– مسعود پزشکیان که در جهان مدرن قرن بیست و یکم در متون «نهج البلاغه» به دنبال شیوههای اداره کشور است، در توهم «مالک اشتر» بودن برای «علی خامنهای»، مجری آرایش سیاسی جدید رهبر حکومت شده است.
– در ایرانِ امروز نه جمهوری اسلامی نسبتی با یک ساختار کارآمد دارد و نه «خودی»ها و متصلان به بدنه حکومت افرادی کاردان و مسئول هستند.
– پروژههای تبلیغاتی مانند مانور خبری بر حضور چند زن در هیئت دولت برای مردم هیچ اهمیتی ندارد چرا که میدانند در رویارویی با وابستگان حکومت، «جنسیت» آنها مهم نیست بلکه آنچه از آن دفاع میکنند مهم است!
– اعتراضات مداوم مردم بر زبان کارشناسان و تحلیلگران «خودی» نیز تأثیر گذاشته و آنها بجای عباراتی چون «اغتشاش» از «اعتراضات بحق» سخن میگویند؛ به «مشروعیت نداشتن حکومت» اعتراف میکنند؛ و به ناچار «براندازان» را به عنوان نیروی انکارناپذیر تحولات وارد تحلیلهای خود کردهاند.
– مردم معترض به این باور رسیدهاند که باید راهی جز امید بستن واهی به دولتهای نظام را برای رسیدن به حقوق خود در پیش بگیرند چرا که برآورده شدن خواستها و نیازهای آنها در این حکومت ممکن نیست.
در نخستین روزهای فعالیت رسمی هیئت دولت چهاردهم جمهوری اسلامی، مردم نه تنها منتظر برنامههای دولت درباره مسائل مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیستند بلکه بیاعتنا به «امیدآفرینی» و «وعده وعیدهای» دولت جدید، اشکال مختلف اعتراض اعم از اعتصاب و تجمع را پیش میبرند و این واقعیت را به چشم خامنهای و جناحین حکومت فرو میکنند که پروژههای نخنما امکان ندارد بتواند فاصله عمیق میان ملت و حکومت را پُر کند.
پس از مخالفتهای «نمایشی» نمایندگان مجلس شورای اسلامی با برخی وزرای پیشنهادی برای دولت جدید، نمایندگان در صحن علنی مجلس و در روندی «فرمایشی» به همه وزاری پیشنهای رأی اعتماد دادند و بدین ترتیب فعلا بدون مشکلات جناحی فعالیت رسمی دولت چهاردهم آغاز شد.
مسعود پزشکیان در ابتدای مسیر چهار سالهی ریاست خود بر دولت قرار دارد اما در همین نخستین هفتههای فعالیت موفق شده نشان دهد، و حتی اعتراف کند، که عروسک خیمهشب بازی رهبر جمهوری اسلامی است.
وی که در جهان مدرن قرن بیست و یکم در متون «نهج البلاغه» به دنبال شیوههای اداره کشور است، در توهم «مالک اشتر» بودن برای «علی خامنهای»، مجری آرایش سیاسی جدید رهبر حکومت شده است.
جمع اضدادِ وفادارِ رهبر در دولت چهاردهم
اصلاحطلبان که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی در سرسپردگی دوباره به خامنهای همه ظرفیتهای خود را برای گرم کردن تنور سیرک انتخابات به کار گرفته بودند، تلاش داشتند از مسعود پزشکیان چهرهای اصلاحطلب به نمایش بگذارند.
پزشکیان اما به سرعت پس از آنکه نام وی به عنوان رئیس دولت چهاردهم اعلام شد، دوستان اصلاحطلب خود را ناکام کرد و در کنار خامنهای و امنیتیها به طراحی دولتی بدون وابستگی و تعلقات جناحی مرسوم در جمهوری اسلامی پرداخت و با هم هیئت دولتی را چیدند که ملغمهای از معتمدان شخص علی خامنهای و در نزدیکترین حلقه وفاداران به او برای تداوم پروژه «یکدستسازی حکومت» هستند.
یکی از مهمترین مانورهای سازمانیافته که اصلاحطلبان در انتخابات تیرماه برای تهییج مردم به کار میبردند تأکید بر این بود که «فرق میکند چه کسی رئیس جمهور باشد!» آنها در اصل با پذیرش ناکارآمد بودن ساختار جمهوری اسلامی میگفتند انتخاب میان «بد و بدتر» همچنان موثر است و پزشکیان در برابر فردی مانند سعید جلیلی که تعلقات اصولگرایانه سفت و سختی دارد، فضای اجتماعی و سیاسی کمتر بدی را ایجاد خواهد کرد.
پزشکیان حتی در اینباره هم به مبلّغان و حامیان انتخاباتی خود پشت کرد و نشان داد مجری خوبی برای پیاده ساختن فضای دهه شصتی و تحمیل ایدئولوژیکترین نگاهای حکومت به مردم است؛ از جمله دستور اخیر او برای برپایی نماز جماعت در مدارس سراسر کشور در روز اول مهرماه و همزمان با آغاز سال تحصیلی جدید!
هرچند پزشکیان در نقش رئیس دولت به اصطلاح «وفاق ملّی»، به عنوان احتمالا آخرین تلاش رهبر ۸۵ ساله حکومت، فرو رفته اما این تردید وجود دارد که خامنهای بتواند طی چهار سال آینده اعضای دولتی را که جمع اضداد هستند و تا مدتی پیش در رقابتهای بین جناحی حاضر به دریدن یکدیگر بودند، مدیریت کند.
طی چهار سال آینده، رهبر حکومت همچنین باید بتواند راندهشدگان از کرسیهای رانت و قدرت، از جمله بخش زیادی از اصلاحطلبان بازیخورده و مورد سوء استفاده قرار گرفته در نمایش انتخابات را ساکت و آرام نگه دارد!
انگار نه انگار دولت عوض شده!
مردم اما بیاعتنا به همه فعل و انفعالاتی که در ساختار حکومت و میان اقلیت حاکم و وابستگانشان در جریان است، به این باور رسیدهاند که باید راهی جز امید بستن واهی به دولتهای نظام را برای رسیدن به حقوق خود در پیش بگیرند چرا که برآورده شدن خواستها و نیازهای آنها در این حکومت ممکن نیست.
نجستن راه بهبود شرایط در ساختار حکومت را، مردم با عدم شرکت در چند نمایش انتخابات سالهای اخیر از جمله انتخابات تیرماه امسال نشان دادند. به همین دلیل است که هم در روزهای تبلیغات انتخابات که اصلاحطلبان و خامنهای سیرکی پرهیاهو را به نمایش گذاشتند و هم در هفتهها و روزهای گذشته، نرخ اعتراضات و تجمعات صنفی و اجتماعی روندی فزاینده را طی کرده است.
این روزها، در شرایطی که جریانات حکومتی و مافیاهای اقتصادی وابسته به آنها در تلاش هستند یک کرسی بیشتر از پُستهای مشاوره و مدیریت را در رأس وزارتخانهها تصاحب کنند، پرستاران در اقدامی بیسابقه، اعتصاباتی سراسری را با وجود شدیدترین تهدیدهای امنیتی و شغلی پیش میبرند.
کارگران، بازنشستگان و آموزگاران نیز اعتراضات صنفی پیشین خود را با قوت بیشتری ادامه میدهند. بازاریان، صنعتگران و تولیدکنندگانِ مستقل از مافیاهای اقتصادی نیز در اعتراض به زیان گستردهی ناشی از قطع برق تجمعاتی را در شهرهای مختلف کشور آغاز کردهاند. کشاورزانی که هم از قطع برق و هم کمبود آب خسارات جبران ناپذیری را تحمل میکنند نیز در صف معترضان قرار دارند.
دنیاهای موازی جامعه و حکومت
در این میان، تصویر موهوم و ساختگی از تکاپو و هیاهوی تشکیل دولت جدید در حالی از سوی حکومت و وابستگانش ترسیم و به جهان مخابره میشود، که در آنسو اعتراضات گستردهی قشرها و اصناف مختلف، دنیای دیگری را در ایران به نمایش میگذارد.
مردم به تجربه دریافتهاند که پاسخگویی به نیازهای معیشتی و اجتماعی و حتی دسترسی به آب و برق و پیش پا افتادهترین نیازهای بشری دنیای امروز، با جمهوری اسلامی امکانپذیر نیست. آنها پذیرفتهاند حکومتی که ۴۵ سال با ناکارآمدی همه ظرفیتها، منابع و زیرساختها را نابود کرده، بنیه و انگیزهای برای بهبود شرایط ندارد و ناگهان هم متحول و کارآمد نمیشود!
برای مدیریت کشور نیاز به ساختار کارآمد و مدیران کاردان و مسئول است. در ایرانِ امروز اما نه جمهوری اسلامی نسبتی با یک ساختار کارآمد دارد و نه «خودی»ها و متصلان به بدنه حکومت افرادی کاردان و مسئول هستند که بتوانند در حد توان برای بهبود شرایط کشور و مردم کوشش کنند.
حتی دیگر پروژههای تبلیغاتی مانند مانور خبری بر حضور چند زن در هیئت دولت هم برای مردم هیچ اهمیتی ندارد چرا که میدانند در رویارویی با وابستگان حکومت، «جنسیت» آنها مهم نیست بلکه آنچه از آن دفاع میکنند و خاستگاه فکری و تعلق ایدئولوژیک و جایی که ایستادهاند اهمیت دارد. جایی که در عمل ثابت شده که کنار مردم نیست بلکه کنار حکومت و در تقابل با جامعه است.
با اینهمه برخی هنوز معتقدند حضور چهار زن در کابینه، شینا انصاری رئیس سازمان محیط زیست، فرزانه صادق مالواجرد وزیر راه و شهرسازی، زهرا بهروز آذر معاون امور زنان و خانواده ریاست جمهوری و فاطمه مهاجرانی به عنوان سخنگوی دولت، و همچنین تمایل به از سر گرفتن مذاکرات هستهای با غرب، نشانههای عقبنشینی در برابر اعتراضات مردمی و مشکلات معیشتی آنهاست.
اما سالهاست که سیاستهای نخنما شدهای که مردم را با امید به اصلاح و تحول و حتی «تغییر» چشمانتظار نگه میداشت دیگر پاسخگو نیست و حتی برخی «خودی»ها نیز از توان جمهوری اسلامی برای ادامهی حیات ناامید هستند و تلاش میکنند شیوههای دیگری را برای حفظ انقلاب ۵۷ جستجو کرده و جایی برای خود در ساختارهای احتمالی قدرت در آینده رزرو کنند!
در همین ارتباط است که اعتراضات مداوم مردم بر زبان کارشناسان و تحلیلگران «خودی» نیز تأثیر گذاشته و آنها بجای عباراتی چون «اغتشاش» از «اعتراضات بحق» سخن میگویند؛ همزمان به «مشروعیت نداشتن حکومت» اعتراف میکنند؛ و به ناچار «براندازان» را به عنوان نیروی انکارناپذیر تحولات وارد تحلیلهای خود کردهاند.
این چرخشها همچنین اثبات میکند که نه تنها به راستی «فرقی نمیکند» چه کسی در جمهوری اسلامی رئیس دولت باشد بلکه فاصله بین ملت و حکومت چنان عمیق شده که بسیاری از خودیها نیز آن را درک کرده و تمایلی به سقوط در آن ندارند.
کیهان لندن