«انتخاب» به جهت بررسی موضوع فوق، با هادی یزدانی، پزشک به گفت و گو پرداخته که در ادامه مشروح آن را میخوانیم:
طبق خبری میزان ورودی رشتههای قلب و بهیوشی و اطفال و طب اورژانس به صفر رسیده است؛ این اتفاق ناشی از عواملی است؟
«امتحان رزیدنتی سختترین امتحان کشور است و رقابتی بین ۱۲ تا ۱۵ هزار نفر است که همه پزشک عمومی هستند. این امتحان دریچهای از علم و منزلت اجتماعی و تخصص را میتواند روی یک فرد باز کند. افراد بسته به تناسب علایق و توانمندی و بازار کار و آیتمهای دیگر دست به این رقابت میزدند. قبولیها در سالهای گذشته ۳ هزار نفر بود، اما اخیراً به ۵ هزار نفر رسیده است. ما با پدیدهای مواجه هستیم و آن خالی ماندن یک سری رشته هاست.
برخی از رشتهها در سطح دانشگاه شهید بهشتی و شیراز و اصفهان و تهران و مشهد و علوم پزشکی ایران که دانشگاههای دولتی و مادر هستند هم خالی میمانند. پدیدهی بازار و غلبهی پول بر مناسبات علمی و اخلاق حرفهای باعث شده با پدیدهای به نام تقسیمبندی رشتههای لوکس و غیرلوکس مواجه باشیم. رشتههایی که زحمت کمتری دارند و شیفتهای سادهتری دارند و گاهی اوقات شیفت شب و درگیری با اورژانس برای آنها خیلی مطرح نیست، رشتههای لوکس نامیده میشوند. مثلاً رشتههایی مثل چشم، پوست، رادیولوژی که در بورس هستند.
یک سری رشته مثل جراحیها، اطفال، قلب و بیهوشی در سطح تخصص و فوق تخصص، کم رونق هستند. امروزه ما با صفر بودن دانشجو در برخی از این رشتهها مواجه هستیم. مثلاً رشته مهمی مثل بیهوشی، طرفداری ندارد. این پدیده مخصوص به سالهای اخیر است و مسائل معیشتی پزشکان بر این روند تأثیرگذار بوده است. ما در جامعهای زندگی میکنیم که معیار ارزشمندی آدمها ثروتشان است. حتی پزشکان در کنار هم بر اساس علمشان قضاوت نمیشوند، بلکه بر اساس پولشان قضاوت میشوند. رشتههایی مثل اطفال و عفونی و طب اورژانس که جز ویزیت بیمار درآمدی ندارند، در این شرایط کم رونق ماندهاند. این اتفاق باعث شده بین ۲۰ تا ۲۵ درصد رشتهها خالی بمانند.»
تبعات این بی میلی به رشتههای پزشکی چیست؟
«چند روز پیش مسئولین بیمارستان از کارشناس بیهوشی به جای متخصص بیهوشی استفاده کردند تا یک عمل انجام شود. کم کم این اتفاق بیشتر میشود و رشتههایی مانند اطفال و عفونی و طب اورژانس و بیهوشی و قلب و جراحیها خالی میمانند و نیازهای کشور بی پاسخ میماند. به مرور ناچار به اعزام بیمار به خارج میشویم که هزینه درمان را افزایش میدهد. همین الان هم کمبودهایی در شهرهای کوچک مشاهده میشود و برای کوچکترین نیازهای عادی افراد، باید در صف بمانند. من احساس خطر در رشتههای جراحی میکنم.
ما بخشی از ذخایر نیروهای متخصصمان را با مهاجرت از دست دادهایم. بخش دیگر هم میلی به حضور در این رشتهها ندارند. جراحیها با مسائلی مانند خطای پزشکی در ارتباط است و فرد ترجیح میدهد اصلاً جراحی نخواند که درگیر این ماجراها شود. اگر فرد عاشق یک رشته نباشد، اصلاً وارد آن نمیشود. فردیکه دیوانهوار عاشق یک رشته نباشد، با حساب عقلانی به سمت این رشتهها نمیروند. در چند سال اخیر هم چندین استاد بزرگ جراحی قلب اطفال ما مهاجرت کردهاند و نتایج آن را میبینیم.»
آیا میزان پزشک و متخصص و فوق تخصص در ایران با استانداردهای جهانی همسان است؟
ما تا استانداردهای جهانی راه داریم. این فاصله تا چند سال اخیر خیلی جدی نبود. مشکل ما توزیع نیرو بود. الان بحث استانداردهای مقایسه ما با جهان مطرح نیست بلکه مقایسه با خودمان در چند سال قبل مطرح است. ما از گذشتهای که داشتهایم عقب افتادهایم.
فقدان پزشک و فوق تحصص در ایران رشتهها چگونه جبران میشود؟
اگر تعداد متخصص داخلی کم شود، دیگر متخصصها خوشحال نمیشوند بلکه دچار فرسودگی شغلی میشوند. وقتی یک پزشک چند بیمار بیشتراز توان خود ببیند، دیگر لذتی از پول و کار نمیبرد. برخی از افراد هم در این شرایط ناچار هستند به کشورهای دیگر بروند. با توجه به تورمی که ما داریم، چنین اتفاقی هزینههای بسیار سنگینی به مردم وارد میکند. در خیلی از جراحیهای اطفال، خانوادهها سطح پایینی از اقتصاد را دارند و برایشان امکانپذیر نیست. باید این مشکل، آسیبشناسی شود و چالشهای آن را به مرور حل کرد. امید به آینده و امید برای ماندن درکشور باید در پزشکان تقویت شود.
امروز بخشی از جامعه پزشکی از لحظهای که فرد دانشجوست، همزمان زبان هم میخواند و فقط میخواهد مدرک را بگیرد و در کشورهای دیگر مشغول تحصیل شود. امروز خیلی از متخصصین از کشور میروند و میدانند با مدرکشان نمیتوانند کار کنند، این واقعه باید آسیبشناسی شود که چرا فرد این کار را میکند؟ بخش پزشکی یکی از افتخارات کشور است و امروز درحال از دست رفتن است. شما هرچقدر ظرفیتها را زیاد کنید، این رشتهها جذابیتی پیدا نمیکنند.
کسی اگر فکر کند با افزایش ظرفیت و وارد کردن پزشک از خارج میتواند مشکل را حل کند، مشکل را نفهمیده است. قبل از انقلاب ما با پزشک خارجی مواجه بودیم و پزشک هندی و بنگلادشی که میآمد، دنبال آورده مالی بود که در کشور خودش به دست نمیآمد. الان چرا یک پزشک باید به ایران بیاید در حالیکه میتواند در کشورهای دیگر دلار و یورو بگیرد؟