معترضان در جمهوری اسلامی
آیا میتوان بین آنچه امروزه از کور کردن چشم معترضان درمییابیم با آنچه در تاریخ از اقدام پادشاهان در کور کردن چشم مخالفانشان دیدهایم، ارتباطی قائل شد؟ ناصر مهاجر پاسخ میدهد: «مساله چشم درآوردن در تاریخ همواره مطرح بوده است، نه همچون ابزاری برای هراسپراکنی و تنبیه مردم، بلکه برای از پای درآوردن و از میدان بیرون راندن رقیب سیاسی پادشاه، کسی یا کسانی از پیرامونیانش را که گمان برد برای براندازی او میکوشند و برنشستن بر تخت کیانی، کور میکرد».
ناصر مهاجربه نمونههای تاریخی اشاره میکند: «ما در تاریخ “سرنوشت سامسون” را داریم که تا او را دستگیر میکنند، کورش میکنند یا موارد دیگر. آنچه درباره “آقامحمدخان قاجار” گفته شده نیز دقیق نیست. چشم مخالفان خود را کور میکرد هم درست نیست. باید بدانیم این روایتی است که بیشتر تاریخنگاران جمهوری اسلامی نوشتهاند. آقامحمدخان قاجار کم جنایت نکرد، اما اینکه گفته شده پس از تسخیر کرمان دستور داد چشم مردم را درآورند و از چشمها پشته ساخت، در بخش زیادی از ماجرای چشم کور کردن او شوخی است. او تنها چشم شماری از افراد را کور کرد که فکر میکرد از رقبایش هستند و میتوانند برای پادشاهیاش خطر ایجاد کنند».
در چاپ اول جلد اول «دانشنامه زندان سیاسی» که دفتر «ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری» در سال ۱۴۰۱ منتشر کرده است، مطلبی آمده است درباره اینکه ساواک [دستگاه امنیتی دوران پهلوی دوم] زندانیان را شکنجه چشمی میداد. آیا این ادعا هم از موارد تحریف شده تاریخی است؟ ناصر مهاجر میگوید: «درست می گویید. در این کتاب هیچ گزارشی درباره کور کردن چشم هیچ آدم مشخصی نیامده است. نام یک نفر را نیاوردهاند که این شکنجه بر او اعمال شده باشد. در چند خط ادعا کرده اند که “چشم کور کردن” از شکنجه های ساواک بود. که نبود. انبوهی سند و مدرک درباره شکنجههای ساواک وجود. در هیچ گزارش، نوشته یا یادنامهای نمیبینید که از کور کردن چشم کلامی گفته شده باشد. درباره “منوچهری” شکنجهگر بیرحم، بسیاری شهادتهای دقیق دادهاند، اما کسی مدعی نشده که او چشم درمیآورد. “عضدی” شکنجهگر شگردی ویژه خود داشت برای گوشمالی. کارهایی با گوش آدمها میکرد، دردناک. اما این شگرد شخصی او بود و هرگز به یک شکل شکنجه فرا نرفت. من پس از اینکه مطلب “دانشنامه زندان سیاسی” را خواندم، با دهها زندانی سیاسی دوره محمد رضا شاه پهلوی صحبت کردم. یک نفر ادعای چشم کور کردن ساواک را تایید نکرد».
ناصر مهاجر تاکید میکند: «در اینکه ساواک جنایتهای فجیع و بیشماری مرتکب شده است، شکی نیست؛ اما چشم درآوردن در کارشان نبود».
انکار جمهوری اسلامی مقابل مقاومت و دادخواهی آسیبدیدگان
باوجود شواهد و تحقیقات و مستنداتی که تاکنون منتشر شده، جمهوری اسلامی همچنان به انکار حقیقت مشغول است؛ روشی که در این ۴۴ سال، همواره از سوی نظام حاکم پیش گرفته شده. اما در مقابل این انکارها، مقاومت و دادخواهی آسیبدیدگان چشمی همچنان ادامه دارد.
ناصر مهاجر نمونه انکار جمهوری اسلامی را به سخنان «سلیمان حیدری»، مدیرکل دفتر «اعتباربخشی وزارت بهداشت و درمان» ارجاع میدهد که در گفتوگو با روزنامه «هممیهن» گفته است: «من چیزی نشنیدهام که نیروهای انتظامی کسی را کور کرده باشند؛ اما ۳۰ تا ۴۰ نفر از بسیجیان و افراد نیروی انتظامی هستند که با سلاح ساچمهای به آنها شلیک شده است».
این گفتگو با اینکه از سایت هممیهن حذف شده است، اما همچنان روی جلد شماره ۲۳آذر۱۴۰۱ به چشم میخورد.
مهاجر یادآور میشود: «درحالیکه شلیک به چشمهای راهپیمایان و هواداران جنبش “زن، زندگی، آزادی” راز سر به مُهری نبوده است و همگان میدانند که شمار چشمگیری از هواداران جنبش یک یا دو چشم خود را از دست دادهاند و مساله بهعنوان یکی از “شگردهای سیستماتیک” نیروی سرکوبگر جمهوری اسلامی در گسترده جهان بازتاب داشته است، پایور بیآزرم جمهوری اسلامی نهتنها به انکار واقعیت میپردازد، بلکه طلبکار هم میشود و با وقاحت خاص خودشان مدعی میشود “مخالفان نظام بسیجیان و افراد نیروهای انتظامی را هدف گرفتهاند و سی چهل نفر را نابینا کردهاند”. به راستی زهی بیشرمی! همینجا بگویم بیشوکم همزمان با دروغزنی سلیمان حیدری، چند وکیل دادگستری و حقوقدان ایرانی، از آن میان “محسن برهانی” پا پیش گذاشتند و اعلام داشتند شلیک به چشم، “یک جنایت عمدی بهحساب میآید و در قانون مجازات اسلامی، آمران مستحق حبس تعزیری ۶ ماه تا پنج سال هستند” اندک زمانی پس از این رویداد، آقای محسن برهانی را از دانشگاه اخراج کردند».
در چنین متنی، مقاومت و دادخواهی از سوی آسیبدیدگان، امری طبیعی و انکارناشدنی است. ناصر مهاجر، تاریخ پژوه، به مصاحبه ایرانوایر با «فرزاد مرادینیا» اشاره میکند که یک چشمش را در جریان «جنبش مهسا» از دست داد و حالا میخواهد از چشم نابینایش بهعنوان «سندی برای دادخواهی» استفاده کند. یا تصویر سه زن که روی چشمشان، گل گرفتهاند. همه این دادهها، ناصر مهاجر را به اینجا میرساند که: «این روشها را حتی نمیتوان غیرانسانی دانست، که فراتر از آن هستند. هدف، ترساندن و از میان برداشتن کنشگران است و نابود کردن جنبش».
مهاجر معتقد است: «روزی روزگاری چشم، عامل مهم دستیابی به آگاهی و شناخت بود. اما امروز بسیاری از نابینایان با استفاده از امکاناتی که فناوری مدرن فراهم کرده است، بیشوکم میتوانند چون دیگران زندگی کنند و خللی در روند آگاهی و عمل اجتماعیشان ایجاد نشود. زمانی از واژه “کور” همچون دشنام استفاده میشد، اما امروز در متن پیشرفتهای فکری و فرهنگی، و نیز گسترش بشردوستی و روحیه ترقیخواهی انسان، استفاده از چنین واژگانی کموکمتر شده است».
سویه پنهان حقیقت
برای دستیابی به حقیقت یک جنایت، بایستی به تمامی ابعاد آن اشراف داشت. پس از ماهها تحقیق بر روایتهای آسیبدیدگان، نظرات تخصصی چشمپزشکان و مشورت با حقوقدانها، هنوز ما از بخشی از حقیقت ناآگاهیم. میان آمران شلیک هدفمند به چشمهای معترضان و عاملان این جنایت، چه رابطهای وجود داشته است؟
ناصر مهاجر، با اشاره به این موضوع میگوید: «پرسش این است آیا کسانیکه به چشمهای معترضان شلیک میکنند، در این زمینه آموزش نظامی دیدهاند یا خیر؟ ما دراینباره آگاهی چندانی نداریم و نمیدانیم این تاکتیک نظامی چگونه و به چه ترتیب رواج پیدا کرد. هنوز شهادت و روایت مشخصی از سوی سرکوبگران در دست ما نیست و یا سند و مدرک محکمی که به بیرون درز پیدا کرده باشد و از آن راه ما را به چگونگی پیدایش و گسترش این تاکتیک نظامی در میان نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی آگاه کرده باشد».
باتوجه به اینکه جمهوری اسلامی به هر روی، قدرتی در خاورمیانه و خلیج فارس محسوب میشود، اگر نیروهایش برای کور کردن مبارزان، آموزش نظامی دیده باشند، چقدر احتمال گسترش این تاکتیک نظامی به خارج از مرزهای ایران وجود دارد؟
ناصر مهاجر: «هنوز زود است دراینباره نظر قطعی دهیم. اما جا دارد از “سلمان رشدی” یاد کنم؛ آخرین قربانی سیاستهای تروریستی هواداران جمهوری اسلامی. جنایتکاری که میخواست سلمان رشدی را ترور کند، از باورمندان به آیتالله خمینی است. بهرغم زخمهایی که بر تن و جان این نویسنده نامدار زدهاند، از پای ننشسته است و آخرین کتابش را منتشر کرده است و نبرد را همچنان ادامه میدهد».
ایرانوایر
بهناز میرمطهریان