قصه‌ی پر غصه‌ی توبه و تواب در دهه‌ی شصت/ رضا علیجانی

By | ۱۴۰۳-۰۵-۱۸

ماهنامه خط صلح – بنا به قوانین فقهی-حقوقی حاکم بر محاکم جمهوری اسلامی، توبه کردن مجرمان می‌تواند در میزان حکم صادره علیه آن‌ها موثر باشد. ماده‌ی ۱۱۴ تا ۱۱۹ قانون مجازات اسلامی مربوط به توبه و شیوه‌های احراز آن است.

‌لازم به ذکر است که بیش‌تر این مواد معطوف به جرایم عادی چون سرقت، اعتیاد و غیره است، اما در مواردی نیز اشاراتی به اتهام «محاربه» شده است که یکی از جرایم مربوط به امنیت ملی است که کاربرد سیاسی هم دارد؛ البته معنا و گستره‌ی «محاربه» فراگیرتر از حوزه‌ی سیاست است و هر نوع به‌کارگیری سلاح از جمله در سرقت، زورگیری و نظایر آن را نیز در شامل می‌شود.

در این نوشتار اما به مسئله‌ی «توبه» و احراز آن، انحصاراً در رابطه با متهمان و زندانیان سیاسی (به خصوص در دهه‌ی شصت) توجه می‌کنیم و البته ابعاد و اجزاء حقوقی آن را هم به حقوقدانان عزیز که کارشناس این امر هستند، می‌سپاریم.

کلمه‌ی «توبه» و «تواب» در زندان‌های دهه‌ی شصت جمهوری اسلامی همیشه برای فعالان و زندانیان سیاسی بار منفی و حتی ترسناک داشت. از منظر ذهن و روان و احساس این فعالان و زندانیان، «توبه» نماد شکستن زندانی و «تواب» به معنای مأمور جاسوسی و عذاب دیگر زندانیانی تلقی می‌شد که «سرموضع» و یا منفعل و بی‌‌طرف و به دنبال آزادی خود تلقی می‌شدند. حکایت پُر پیچ‌و‌خم، غمناک، اسفناک و در مواردی هراسناکِ توابین زندان‌ها در دهه‌ی شصت حکایت مستقلی است. توابان هم خود قربانی این سازوکار بودند و هم گاه تبدیل به کارگزاران بی‌رحم و یا به عکس قابل ترحم آن می‌شدند.

حکایت «توبه» و «تواب» داستان پُر پیچ‌وخمی است؛ همه‌ی کسانی را که از مواضع قبلی گروه خود –اعم از چپ یا مجاهد و غیره—، برگشته بودند، «مسئله‌دار» و در تردید بودند و بعضاً هم به‌واقع تواب می‌شدند ولی هیچ کار خطایی علیه دیگران نمی‌کردند و یا برخی ضمن حفظ عقاید گذشته‌شان برای فرار از فشارهای بازجویی و یا زندان و یا جهت رهایی از زندان برای در پیش گیری یک زندگی عادی همراه با خانواده‌ی خود و یا به عکس برای ادامه‌ی فعالیت‌های سابق و پیوستن به گروه خود «تظاهر به توبه و تواب بودن» می‌کردند، نمی‌توان ذیل یک کلمه‌ی واحد و مشترک توضیح داد.

به هر روی، داستان «تواب‌سازی» در زندان‌های دهه‌ی شصت از علل و دلایل مختلفی سرچشمه می‌گرفت. یکی حق مطلق و انحصاری تلقی‌کردن خود توسط نظام سیاسی و بازجویانش بود. هر متهم، سربازی از جبهه‌ی الحاد و نفاق و التقاط (مترادف نام سه شعبه‌ی اصلی بازجویی در اوین دهه‌ی شصت)، بود که باید به راه راست و حقیقت که همان صراط جمهوری اسلامی و رهبر ولایی و امام امتش است، هدایت شود. بدین طریق او در بقیه‌ی عمرش هم دیگر دنبال انحراف و کژراهه نخواهد رفت و حتی ممکن است به سرباز جبهه‌ی حق تبدیل شود.

عنصر موثر دیگر در فرایند تواب‌سازی، خشم و عصبانیت از متهم سیاسی بود که باید مورد انتقام‌گیری قرار گیرد.

عنصر دیگری که می‌تواند بخشی از انتقام هم تلقی شود، تحقیر و فروپاشی شخصیت متهم از طریق وادارکردن او به توبه بود.

و بالاخره یک کارکرد دیگر توبه تبدیل‌کردن فرد تواب به آیینه و مایه‌ی عبرت برای دیگران بود.

روش‌های احراز توبه نیز تقریباً همان‌هایی بود که اینک نیز در شیوه‌نامه‌ی احراز توبه توسط رئیس قوه‌ی قضاییه ابلاغ شده است.

در ماده‌ی یک این آیین‌نامه آمده است: «توبه حالتی نفسانی است که متضمن توجه و بازگشت انسان به سوی خدا، پس از ارتکاب رفتار مجرمانه است به‌گونه‌ای که مرتکب به زشتی رفتار خویش آگاه و ندامت و اصلاح در رفتار وی مشاهده و بر ترک آن رفتار در آینده مصمم شود و سعی خود را برای اصلاح و جبران خسارت به‌کار گیرد.»

دو تعبیر «مشاهده‌ی ندامت و اصلاح رفتار» و «جبران» از موارد کلیدی برای بازجویان و مأموران عذاب در دهه‌ی شصت بود. فرد باید به عجز و لابه و کرنش در برابر بازجو می‌افتاد و بازجو هم با پتک «باید جبران کنی» به جسم و جان و روان زندانی می‌کوبید.

یکی از شیوه‌های مشاهده‌ی ندامت و اصلاح بند الف در ماده‌ی ۵ همین آیین‌نامه است: «التزام عملی به انجام فرائض دینی». فرد تواب یا در واقع و یا به تظاهر به شکنجه‌ی خود با عبادت‌های طولانی و روزه‌های مکرر و گریه و زاری به درگاه خدا با دعا و ندبه و استغاثه می‌پرداخت. به طنز و کنایه معروف بود که برخی تواب‌ها با داغ‌کردن قاشق و یا حتی مهرهای نماز روی پیشانی‌شان علامت مهر می‌زدند تا نشانه‌ی خلوص و عبادت و نماز شب و سجده‌های طولانی‌شان باشد.

مواد بعدی همین بند از آیین‌نامه، شیوه‌های «جبران» را نیز روشن‌تر می‌کند: «مقام قضایی به منظور احراز توبه، ندامت و اصلاح مرتکب مواردی از قبیل بندهای ذیل که غالباً حاکی از صحت ادعای توبه است، مورد توجه قرار می‌دهد: همکاری مؤثر مرتکب در کشف جرم یا معرفی شرکاء یا معاونین جرم.»

واژه‌ی «جبران» به‌سان شلاقی بود که هر دم بازجو بالای سرش علیه متهم دست‌و‌پابسته می‌چرخاند که هر لحظه امکان فرود بر جسم و جان او را داشت؛ باید با لو دادن دوستان و همکاری عملی برای بازداشت آن‌ها و یا با رفتن سر قرارهای دروغینی که باید با دوستانش بگذارد و یا با نشستن در ماشین بازجویان و گشت‌زدن در خیابان‌ها به شناسایی و بازداشت دوستان سابقش کمک و همکاری کند تا شاید «جبران»ی بر جرایم و گناهان پیشینش باشد.

این‌همه شاید باز برای احراز توبه کافی نبود، بلکه فرد باید با بند دیگر از همین آیین‌نامه یعنی «مشارکت در امور خیر» به احراز توبه‌اش کمک کند. مصداق «امر خیر» در زندان‌های دهه‌ی شصت علاوه بر نوشتن «تک‌نویسی»های مرر علیه تک‌تک دوستان سابق و هر آن‌که در خیال و تصورش ممکن بود با «گروهکش» همکاری داشته باشد، و گاه مشارکت در بازجویی کردن از آن‌ها و در موارد مهم‌تری شلاق زدن بر بدن رنجور آن‌ها و در حالت‌های تراژیک‌تر و وحشتناک‌تر، مشارکت در اعدام آن‌ها با انگشت گذاشتن بر ماشه‌ی آماده‌ی شلیک ماموران اعدام همرزمان سابق و مشارکت در اعدام آن‌ها بود(یک خاطره‌ی بسیار دردناک توسط یکی از زندانیانی که مجبور به مشارکت در اعدام دوستانش شده بود در تریبونال لندن با تأثر و اشک و اندوه فراوان مطرح شد).

ماده‌ی هشت همین آیین‌نامه اما دروازه‌ی دیگری از جهنم سیاه دهه‌ی شصت را تداعی می‌کند وقتی می‌گوید: «مقام قضایی در اجرای ماده‌ی ۱۱۷ قانون مجازات اسلامی به مدعی توبه تفهیم می‌کند که چنان‌چه پس از اعمال مقررات راجع به توبه ثابت شود که تظاهر به توبه کرده است، سقوط مجازات و تخفیف‌های در نظر گرفته شده لغو و وی حسب مورد به مجازات حدی یا به حداکثر مجازات تعزیری محکوم می‌شود.»

این یعنی علی‌رغم همه‌ی تغییرات نفسانی و دعا و نماز و نماز شب‌های طولانی و همه‌نوع همکاری با بازجویان، اگر حتی چند سال بعد روشن شود که فرد تواب قسمتی ولو کوچک از سوابق خود یا دیگران را پنهان کرده است، این خود علامتی است که او «تظاهر» به توبه می‌کرده است.

بارها پیش آمده که سال‌ها بعد به علت بازداشت فرد دیگری و در پرونده‌ی او و یا اعترافاتش روشن شده که فرد تواب بخشی از اطلاعاتش را نگفته است؛ حال چه فراموش کرده و یا خواسته با پنهان‌کردن آن از میزان اتهامات و جرایمش بکاهد و یا فرد دیگری را از مصیبت بازداشت و شکنجه نجات دهد. همین باعث بازجویی‌های طولانی بعدی و شکنجه‌های جدید برای گرفتن اطلاعات او یا انتقام‌گیری به خاطر آن‌چه تظاهر به توبه و گول زدن بازجویانش می‌نامیدند، می‌گردید. در این صورت ممکن بود همه‌ی تخفیف‌های سابق ملغی و فرد به مجازاتی مجدد، تشدید سالیان حبس و حتی اعدام محکوم شود.

در انتهای این سناریوی تراژیک نیز اگر تواب بخت‌برگشته‌ای همه‌ی این تونل‌های وحشت را پشت سر گذاشته و پس از سال‌ها تحمل حبس بخواهد از زندان آزاد شود، باز باید به بندهای دیگری از همین آیین‌نامه عمل کند؛ از جمله «تعهد کتبی مبنی بر عدم ارتکاب جرم» و یا «تعهد به خودداری از ارتباط و معاشرت با اشخاص شرور، شرکاء و معاونین جرم» که همان دوستان هم‌فکر سابقش هستند.

این شانس و فرصت اما برای همه‌ی توابان هم فراهم نمی‌شود چرا که برخی از آن‌ها شانس رهایی از زندان را در طول همین پروسه‌ها از دست می‌دهند؛ چون بنا به تعبیری که لاجوردی به‌کار برده بود «تواب کهنه‌ی حیض است که پس از استفاده آن را دور می‌اندازیم». بدین ترتیب پس از همه‌‌نوع همکاری، باز ممکن بود ریاکاری لاجوری پایان یابد و خشم و نفرت پنهان‌شده‌ی او آشکار شود و آن تواب را هم راهی جوخه‌ی اعدام و یا طنابِ دار کند.

این بلایی است که لاجوردی در آخرین روزهای قبل از رفتنش از اوین در دی‌ماه سال ۱۳۶۳ بر سر تعدادی از زندانیان تواب و همه‌نوع همکاری کرده که در رده‌های بالای تشکیلاتی –عمدتاً در گروه‌های چپ— قرار داشتند، آورد. او به این زندانیان گفته بود: «شماها توبه کرده و با ما هم همکاری کرده‌اید، اما فقط خدا عالم است که توبه‌ی شما واقعی بوده یا نه. در هر حال شماها حکم اعدام دارید. امیدوارم توبه‌تان در این دنیا باعث بخشش گناهانتان در آن دنیا باشد» و سپس همه‌ی آن‌ها را به جوخه‌ی اعدام سپرده بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *